wealthy
wealthy - ثروتمند
adjective - صفت
UK :
US :
داشتن پول زیاد، دارایی و غیره
ثروتمند
مردم ثروتمند
فرانسیس که در یک تاجر پارچه ثروتمند به دنیا آمد، زندگی مجلل و غیرمسئولانه ای داشت.
مالیات های جدید متوجه بزرگترین و ثروتمندترین شرکت ها بود.
بودجه آن توسط مالیات دهندگان کشورهای ثروتمندتر تامین می شود.
او همچنین به اندازه کافی ثروتمند است که بقای خود را بخرد.
جوآن از خانواده ای ثروتمند می آید
او فکر می کرد که احتمالاً از خانواده ای ثروتمند آمده است.
اینها چیزی نیست جز تلاش های نخبه گرایانه برای جداسازی طبقات و رنگ ها و نگه داشتن فقرا در جایی که ثروتمندان آنها را قرار داده اند.
These are nothing but elitist attempts at separating classes and colors and keeping the poor where the wealthy have put them.
از ملاقات با او هرگز حدس نمی زدید که چقدر ثروتمند است.
خانه مربی در ابتدا برای یک رئیس ثروتمند که در همسایگی زندگی می کرد، اصطبل فراهم می کرد.
یک زن جوان وفادارانه با یک سرمایه دار ثروتمند جفت نمی شود.
یک تاجر / فرد / خانواده ثروتمند
یک کشور/ملت ثروتمند
این معامله قرار است او را به مردی بسیار ثروتمند تبدیل کند.
گفته می شود این زوج به طرز شگفت انگیزی ثروتمند هستند.
آنها در حومه ای ثروتمند شیکاگو زندگی می کنند.
affluent Western countries
کشورهای ثروتمند غربی
خانواده او وضع چندان خوبی ندارند.
آنها میلیونر نیستند، اما مطمئناً بسیار راحت هستند.
او اکنون به طرز شگفت انگیزی ثروتمند است.
او از یک خانواده بسیار ثروتمند می آید.
کشورهای ثروتمند مسئولیت ترویج تجارت جهانی عادلانه را دارند.
او مرد بسیار ثروتمندی است.
آنها با منابع طبیعی خود به طور بالقوه کشوری بسیار ثروتمند هستند.
یک تاجر/کشور/سرمایه گذار ثروتمند
این پول از مالیات اضافی بر ثروتمندان به دست خواهد آمد.
ثروتمند
affluent
فراوان
prosperous
موفق
moneyed
پول دار
flush
فلاش
loaded
لود شده
monied
پولی
opulent
مجلل
pecunious
زیان آور
flourishing
شکوفا شدن
thriving
پر رونق
minted
ضرب شده
propertied
دارایی
upscale
بالاخره
booming
پررونق
راحت
چربی
مالی
fortunate
خوش شانس
oofy
اوفی
plutocratic
پلتوکراتیک
privileged
ممتاز
قابل توجه
موفقیت آمیز
uptown
بالای شهر
blessed
مبارک
favoredUS
مورد علاقه ایالات متحده
favouredUK
مورد علاقه انگلستان
مستقل
snug
impoverished
فقیر شده
فقیر
penniless
بی پول
destitute
بی بضاعت
disadvantaged
محروم
impecunious
تهی دست
indigent
بیچاره
needy
نیازمند
penurious
فقر زده
poverty-stricken
ورشکسته
underprivileged
شکست
bankrupt
گرسنه
broke
ضروری است
famished
کوتاه
insolvent
التماس کرد
necessitous
گدایی
pauperized
فلج شده
محروم شده است
beggared
پوست
beggarly
بسته شده
crippled
فقیر از خاک
deprived
شکست خوردن
skint
فاقد
strapped
درآمد کم
dirt-poor
ناموفق
failing
خواستن
lacking
سخت کردن
low-income
unsuccessful
wanting