sick
sick - بیمار
adjective - صفت
UK :
US :
بیماری
مریض
بیمار کننده
به طرز بیمارگونه
---
---
از یک بیماری یا بیماری رنج می برند
کسی که بیمار است کارهایی می کند که عجیب و بی رحمانه است و به نظر بیمار روانی است
داستان های بیمار، جوک ها و غیره با مرگ و رنج به شیوه ای بی رحمانه یا ناخوشایند سروکار دارند
توسط جوانان استفاده می شود تا بگویند چیزی بسیار چشمگیر است و آنها آن را بسیار تحسین می کنند
vomit
استفراغ
a sick company economy etc is one that has financial or other difficulties such as CORRUPTION (=dishonest, illegal or immoral behaviour)
یک شرکت بیمار، اقتصاد و غیره، شرکتی است که دارای مشکلات مالی یا سایر مشکلات مانند فساد (=رفتار ناصادقانه، غیرقانونی یا غیراخلاقی) است.
در محل کار نباشید زیرا شما یک بیماری یا بیماری دارید
بیمار جسمی یا روانی؛ خوب یا سالم نیست
به کارفرمای خود، معمولاً از طریق تلفن، بگویید که به دلیل بیماری نمی توانید سر کار بروید
احساس بیماری می کنید انگار قرار است استفراغ کنید
to vomit
بالا آوردن
feeling strong unpleasant emotions, especially anger or disgust
احساس احساسات ناخوشایند شدید، به ویژه عصبانیت یا انزجار
بی رحمانه یا توهین آمیز
بسیار خوب، عالی
افرادی که بیمار هستند
vomit
احساس می کنید که گویی قرار است استفراغ کنید
ایجاد یا تجربه احساسات ناخوشایند
causing or experiencing unpleasant feelings
احساس خوبی ندارد
یک تجارت بیمار، اقتصاد و غیره مشکلات زیادی دارد که حل آنها دشوار است
نال باید خودش زمان را کم می کرد، اما مریض شد.
مریم امروز کجاست؟ امیدوارم دوباره مریض نشه
اما اگر مردم بیمار و بی سواد باشند نیز نمی توانند رشد کنند.
به هر حال من مریض سفر می شوم.
بنابراین قانون خانواده در مورد بیماری، همانطور که کری سمپل آن را تجربه کرد، این بود که بهترین کودک یک کودک بیمار است.
So the family rule about illness as Carrie Semple experienced it was that the best child was a sick child.
متاسفم که به ایمیل شما پاسخ ندادم. چند روزی در بستر بیماری بودم.
من بیست و چهار ساعت خیلی بیمار بودم و مایکل با همه چیز کنار می آمد.
آیا این تصور کسی از یک شوخی بیمارگونه است؟
یکی از همسایگان مظنون او را مردی بسیار بیمار توصیف کرد.
شیلا ماه ها از مادر بیمارش مراقبت کرد.
میگوئل از اینکه بخشی از دستگاهی بود که شهر را می خورد و استخوان ها را بیرون می انداخت حالش بد شده بود.
یک کودک بیمار
بستگان/بیمار بیمار
مادرش خیلی مریض است
پیتر دو هفته است که مرخص شده است (= به دلیل مریض بودن از کار دور شده است).
اما به تازگی تماس گرفته است (= با تلفن تماس گرفته است که به دلیل مریض بودن سر کار نخواهد آمد).
Britain's workers went sick (= did not go to work because they were ill) for a record number of days last year.
کارگران بریتانیا در سال گذشته برای تعداد روزها بیمار شدند (= به دلیل بیماری سر کار نرفتند).
استطاعت مریض شدن (= بیمار شدن) را ندارم.
آنها پس از خوردن غذای آلوده بیمار شدند.
از وقتی تو رفتی من در رختخواب مریض بودم.
او مبتلا به آنفولانزا بود.
بسیاری از مردم از بیماری های ناشی از آلودگی بیمار بودند.
Mum, I feel sick!
مامان، من احساس بیماری می کنم!
اگر کیک دیگری بخوری خودت را مریض می کنی.
احساس بیماری در معده شما
seasick
دریازده
airsick
بیمار هوا
carsick
ماشین سوار
travel-sick
حالت تهوع بخاطر حرکت وسیله نقلیه
از رفتاری که با من کردی حالم به هم میخوره
حالم بهم میخوره از ناله هایت.
حالم از مرگ همه شما به هم می خورد!
ما از نگرش شما به شدت خسته شده ایم.
خسته شدیم از اینطوری انتظار کشیدن
من از شنیدن در مورد آنها و عروسی آنها خسته شده ام.
خیلی حالم بهم میخوره که داره غر میزنه که چقدر کارش سخته.
یک شوخی بیمار
That's really sick.
این واقعاً بیمار است.
یک ذهن بیمار
مردم فکر می کنند من به خاطر داشتن یک موش حیوان خانگی بیمارم.
ما در جامعه ای بیمار زندگی می کنیم.
من آن آهنگ را دوست دارم - مریض است!
بیمار
unwell
ناخوش
ailing
ناتوان
indisposed
ناسالم
infirm
ضعیف شده
unhealthy
ضعیف
debilitated
نامناسب
poorly
بستری
unsound
خم کردن
diseased
بی نظم
مبتلا شده
bedridden
بی اعتبار
crook
زهوار
disordered
رو به کاهش است
infected
نحیف
invalid
رنگ پریده
rickety
مریض
declining
بد
feeble
پایین
frail
تب دار
تلخ
sickened
دچار اختلال شده است
غیر قابل درمان
خاموش
feverish
اوج گرفت
grim
سنگی
impaired
incurable
peaked
rocky
سالم
مناسب
صدا
خوب
کل
هاله
wholesome
طبیعی
hale
قدرتمند
مقاوم
قادر است
دلچسب
robust
قوی
hardy
زنده
فعال
کل نگر
hearty
توانمند
خیلی خوب
healthful
از لحاظ فیزیکی متناسب بودن
lively
مناسب و خوب
سرشار از زندگی
holistic
هولناک و دلچسب
able-bodied
در سلامتی خوب
تا حد
به عنوان کمانچه مناسب است
تازه
hale and hearty