application
application - کاربرد
noun - اسم
UK :
US :
a formal usually written, request for something such as a job place at university or permission to do something
یک درخواست رسمی، معمولاً کتبی، برای چیزی مانند شغل، محل در دانشگاه، یا اجازه انجام کاری
هدف عملی که یک ماشین، ایده و غیره می تواند برای آن استفاده شود، یا موقعیتی که از آن استفاده می شود
یک نرم افزار کامپیوتری که کار خاصی را انجام می دهد
وقتی چیزی مانند رنگ، مایع، دارو و غیره را روی یک سطح قرار می دهید
توجه یا تلاش در مدت زمان طولانی
درخواست رسمی، معمولاً کتبی، برای چیزی یا اجازه انجام کاری
استفاده عملی برای چیزی
یک نرم افزار برای استفاده یا کار خاص
درخواست رسمی برای چیزی، معمولاً به صورت کتبی
یک برنامه کامپیوتری که برای هدف خاصی طراحی شده است
راهی که در آن می توان از چیزی برای یک هدف خاص استفاده کرد
عزم سخت کوشی در یک دوره زمانی برای موفقیت در کاری
the act of spreading or rubbing a substance such as cream or paint on a surface or a layer of cream or paint
عمل پخش یا مالیدن ماده ای مانند کرم یا رنگ بر روی سطح یا لایه ای از کرم یا رنگ
روشی که در آن یک قاعده یا قانون و غیره به کسی یا چیزی مربوط می شود یا برای آن مهم است
یک استفاده خاص
An application is a computer program that is designed for a particular purpose.
اپلیکیشن یک برنامه کامپیوتری است که برای هدف خاصی طراحی شده است.
درخواست رسمی برای چیزی، به ویژه که به صورت کتبی یا با ارسال در یک فرم ساخته شده است
یک درخواست رسمی برای یک کار، یک محل در یک دوره، و غیره، معمولا به صورت کتبی
درخواست رسمی برای دریافت چیزی مانند وام یا سهام
درخواست رسمی برای اجازه انجام کاری
راهی که در آن می توان از چیزی استفاده کرد
عمل استفاده از چیزی برای هدفی خاص
The larger bottle contains approximately 25 applications.
بطری بزرگتر تقریباً 25 کاربرد دارد.
a graphics application
یک برنامه گرافیکی
دو بانک اول که ویلیامز از آنها بازدید کرد، درخواست او را برای وام رد کردند.
از زمانی که دانشگاه را ترک کردم، نزدیک به پنجاه درخواست شغلی ارسال کردم.
Its best known application is Cardizem, for treating hypertension.
شناخته شده ترین کاربرد آن کاردیزم برای درمان فشار خون بالا است.
درخواست وام 400,000 دلاری او هنوز در انتظار اداره تجارت کوچک فدرال است.
رایانه دارای طیف گسترده ای از برنامه های کاربردی برای مشاغل است.
کاربردهای احتمالی این اختراع بی حد و حصر است.
scientific research and its practical applications
تحقیقات علمی و کاربردهای عملی آن
a planning/patent/visa application
درخواست برنامه ریزی/پتنت/ویزا
ما از بیش از 3000 دانشجو درخواست دریافت کرده ایم.
شما باید فرم درخواست آنلاین را تکمیل کنید.
an application for asylum/a licence
درخواست پناهندگی/مجوز
درخواست مرخصی برای استیناف علیه محکومیت
او پس از فارغ التحصیلی برای پیوستن به بی بی سی درخواست داد.
درخواست وثیقه او به دادگاه رد شده است.
درخواست ساخت دو خانه را به شورا دادند.
Further information is available on application to the principal.
اطلاعات بیشتر در مورد درخواست به مدیر اصلی در دسترس است.
این اختراع کاربردهای گسترده ای در صنعت خواهد داشت.
کاربردهای عملی این کار چیست؟
استفاده از فناوری جدید در آموزش
برای پوشاندن گرافیتی سه رنگ مصرف شد.
لوسیون فقط برای کاربرد خارجی (= روی پوست گذاشته شود، بلعیده نشود)
strict application of the law
اجرای دقیق قانون
a database application
یک برنامه پایگاه داده
موفقیت به عنوان یک نویسنده به کاربرد عالی نیاز دارد.
پذیرش با درخواست کتبی انجام می شود.
متقاضیان برای پست مدرس زبان فرانسه دعوت می شوند.
I am pleased to tell you that your application for the post of Assistant Editor has been successful.
خوشحالم که به شما بگویم که درخواست شما برای پست دستیار ویرایشگر موفقیت آمیز بوده است.
پردازش هر درخواست زمان می برد.
اعضای بالقوه درخواست آنلاین را پر می کنند.
تقاضای ویزا کاهش یافته است.
ما درخواست های مجوز را در تمام طول سال می پذیریم.
درخواست به مقامات محلی
I've made an application for a loan of £3 000.
من درخواستی برای وام 3000 پوندی داده ام.
ما بیش از 100 درخواست برای این کار دریافت کردیم.
کاربردهای درمانی زهر زنبور عسل گزارش شده است
این برنامه برای کاربردهای عمومی طراحی شده است.
کاربران از طریق وب به برنامه ها دسترسی دارند.
می توانید چندین برنامه را همزمان اجرا کنید.
ورزش
استخدام
utilisationUK
UtilizationUK
utilizationUS
استفاده ایالات متحده
implementation
پیاده سازی
تمرین
مدیریت
execution
اجرا
استفاده کنید
appliance
دستگاه
enactment
تصویب
exertion
تلاش
discharge
تخلیه
عمل
applying
اعمال کردن
بازی
prosecution
پیگرد قانونی
accomplishment
دستاورد
fulfillmentUS
تحقق ایالات متحده
fulfilmentUK
تحقق انگلستان
usage
استفاده
exercising
ورزش کردن
praxis
پراکسیس
usance
یوزانس
carrying out
انجام دادن
در حال بهره برداری
عملی کردن
تحمیل
کارایی
imposition
misuse
سوء استفاده
mismanagement
سوء مدیریت
misapplication
استفاده نادرست
سو استفاده کردن
misemployment
بیکاری
mishandling
بهره برداری
misusage
فساد
misutilization
هتک حرمت
exploitation
رفتار نادرست
corruption
انحراف
desecration
اختلاس
misconduct
تحقیر
perversion
استفاده نکردن
misappropriation
تن فروشی
debasement
عدم فعالیت
disuse
بیکاری، تنبلی
prostitution
مدیریت انسانی
inactivity
بدرفتاری
idleness
استفاده نامناسب
manhandling
برخورد خشن
maltreatment
بد استفاده
mistreatment
abusage
ill-treatment
ill-usage
ill usage
rough handling