pressure
pressure - فشار
noun - اسم
UK :
US :
تلاش برای متقاعد کردن کسی با استفاده از نفوذ، استدلال یا تهدید
a way of working or living that causes you a lot of anxiety especially because you feel you have too many things to do
روشی از کار یا زندگی که باعث اضطراب زیادی در شما می شود، به خصوص به این دلیل که احساس می کنید کارهای زیادی برای انجام دادن دارید.
events or conditions that cause changes and affect the way a situation develops, especially in economics or politics
رویدادها یا شرایطی که باعث تغییر می شوند و بر نحوه پیشرفت یک موقعیت تأثیر می گذارند، به ویژه در اقتصاد یا سیاست
نیرو یا وزنی که به چیزی وارد می شود
نیروی تولید شده توسط مقدار گاز یا مایع در یک مکان یا ظرف
وضعیت هوا در جو زمین که بر آب و هوا تأثیر می گذارد
تلاش برای وادار کردن کسی به انجام کاری با این که احساس کند انجام آن وظیفه اوست
نیرویی که هنگام فشار دادن چیزی تولید می کنید
نیرویی که یک مایع یا گاز هنگام فشار دادن به یک ناحیه ایجاد می کند
تلاش برای وادار کردن شخص دیگری از طریق مشاجره، متقاعد کردن و غیره.
یک موقعیت دشوار که باعث می شود احساس نگرانی یا ناراحتی کنید
something that you say when what someone has just said makes you feel that you must try very hard to do something
چیزی که می گویید وقتی چیزی که یک نفر به تازگی گفته است به شما احساس می کند که باید برای انجام کاری بسیار تلاش کنید
a situation in a football game in which attacking players are moving forward and getting closer to scoring a goal and players from the opposing team have to work hard to stop them from scoring
موقعیتی در یک بازی فوتبال که در آن بازیکنان مهاجم به سمت جلو حرکت می کنند و به گلزنی نزدیک می شوند و بازیکنان تیم مقابل باید سخت تلاش کنند تا مانع از گلزنی آنها شوند.
به شدت متقاعد کردن کسی برای انجام کاری که نمی خواهد انجام دهد
نیرویی که با فشار دادن به چیزی ایجاد می شود
فشار همچنین نیرویی است که با توجه به مساحت سطح به یک سطح وارد می شود.
یک نفوذ قوی و اغلب تهدیدآمیز بر یک سازمان یا شخص
If you put pressure on someone you try to cause that person to do something by persuading or threatening them
اگر کسی را تحت فشار قرار دهید، سعی میکنید با متقاعد کردن یا تهدید کردن، او را وادار به کاری کنید
نگرانی و ترس ناشی از این احساس که شما مسئولیت ها و مراقبت های زیادی دارید
موقعیتی که در آن شخصی سعی می کند با بحث کردن، متقاعد کردن و غیره شخص دیگری را وادار به انجام کاری کند.
یک موقعیت دشوار یا احساس نگرانی که چنین موقعیتی می تواند به شما بدهد
to put someone or something in a difficult situation or to try and persuade or force someone to do something
کسی یا چیزی را در موقعیت دشوار قرار دادن، یا تلاش برای متقاعد کردن یا مجبور کردن کسی به کاری
Every engineer knew that dollars-and-cents issues figured in his work right along with boiler pressures and stress factors.
هر مهندس میدانست که مسائل مربوط به دلار و سنت، درست همراه با فشار دیگ بخار و عوامل استرس، در کار او وجود دارد.
Indirect evidence of mounting demographic pressure is also provided by the steady destruction of the forests.
شواهد غیرمستقیم از افزایش فشار جمعیتی نیز توسط تخریب مداوم جنگل ها ارائه شده است.
Suffice to say the locals approved, and soon Cambianica felt pressure to expand his wine-making enterprise.
کافی است بگوییم، مردم محلی تایید کردند، و به زودی کامبیانیکا برای گسترش شرکت شرابسازی خود تحت فشار قرار گرفت.
فشارهای تورمی منجر به افزایش قیمت ها می شود.
ردینگ پس از 69 دقیقه دوباره تحت فشار شدید ترک خورد.
هرگز فشاری را که از جانب دیگر طراحان رقص احساس می کردید، احساس نکردید.
Tourists and immigrants are increasing the pressures on the Galapagos's already scarce resources, from fresh water to seafood.
گردشگران و مهاجران فشار را بر منابع کمیاب گالاپاگوس از آب شیرین گرفته تا غذاهای دریایی افزایش می دهند.
من دیگر نمی توانم فشار را در محل کار تحمل کنم.
Blackburn cracked under the pressure as Kerslake and Jones lined up for shots and David Mitchell cleaned up.
وقتی کرسلیک و جونز برای شوت زدن صف کشیدند و دیوید میچل کار را تمیز کرد، بلکبرن تحت فشار ترک خورد.
فشار برای تغییر ادامه یافت.
ما مصمم به ادامه فشار بر سایر کشورهای عضو هستیم.
فشار شدیدی بر او برای استعفا وجود دارد.
در هر جامعه ای فشار قوی برای انطباق وجود دارد.
آیا فشاری برای لباس پوشیدن به روش خاصی احساس می کنید؟
ما باید به دولت خود فشار بیاوریم تا این تصمیم را لغو کند.
The company is facing increasing pressure from shareholders
این شرکت با فشار فزاینده ای از سوی سهامداران مواجه است
The government eventually bowed to popular pressure (= they agreed to do what people were trying to get them to do).
دولت سرانجام در برابر فشارهای مردمی سر فرود آورد (= آنها پذیرفتند کاری را انجام دهند که مردم می خواستند آنها را وادار کنند).
در این کار باید بتوانید فشار را تحمل کنید.
او به دلیل فشار کاری نتوانست شرکت کند.
چگونه کسی می تواند از فشارهای زندگی شهری لذت ببرد؟
فشارهای اقتصادی بر مشاغل کوچک شدید است.
پرستار به بازوی او فشار آورد تا خونریزی را متوقف کند.
موانع زیر فشار جمعیت از بین رفتند.
سال گذشته او تحت عمل جراحی مغز قرار گرفت تا فشار ناشی از لخته خون را کاهش دهد.
air/water pressure
فشار هوا/آب
فشار باد لاستیک (= مقدار هوای یک لاستیک) را به طور مرتب چک کنید.
گیج فشار (= ابزاری که برای اندازه گیری فشار مایع یا گاز استفاده می شود)
این امر فشار صعودی بر قیمت ها وارد می کند.
نرخ بالای بیکاری بر رشد دستمزدها فشار نزولی وارد می کرد.
این اقدامات برای کاهش فشار بر سیستم زندان انجام می شود.
آنها آستانه شروع مالیات بر درآمد را برای کاهش فشار بر بودجه خانواده افزایش دادند.
باند فشار بالا/پایین در سراسر کشور در حال حرکت است.
تبلیغات به دختران فشار می آورد که لاغر شوند.
آبجو تحت فشار از بشکه خارج می شود.
مدیری تحت فشار فزاینده ای برای استعفا است.
کارکنان بیمارستان تحت فشار هستند تا ساعات بیشتری کار کنند.
تیم تحت فشار عملکرد خوبی دارد.
او از زمانی که همسرش عمل کرده است، تحت فشار است.
فشار گروه های مذهبی
فشار برای تغییر در اقتصاد کشور