successful
successful - موفقیت آمیز
adjective - صفت
UK :
US :
رسیدن به آنچه می خواستید، یا داشتن اثر یا نتیجه ای که در نظر داشتید
کسب و کار موفق، فیلم، محصول و غیره پول زیادی به همراه دارد
یک فرد موفق پول زیادی به دست می آورد یا بسیار شناخته شده و مورد احترام است
داشتن اثر یا نتیجه مورد نظر - به ویژه در مورد درمان ها، داروها یا روش ها استفاده می شود
موفقیت در نتیجه پیروزی در یک بازی، انتخابات، جنگ و غیره
احتمالاً در آینده بسیار موفق خواهد بود، به ویژه در مورد کسی که در شغل، ورزش، هنر و غیره خوب است استفاده می شود
likely to be very successful in the future used especially about someone who is good at a job sport art etc
بسیار موفق - در مورد یک شرکت، صنعت یا سازمانی که در یک زمان خاص به خوبی کار می کند استفاده می شود
very successful – used about a company industry or organization that is doing well at a particular time
بسیار موفق - در مورد یک اقتصاد یا زمانی که تجارت یا تجارت در حال افزایش است استفاده می شود
دستیابی به نتایج مورد نظر یا مورد انتظار
دستیابی به چیزهای زیادی، محبوب شدن، و/یا پول زیادی به دست آورده است
دستیابی به نتایج دلخواه، یا دستیابی به نتیجه کسب درآمد زیاد
دستیابی به نتایجی که می خواستیم و امیدوار بودیم
دستیابی به چیزهای زیادی، محبوب شدن یا کسب درآمد زیاد
این طرح در ژانویه 2000 آغاز شد و تا حد زیادی موفق بوده است.
عمل جراحی موفقیت آمیز بود.
کمپین تبلیغاتی جدید آنها بسیار موفق بوده است.
Their new advertising campaign has been very successful.
برای موفقیت، یک عضو سابق باید در یک کمیته تاثیرگذار خدمت کرده باشد و در موضوعات بحث برانگیز تخصص کسب کرده باشد.
To be successful a former member must have served on an influential committee and acquired expertise on controversial issues.
این موفق ترین نمایش هنری بالتیمور بوده است.
This has been Baltimore's most successful art show ever.
به تدریج اخبار منتشر شد و ما واقعاً یک تجارت بسیار موفق ایجاد کردیم.
سه سال پیش او با یک تاجر موفق ازدواج کرد و اکنون هرگز دوستان قدیمی خود را نمی بیند.
یک تاجر موفق
a successful businessman
او می خواست از صحنه قدیمی فعالان خارج شود و خود را به یک تاجر مدرن و موفق تبدیل کند.
He wanted to get out of the old activist scene and transform himself into a modern successful businessman.
این یک کمپین بسیار موفق بود.
it was a highly successful campaign.
یک کارآفرین ثروتمند و موفق
a rich successful entrepreneur
او به مدت بیست سال رئیس یک موسسه حقوقی موفق بود.
پس چه چیزی یک مدیر موفق را می سازد؟
So what makes a successful manager?
موفق ترین محصول ما بر اساس یک ایده بسیار ساده است.
او از حوزه کاری خود متنفر بود، جایی که در واقع از نظر حرفه ای کاملاً موفق بود.
اگر درمان موفقیت آمیز باشد، ممکن است ماه آینده به مدرسه بازگردد.
آیا سفر خرید موفقی داشته اید؟
Did you have a successful shopping trip?
The experiment was entirely successful.
آزمایش کاملاً موفقیت آمیز بود.
پایان موفقیت آمیز پروژه را به آنها تبریک گفتیم.
He's always been highly successful in his work.
او همیشه در کار خود بسیار موفق بوده است.
They were successful in winning the contract.
آنها در برنده شدن قرارداد موفق بودند.
هیچ کس نمی تواند در همه چیز موفق باشد.
I wasn't very successful at keeping the news secret.
من در مخفی نگه داشتن اخبار چندان موفق نبودم.
The play was very successful on Broadway.
این نمایشنامه در برادوی بسیار موفق بود.
a successful actor/businessman
یک بازیگر / تاجر موفق
او سابقه طولانی و موفقی در تلویزیون داشته است.
The company has had another successful year.
این شرکت یک سال موفق دیگر را پشت سر گذاشت.
The alliance was ultimately successful in getting its message across.
این اتحاد در نهایت در رساندن پیام خود موفق بود.
این عملیات فقط تا حدی موفقیت آمیز بود.
تلاش آنها کاملاً موفقیت آمیز نبود.
امیدواریم این حزب در انتخابات موفق باشد.
برنده شدن تنها راهی است که آنها می توانند احساس موفقیت کنند.
She had a phenomenally successful period as manager.
او دوران فوق العاده موفقی را به عنوان مدیر پشت سر گذاشت.
او در هر کاری که انجام داده بود موفق بود.
The company has been successful in controlling costs.
این شرکت در کنترل هزینه ها موفق بوده است.
I received a letter saying that my application had been successful.
نامه ای دریافت کردم مبنی بر اینکه درخواست من با موفقیت انجام شده است.
پلیس در پاکسازی جرم موفق تر شد.
The successful candidate will be responsible for a large research project.
نامزد موفق مسئول یک پروژه تحقیقاتی بزرگ خواهد بود.
This is one of the most successful advertising campaigns in recent history.
این یکی از موفق ترین کمپین های تبلیغاتی در تاریخ اخیر است.
Further tests proved successful.
آزمایشات بیشتر موفقیت آمیز بود.
چه چیزی باعث موفقیت یک محصول جدید می شود؟
او در برخی از محبوب ترین و موفق ترین فیلم های چند دهه اخیر ظاهر شده است.
Successful businesses are built by strong teams.
کسب و کارهای موفق توسط تیم های قوی ساخته می شوند.
نمایش فوق العاده موفق بود.
یک تجارت بسیار سودآور
این فیلم موفقیت تجاری نداشت (= بدون سود).
آنها در بازارهای پرسود خارج از کشور تجارت زیادی انجام می دهند.
وقتی یک سوپرمارکت در نزدیکی باز می شود، مغازه های کوچک محلی دیگر اقتصادی نیستند.
ثروتمند
خوشحال
موفق
prosperous
فراوان
affluent
بخشنده
bountiful
راحت
خوب انجام دادن
doing well
برجسته
eminent
معروف
فلاش
flush
طلاکاری شده
gilded
در پول
لود شده
loaded
ساخته شده از پول
پول دار
moneyed
در بالا و بالا
زیان آور
pecunious
ماهی در
quids in
غلتیدن در آن
ثروتمند متعفن
stinking rich
پاشنه خوب
well heeled
خوش گذران
well-to-do
موثر
influential
قدرتمند
مجلل
well-off
پاشنه بلند
opulent
ضرب شده
well-heeled
قابل توجه
minted
snug
فقیر
unhappy
ناراضی
bankrupt
ورشکسته
غمگین
ailing
بیمار
broke
شکست
suffering
رنج کشیدن
underprivileged
محروم
impoverished
فقیر شده
penniless
بی پول
unprosperous
بی رونق
beggared
التماس کرد
beggarly
گدایی
تخت
fortuneless
بی بخت
سخت کردن
indigent
بیچاره
moneyless
نیشگون گرفته
penurious
بی بضاعت
pinched
تهی دست
destitute
meagreUK
impecunious
ناچیز ایالات متحده
meagreUK
ضروری است
meagerUS
نیازمند
necessitous
اندک
needy
پوست
pauperized
بسته شده
scanty
پشت هشت توپ
skint
strapped