reading

base info - اطلاعات اولیه

reading - خواندن

noun - اسم

/ˈriːdɪŋ/

UK :

/ˈriːdɪŋ/

US :

family - خانواده
read
خواندن
reader
خواننده
readership
خوانندگان
readability
خوانایی
readable
قابل خواندن
unreadable
ناخوانا
google image
نتیجه جستجوی لغت [reading] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • My hobbies include reading and painting.


    علایقم خواندن و نقاشی است.

  • He needs more help with his reading.


    او برای خواندن نیاز به کمک بیشتری دارد.

  • Are you any good at map reading?


    آیا در نقشه خوانی مهارت دارید؟

  • He enjoys reading and going to the cinema.


    او از خواندن و رفتن به سینما لذت می برد.

  • reading glasses (= worn when reading)


    عینک مطالعه (= هنگام مطالعه استفاده می شود)

  • a reading lamp/light (= one that can be moved to shine light onto something that you are reading)


    چراغ/چراغ مطالعه (= چراغی که می توان آن را حرکت داد تا نور را به چیزی که در حال خواندن آن هستید بتاباند)

  • She has a reading knowledge of German (= she can understand written German).


    او دانش خواندن آلمانی دارد (= او می تواند آلمانی نوشتاری را بفهمد).


  • پس از مطالعه گسترده در مورد این موضوع، او شروع به کار بر روی یک مقاله کرد.

  • He's done a lot of reading about the history of the town.


    او مطالب زیادی در مورد تاریخ شهر خوانده است.

  • A closer (= more detailed) reading of the text reveals just how desperate he was feeling.


    خواندن دقیق تر (= دقیق تر) متن نشان می دهد که او چقدر احساس ناامیدی می کرد.

  • We are all expected to attend the reading of her will.


    انتظار می رود همه ما در مراسم قرائت وصیت نامه او شرکت کنیم.


  • مطالب خواندنی


  • موضوع خواندن

  • a series of reading books for children


    یک سری کتاب خواندن برای کودکان

  • a reading list (= a list of books, etc. that students are expected to read for a particular subject)


    فهرست خواندن (= فهرستی از کتاب‌ها و غیره که انتظار می‌رود دانش‌آموزان برای یک موضوع خاص بخوانند)


  • مطالعه بیشتر (= در انتهای کتاب، فهرستی از کتاب‌های دیگری که اطلاعات بیشتری در مورد همان موضوع ارائه می‌کنند)


  • گزارش باعث خواندن جالب می شود (= خواندن آن جالب است)


  • مقاله دقیقاً سبک خواندن نیست (= جدی است و برای فهمیدن نیاز به تلاش و تمرکز دارد).

  • His article should be compulsory reading for law students.


    مقاله او باید برای دانشجویان حقوق اجباری باشد.

  • Her assigned reading for English class was ‘Great Expectations’.


    خواندنی که او برای کلاس انگلیسی تعیین کرده بود «انتظارات بزرگ» بود.

  • a list of suggested reading on this topic


    لیستی از خواندن پیشنهادی در مورد این موضوع

  • Those conclusions are based on a literal reading of the text.


    این نتایج بر اساس خوانش تحت اللفظی متن است.

  • My own reading of events is less optimistic.


    خوانش من از رویدادها کمتر خوش بینانه است.

  • Meter readings are taken every three months.


    قرائت کنتور هر سه ماه یکبار انجام می شود.

  • He was invited to give a poetry reading as part of the literary festival.


    از او برای خوانش شعر به عنوان بخشی از جشنواره ادبی دعوت شد.

  • The evening ended with a reading from her latest novel.


    این شب با خواندن آخرین رمان او به پایان رسید.

  • The reading today is from the Book of Daniel.


    خواندن امروز از کتاب دانیال است.

  • readings from the Koran


    قرائتی از قرآن

  • The bill looks like it will be given a second reading.


    به نظر می رسد این لایحه برای دومین بار مورد بررسی قرار گیرد.

  • He asked her about her reading habits.


    از او درباره عادات خواندنش پرسید.

  • His reading about Ruskin led him to the works of Turner.


    خواندن او در مورد راسکین او را به سمت آثار ترنر سوق داد.

synonyms - مترادف
  • perusal


    مطالعه


  • بررسی موشکافانه

  • scrutiny


    مرور کردن

  • browse


    نگاه


  • برگ


  • نگاه کن


  • اسکن کنید

  • scan


    اسکن کردن

  • scanning


    معاینه


  • تلنگر

  • flick


    بازرسی

  • inspection


    مرور


  • لاغری

  • skim


    مرور کنید

  • browse through


    نگاهی از طریق


  • نگاه کنید


  • تلنگر از طریق

  • flick through


    ورق بزن


  • از طریق سر زدن

  • skim through


    خواندن


  • خواندنی

  • read-through


    نظر سنجی


  • بررسی


  • پژوهش


  • چک کردن


  • یک بار بیش از

  • checking


    تفنگ

  • once-over


    دککو

  • riffle


    شوفتی

  • dekko


  • shufti


antonyms - متضاد

  • تخریب

  • ignorance


    جهل

  • incomprehension


    عدم درک

  • misunderstanding


    سوء تفاهم


  • نوشتن

  • misconception


    تصور غلط

  • complication


    عوارض


  • رهایی

  • noncomprehension


    بی هوشی

  • unconsciousness


    تفسیر نادرست

  • misapprehension


    سوء تعبیر کردن

  • misinterpretation


    نادانی

  • misconstruing


  • misknowledge


لغت پیشنهادی

jumble

لغت پیشنهادی

synergies

لغت پیشنهادی

attributed