guy

base info - اطلاعات اولیه

guy - پسر

noun - اسم

/ɡaɪ/

UK :

/ɡaɪ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [guy] در گوگل
description - توضیح
  • a man


    یک مرد

  • a model of a man burnt every year on Guy Fawkes Night in Britain


    مدلی از مردی که هر سال در شب گای فاکس در بریتانیا می سوزد


  • طنابی که از بالا یا کنار چادر یا تیرک به سمت زمین کشیده می شود تا آن را در موقعیت مناسب نگه دارد.

  • a man


    برای مخاطب قرار دادن گروهی از افراد از هر جنس استفاده می شود


  • در بریتانیا، مدلی از مردی که در یک آتش بزرگ در شب گای فاکس می سوزد

  • in the UK, a model of a man that is burned on a large fire on Guy Fawkes Night


    طنابی که در یک سر آن به چادر یا تیرک متصل می شود و در سر دیگر آن توسط میخ به زمین بسته می شود و چادر یا تیرک را در موقعیت خود نگه می دارد.

  • a rope that at one end is connected to a tent or pole and at the other end is fastened to the ground by a peg, keeping the tent or pole in position


    گاهی اوقات guys یعنی مردم، چه مرد و چه زن

  • Sometimes guys means people both men and women


    من مردی را دیدم که سرش به اندازه یک سطل بود، از آن جنس‌هایی که تو مایه‌پاشی می‌زنی.

  • I saw a guy with a head the size of a bucket-the kind you put mops in.


    من از ناهار انگشت هفت نفر از حلقه را گذاشته ام، اما مرد بزرگ لیز است.

  • I've put the finger on seven members of the ring since lunch but the big guy is slippery.


    دو راننده در گوشه ای ایستاده اند، یکی سفید با موهای بلوند، دیگری یک مرد سیاه پوست خوش تیپ.

  • Two chauffeurs linger in the corner one white with blond hair the other a good-looking black guy.


    اما شما فقط به چند پسر مثل من نیاز دارید و می توانید.

  • But you only need a few guys like me and you could.


    جهنم خونین محضی بود که به تمام آن آدم‌های بی‌نقص گوش می‌دادم که می‌گفتند تو چه آدم بزرگی هستی.

  • It was sheer bloody hell listening to all those fatuous nincompoops saying what a great guy you are.


    دیو واقعاً پسر خوبی است.

  • Dave's a really nice guy.


    نه نفر بازی کردند و نه نفر کاری انجام دادند.

  • Nine guys played, and nine guys accomplished something.


    جانبازان متاهل یا پسرانی که پس از بازگشت ازدواج کردند نیز مشکلاتی داشتند.

  • Married veterans or guys who married when they got back had difficulties, too.


    یه مرد هست که میخواد باهات حرف بزنه

  • There's some guy who wants to talk to you.


    آیا او همان پسری است که قبلاً در همسایگی شما زندگی می کرد؟


  • این بچه ها به کاری که انجام می دادند اعتقاد داشتند.

  • These guys believed in what they were doing.


example - مثال
  • a big/little guy


    یک پسر بزرگ/کوچولو

  • a nice/good/lovely/great guy


    یک پسر خوب / خوب / دوست داشتنی / عالی

  • a cool/tough/smart guy


    یک مرد باحال/سرسخت/باهوش


  • یک پسر جوان

  • an old guy


    یک پیرمرد

  • a white/black guy


    یک پسر سفید/سیاه

  • The poor guy must have been terrified.


    بیچاره حتما ترسیده بود

  • a Dutch/French/Korean guy


    یک پسر هلندی/فرانسوی/کره ای

  • At the end of the film the bad guy gets shot.


    در پایان فیلم مرد بد تیراندازی می شود.

  • While the cops should be the good guys, it's much more complex than that.


    در حالی که پلیس ها باید بچه های خوبی باشند، اما این بسیار پیچیده تر از این است.

  • Come on you guys, let's get going!


    بچه ها بیا بریم!

  • Colleagues described the killer as ‘just a regular guy’.


    همکاران قاتل را فقط یک مرد معمولی توصیف کردند.

  • He seemed like a decent guy.


    به نظر می رسید مرد شایسته ای باشد.

  • It was made by a guy named Alan Webster.


    این فیلم توسط شخصی به نام آلن وبستر ساخته شده است.

  • We all knew guys like him at university.


    همه ما در دانشگاه افرادي مثل او را مي شناختيم.

  • He's a really nice guy.


    او واقعاً پسر خوبی است.

  • Do you mean the guy with the blonde hair and glasses?


    منظورت اون پسره با موها و عینک بلونده؟

  • Come on you guys, let's go.


    بچه ها بیا بریم

  • Who’s that guy?


    اون یارو کیه؟

  • Three guys and three girls left the room.


    سه پسر و سه دختر از اتاق خارج شدند.

  • Are you guys coming to lunch?


    بچه ها برای ناهار می آیید؟

synonyms - مترادف
  • man


    مرد


  • جنتلمن


  • همکار

  • chap


    فصل

  • bloke


    بلوک

  • dude


    یارو

  • gent


    جناب

  • fella


    رفیق

  • lad


    پسر


  • نر

  • hombre


    هومبر

  • joe


    جو

  • chappie


    چپی

  • jack


    جک

  • cat


    گربه


  • دلار

  • joker


    جوکر

  • galoot


    گالوت

  • boy


    گیزر

  • geezer


    کارل

  • carl


    برادر


  • جوانه

  • buddy


    دوست

  • bud


    فلر

  • chum


    خور

  • feller


    پیرمرد

  • cove


    مشتری


  • حفار


  • ادمی

  • digger


  • admi


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

stating

لغت پیشنهادی

libel

لغت پیشنهادی

baby