desperate
desperate - مستاصل
adjective - صفت
UK :
US :
حاضر به انجام هر کاری برای تغییر وضعیت بسیار بد است و به خطر اهمیت نمی دهد
نیاز یا خواستن بسیار به چیزی
یک وضعیت ناامید کننده بسیار بد یا جدی است
اقدام ناامیدانه کاری است که شما فقط به این دلیل انجام می دهید که در وضعیت بسیار بدی قرار دارید
خیلی جدی یا بد
بسیار عالی یا افراطی
احساس می کنید هیچ امیدی ندارید و برای تغییر وضعیت بدی که در آن هستید آماده انجام هر کاری هستید
مایل به خشونت و در نتیجه خطرناک است
نشان دادن تمایل به پذیرش هر گونه خطری برای تغییر وضعیت بد یا خطرناک
یک فرد ناامید مایل به انجام هر اقدامی است و ممکن است خطرناک باشد
بسیار جدی یا خطرناک
داشتن یک نیاز بسیار بزرگ
دو هفته دیگر بدون کمک اضطراری و من فکر می کنم همه چیز می تواند کاملاً ناامید شود.
ما اعضای انجمن خود را داریم که ناامید و نگران هستند که چگونه زنده بمانند.
We have members of our association who are desperate and worried sick as to how they are going to survive.
من از خوش بینی او در مواجهه با چنین شرایط ناامیدکننده ای الهام گرفتم.
اگر او نبود ممکن بود به جای نیک به او تلفن میزد، در حالی که او از شرکت ناامید شده بود.
Had he not been she might have telephoned him instead of Nick, when she had been desperate for company.
با فشار دادن خود به سمت بالا، تلوتلو خورد و از درون احساس عصبانیت و ناامیدی کرد.
بیمارستان مملو از افرادی است که نیاز مبرم به مراقبت های پزشکی دارند.
شبکه های تلویزیونی درخواستی از والدین ناامید این نوجوان را پخش کردند.
کمبود شدید پزشک وجود داشت.
پناهندگان در مرز در شرایط وحشتناکی با کمبود شدید غذا، دارو و آب زندگی می کنند.
Refugees on the border are living in appalling conditions with desperate shortages of food medicine and water.
در موقعیتهای ناامیدکننده زندگی یا مرگ، مردم با حکمتهای ناشنیدهای مواجه میشوند.
اوضاع ناامید کننده بود. دشمن اکنون تنها یک مایل با ما فاصله داشت.
وضعیت ناامیدکننده است -- فقط تخت کافی در بیمارستان وجود ندارد.
نوازندگان از شنیدن میکل آنجلی چنان مستأصل بودند که جعبه های ویولن را قرض گرفتند و مخفیانه از درب صحنه وارد شدند.
Musicians were so desperate to hear Michelangeli that they borrowed violin cases and sneaked in through the stage door.
وقتی شرکتی که با آن سر و کار دارند در شرف سقوط است، مستأصل می شوند.
The prisoners grew increasingly desperate.
زندانیان به طور فزاینده ای ناامید شدند.
پس از دو سال فروش ضعیف، فروشگاه ها ناامید شده اند.
جایی بیرون مردی ناامید، سرد، گرسنه، شکار شده بود.
در اتاق بغلی صداهای مبارزه ای ناامید کننده را شنیدم.
او تلاش ناامیدانه ای برای آزادی کرد.
او در تلاشی ناامیدانه برای نجات خود به لبه چسبیده بود.
مشکلات مالی فزاینده او را مجبور به اتخاذ اقدامات ناامیدانه کرد.
پزشکان برای نجات جان دختر کوچولو نبردی ناامیدانه داشتند.
او آنقدر برای شغلی ناامید بود که هر کاری انجام می داد.
من ناامید برای یک قهوه هستم.
ناامید بودن برای پول / کمک / پول نقد / توجه
I was absolutely desperate to see her.
من از دیدن او کاملاً ناامید بودم.
او برای فرار از زندگی شهری کوچک ناامید بود.
کودکان نیاز مبرمی به محبت و توجه دارند.
آنها با کمبود شدید آب تمیز مواجه هستند.
وضعیت مالی او ناامید بود.
او در فقر مذبوحانه مرده بود.
کشاورزان آمریکایی امروز در تنگنای ناامیدکننده ای قرار دارند.
کم کم داشتم ناامید میشدم
She felt utterly desperate.
او کاملاً ناامید شد.
از دست دادن ناگهانی پول او را ناامید کرده بود.
جستجوی ناامیدانه برای راهی برای خروج
جیک با التماس ناامیدانه ای برای آرامش دست هایش را بالا گرفت.
تلاش های ناامیدانه و نهایی کالیل برای نجات کسب و کار به نتیجه نرسید.
فقر ناامید کننده
کمبود شدید مواد غذایی/آذوقه
وضعیت ناامید است - ما نه غذا داریم، نه آب بسیار کمی داریم و نه تجهیزات پزشکی.
بازماندگان زلزله به شدت نیازمند کمک هستند.
او میل شدیدی برای موفقیت دارد.
من شدیدا عجله دارم.
آنها ناامید برای کمک هستند.
despairing
ناامید کننده
hopeless
نومید
forlorn
مات
wretched
بدبخت
demoralisedUK
انگلیس تضعیف شده
demoralizedUS
آمریکا تضعیف شده
anguished
مضطرب
despondent
ناامید
disconsolate
دلسرد کردن
desolate
متروک
discouraged
دلسرد
disheartened
مایوس شده
distressed
پریشان
downcast
پایین افتاده
miserable
استعفا داد
resigned
افتضاح
abject
شکست خورده
defeatist
افسرده
dejected
ویران
devastated
غم انگیز
distraught
دلگیر
dolorous
مملو
downhearted
تسلی ناپذیر
fraught
بدبین
inconsolable
خودکشی
pessimistic
غلبه بر
suicidal
غمگین
در ناامیدی
در پایان افسار شما
in despair
hopeful
امیدوار کننده
optimistic
خوش بینانه
encouraging
دلگرم کننده
promising
مطمئن
روشن
خوشحالی
auspicious
گلگون
rosy
معقول
heartening
مطلوب ایالات متحده
propitious
مطلوب انگلستان
favorableUS
اطمینان بخش
favourableUK
بی خطر
reassuring
امن است
بی نگرانی
بشاش
unworried
تشویق شد
cheerful
خوشبین
encouraged
تشکیل شده
upbeat
مشتاق
composed
منتظر
enthusiastic
خوشحال
expectant
شادی آور
joyous