apply

base info - اطلاعات اولیه

apply - درخواست دادن

verb - فعل

/əˈplaɪ/

UK :

/əˈplaɪ/

US :

family - خانواده
applicant
درخواست کننده
application
کاربرد
applicable
مناسب
applied
کاربردی
google image
نتیجه جستجوی لغت [apply] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • You should apply in person/by letter.


    شما باید شخصا/از طریق نامه درخواست دهید.

  • I have decided to apply for this new job.


    تصمیم گرفتم برای این شغل جدید اقدام کنم.

  • They have successfully applied for political asylum.


    آنها با موفقیت درخواست پناهندگی سیاسی داده اند.

  • to apply for a visa/passport/grant/licence


    برای درخواست ویزا / گذرنامه / کمک هزینه / مجوز

  • The developers applied for planning permission to build over 200 houses.


    توسعه دهندگان درخواست مجوز برنامه ریزی برای ساخت بیش از 200 خانه کردند.

  • to apply to a company/university


    برای درخواست در یک شرکت/دانشگاه


  • آنها می توانند برای لغو تصمیم به دادگاه مراجعه کنند.

  • He has applied to join the army.


    او برای پیوستن به ارتش درخواست داده است.

  • Special conditions apply if you are under 18.


    اگر زیر 18 سال هستید شرایط ویژه اعمال می شود.

  • The rules applied to employees and their behaviour at work.


    قوانینی که در مورد کارکنان و رفتار آنها در محل کار اعمال می شود.

  • What I am saying applies only to some of you.


    آنچه من می گویم فقط برای برخی از شما صدق می کند.


  • این سیاست به طور یکسان برای همه اعمال خواهد شد.

  • The law applied only to foreign nationals.


    این قانون فقط برای اتباع خارجی اعمال می شد.

  • The word ‘unexciting’ could never be applied to her novels.


    کلمه غیر هیجان انگیز را هرگز نمی توان در مورد رمان های او به کار برد.


  • برای اعمال فشار سیاسی

  • The challenge allows students to apply economic principles they learn in class.


    این چالش به دانش آموزان اجازه می دهد تا اصول اقتصادی را که در کلاس یاد می گیرند به کار گیرند.

  • to apply economic sanctions


    برای اعمال تحریم های اقتصادی

  • to apply a test/method/technique/approach/rule


    برای اعمال یک آزمون/روش/تکنیک/رویکرد/قانون

  • Each citizen needs to apply the same standards to himself as to others.


    هر شهروندی باید همان استانداردهایی را برای خود اعمال کند که برای دیگران.

  • The new technology was applied to farming.


    فناوری جدید در کشاورزی به کار گرفته شد.

  • Now is the time to apply the insights you have gained from your studies.


    اکنون زمان اعمال بینش هایی است که از مطالعات خود به دست آورده اید.

  • Apply the cream sparingly to your face and neck.


    کرم را به آرامی روی صورت و گردن خود بمالید.

  • The glue should be applied to both surfaces.


    چسب باید روی هر دو سطح اعمال شود.

  • She combed her hair and carefully applied her make-up.


    موهایش را شانه کرد و با دقت آرایش کرد.

  • The paint was applied with a fine brush.


    رنگ با یک برس خوب اعمال شد.

  • You would pass your exams if you applied yourself.


    اگر خودت اپلای میکردی امتحاناتت رو قبول میشی.

  • We applied our minds to finding a solution to our problem.


    ما ذهن خود را برای یافتن راه حلی برای مشکل خود به کار گرفتیم.

  • to apply the brakes (of a vehicle)


    ترمز زدن (وسیله نقلیه)

  • Pressure applied to the wound will stop the bleeding.


    فشار وارده به زخم باعث توقف خونریزی می شود.

  • You can apply by letter or on-line.


    می توانید از طریق نامه یا آنلاین درخواست دهید.

  • I decided to apply to Manchester University.


    تصمیم گرفتم برای دانشگاه منچستر اپلای کنم.

synonyms - مترادف

  • ورزش


  • استخدام کردن

  • use


    استفاده کنید

  • administer


    اداره کند


  • پیاده سازی

  • execute


    اجرا کردن

  • exert


    اعمال

  • utiliseUK


    UtiliseUK

  • utilizeUS


    UtilizeUS

  • enact


    وضع

  • practiseUK


    تمرین انگلستان


  • مشغول کردن


  • اختصاص دهد

  • enforce


    اجرا کنند

  • exploit


    بهره برداری

  • harness


    مهار


  • عمل کنند

  • ply


    لایه بندی

  • prosecute


    تحت تعقیب قرار دادن


  • خاموش کردن

  • wield


    اعمال کردن


  • انجام دادن


  • رسیدگی

  • practiceUS


    praktikUS


  • عملی شود


  • را به اجرا درآورد


  • را وارد بازی کنید


  • به بار آوردن


  • عملی سازی


  • مورد استفاده قرار دهد


  • اعمال به

antonyms - متضاد
  • misuse


    سوء استفاده

  • misapply


    اشتباه اعمال کنید

  • misemploy


    بد کار کردن

  • mismanage


    سوء مدیریت

  • exploit


    بهره برداری

  • mishandle


    سوء استفاده - بدرفتاری

  • mistreat


    سو استفاده کردن


  • نامناسب

  • misappropriate


    بدرفتاری

  • maltreat


    ناسزا

  • profane


    استفاده نادرست


  • دستکاری کردن

  • manipulate


لغت پیشنهادی

misinterpretation

لغت پیشنهادی

biota

لغت پیشنهادی

rage