poor
poor - فقیر
adjective - صفت
UK :
US :
داشتن پول بسیار کم و دارایی زیاد
افرادی که فقیر هستند
آنقدر که میتوانست یا باید باشد خوب نیست
برای ابراز همدردی با کسی استفاده می شود زیرا آنها بسیار بدشانس، ناراضی و غیره هستند
در انجام کاری خوب نیست
کسی که سلامتش ضعیف است برای مدت طولانی بیمار یا ضعیف است
داشتن پول بسیار کم و نداشتن دارایی زیاد - مورد استفاده در مورد افراد یا مکان ها
having very little money especially for a short period of time. Skint is more informal than the other words
داشتن پول بسیار کم، به خصوص برای مدت زمان کوتاه. Skint غیر رسمی تر از کلمات دیگر است
یک کشور در حال توسعه فقیر است و صنعت بسیار کمی دارد
much poorer than other people in a country and not having the things that are necessary for a comfortable or happy life – used about people and areas
بسیار فقیرتر از سایر مردم یک کشور، و نداشتن چیزهایی که برای یک زندگی راحت یا شاد لازم است - در مورد مردم و مناطق استفاده می شود.
used about groups of people in society who have much less chance of being successful because they are poor
در مورد گروه هایی از افراد جامعه استفاده می شود که به دلیل فقیر بودن شانس بسیار کمتری برای موفقیت دارند
داشتن پول بسیار کمی، و بنابراین نیاز به کمک - در مورد گروههایی از مردم استفاده میشود
نداشتن پول یا دارایی و نداشتن جایی برای زندگی - زمانی که فردی در وضعیت بسیار بدی قرار دارد استفاده می شود
مردم و مکان های فقیر بسیار فقیر هستند
فوق العاده فقیر
بدون پول
داشتن پول کم و/یا دارایی اندک
از یک ماده یا کیفیت بسیار کمی برخوردار باشد
خوب نیست؛ کیفیت، کمیت یا استاندارد بسیار پایینی دارند
deserving sympathy
شایسته همدردی
افراد فقیر با هم به عنوان یک گروه در نظر گرفته می شوند
داشتن پول کم یا دارایی کم یا کمبود چیز مهم
با کیفیت یا استاندارد بسیار پایین؛ خوب نیست
مردم فقیر
خوب نیست یا به خوبی کار می کند، یا کیفیت یا استاندارد پایینی دارد
حضور در جلسه ضعیف بود.
شانس بهبودی او ضعیف است.
مادرش در میان کارگران مهاجر در آلاباما در فقر بزرگ شد.
بیچاره بچه بیا اینجا و بگذار تو را در آغوش بگیرم.
زمین های اطراف اینجا به دلیل سال ها کشاورزی فشرده فقیر است.
افرادی که در کشورهای فقیر زندگی می کنند، امید به زندگی بسیار کمتری دارند.
آنها فقیرتر از آن بودند که برای بچه ها کفش بخرند.
هدف ما کمک به فقیرترین خانواده هاست.
این کشور جزو کشورهای فقیرتر جهان است.
This is a relatively poor neighbourhood.
این یک محله نسبتا فقیر است.
Andrew grew up desperately poor.
اندرو به شدت فقیر بزرگ شد.
آنها به قدری فقیر بودند که از عهده تامین هزینه های تغذیه خانواده خود بر نمی آمدند.
برای فقرا غذا و سرپناه می دادند.
آیا در مورد هری پیر بیچاره شنیده اید؟ همسرش او را ترک کرد
گرسنه است - بیچاره کوچک.
من انبوهی از تکالیف برای انجام دادن دارم. اوه، ای بیچاره.
یک روح بیچاره باید بعد از مهمانی خانه را تمیز کند.
عملکرد ضعیف حزب در انتخابات
غذا خیلی بی کیفیت بود.
او مدتی است که در وضعیت نامناسبی قرار دارد.
کلبه در وضعیت فیزیکی نامناسبی قرار داشت.
باران شدیدی می بارید و دید ضعیف بود.
poor food/light/soil
غذا/نور/خاک ضعیف
نظر بد نسبت به کسی داشتن (= نسبت به کسی خوب فکر نکردن)
یک شناگر ضعیف
قاضی ضعیف شخصیت
او معلم خوبی است اما مدیر ضعیفی است.
ملوان فقیر (= کسی که به راحتی در دریا بیمار می شود)
بسیاری از شرکت ها در رسیدگی به شکایات تلفنی ضعیف هستند.
کشوری فقیر از نظر منابع طبیعی
خاک فقیر از نظر مواد مغذی
خاک اینجا خیلی کم است و کیفیتش پایین است.
شراب سفید گازدار شامپاین مرد فقیر است.
اقشار آسیب دیده اجتماعی جامعه
این یک موسسه خیریه است که به کودکان نیازمند کمک می کند.
هزاران دهقان فقیر مستاصل از کوچ به شهرها هستند.
او بی پول در پاریس درگذشت.
bankrupt
ورشکسته
broke
شکست
moneyless
بی پول
penniless
ضروری است
necessitous
گدایی
beggarly
بیچاره
penurious
تهی دست
impecunious
نیازمند
indigent
مورد نیاز
needy
بی بضاعت
needful
محروم
destitute
محروم شده است
underprivileged
نیم تنه
deprived
بسته شده
bust
بی بخت
insolvent
پوست
strapped
بی رونق
fortuneless
گرسنه
skint
نخ نما
unprosperous
فقیر شده
famished
التماس کرد
threadbare
فقیر مثل یک موش کلیسا
pauperized
به شدت خاموش
beggared
بد
پشت هشت توپ
پاک شده
دیوانه
خاک بیچاره
cleaned out
craptastic
ثروتمند
prospering
پر رونق
prosperous
موفق
فراوان
affluent
لود شده
loaded
پول دار
moneyed
پولی
monied
مجلل
opulent
دارایی
propertied
زیان آور
pecunious
موفقیت آمیز
ممتاز
thriving
جیب عمیق
privileged
جوراب ابریشمی
well-off
پاشنه بلند
deep-pocketed
خوش گذران
silk-stocking
فلاش
well-heeled
چربی
well-to-do
چاق گربه
flush
خوش شانس
ثروتمند پلید
fat-cat
دارای مزیت
حلال
قابل توجه
filthy rich
بالای شهر
advantaged
بالاخره
solvent
uptown
upscale
fortunate