physically

base info - اطلاعات اولیه

physically - از نظر فیزیکی

adverb - قید

/ˈfɪzɪkli/

UK :

/ˈfɪzɪkli/

US :

family - خانواده
physical
فیزیکی
google image
نتیجه جستجوی لغت [physically] در گوگل
description - توضیح

  • در رابطه با بدن شما به جای ذهن یا احساسات شما

  • in a way that relates to the body or someone's appearance


    به گونه ای که به بدن یا ظاهر کسی مربوط می شود

  • in a way that relates to things you can see or touch or the laws of nature


    به گونه ای که به چیزهایی که می توانید ببینید یا لمس کنید یا قوانین طبیعت مربوط می شود

  • People who are physically disabled/handicapped/challenged lack the full use of their body.


    افرادی که از نظر جسمی ناتوان هستند/ناتوان/معلول هستند، استفاده کامل از بدن خود را ندارند.


  • کشف کنید که چگونه و چه زمانی و چرا از نظر جسمی و روحی خسته می شوید.


  • در طول روز به اندازه کافی ورزش کنید تا از نظر جسمی و روحی خسته شوید.


  • مردم می گویند من شبیه مادرم هستم، اما از نظر بدنی بیشتر شبیه پدرم هستم.

  • The demonstrators offered no resistance and none were physically removed from the site.


    تظاهرکنندگان هیچ مقاومتی نشان ندادند و هیچ کدام به صورت فیزیکی از محل خارج نشدند.

  • Police physically removed Ms. Sanders from City Hall.


    پلیس به طور فیزیکی خانم سندرز را از شهرداری خارج کرد.

  • It is relevant to note here the author's inclusion of scenes of a physically titillating dimension.


    ذکر این نکته ضروری است که نویسنده در اینجا صحنه هایی را با بعد تیتراژ فیزیکی درج کرده است.

  • Fighting either of them would have been a cultural impossibility, physically unthinkable.


    مبارزه با هر یک از آنها غیرممکن فرهنگی بود که از نظر فیزیکی غیرقابل تصور بود.

example - مثال
  • Hiking helps me keep physically fit.


    پیاده روی به من کمک می کند تا از نظر بدنی آماده باشم.

  • Try to be as physically active as possible.


    سعی کنید تا حد امکان فعالیت بدنی داشته باشید.

  • physically disabled people


    افراد ناتوان جسمی

  • He is in good health both physically and mentally.


    او هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی در سلامت کامل است.

  • physically and emotionally exhausted


    از نظر جسمی و روحی خسته شده است

  • I felt physically sick before the exam.


    قبل از امتحان احساس بیماری می کردم.

  • I don't find him physically attractive.


    من او را از نظر بدنی جذاب نمی دانم.

  • to be physically abused/assaulted/attacked


    مورد آزار جسمی/حمله/حمله قرار گرفتن

  • They were physically prevented from entering the building.


    از ورود فیزیکی آنها به داخل ساختمان جلوگیری شد.

  • a physically demanding job


    یک شغل سخت فیزیکی

  • Physically she hadn’t changed much.


    از نظر فیزیکی، او خیلی تغییر نکرده بود.


  • از نظر بدنی غیرممکن است که تا پایان هفته تمام شود.

  • Physically I find him very attractive.


    از نظر فیزیکی من او را بسیار جذاب می دانم.

  • The protestors had to be physically removed from the room (= they were taken away).


    معترضان باید به صورت فیزیکی از اتاق خارج می شدند (= آنها را می بردند).

  • The work is physically demanding (= you have to work hard in a way that makes your body tired).


    کار از نظر بدنی سخت است (= باید به گونه ای سخت کار کنید که بدن شما را خسته کند).

  • Special holidays are available for physically handicapped/disabled people (= those lacking the full use of part of their body).


    تعطیلات ویژه برای افراد معلول جسمی/معلول (= کسانی که از بخشی از بدن خود استفاده کامل ندارند) در دسترس است.

  • No one could have climbed that wall - it's physically impossible.


    هیچ کس نمی توانست از آن دیوار بالا برود - از نظر فیزیکی غیرممکن است.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • mentally


    ذهنی

  • psychologically


    از نظر روانی

  • cerebrally


    مغزی

  • cognitively


    از نظر شناختی

  • intellectually


    از نظر فکری


  • در ذهن

  • inwardly


    در باطن

  • psychically


    روانی

  • spiritually


    از نظر معنوی

  • subjectively


    به صورت ذهنی

  • rationally


    منطقی


  • در سر


  • در مغز

  • academically


    از نظر آکادمیک

  • theoretically


    از نظر تئوری

  • analytically


    به صورت تحلیلی

  • logically


    آموختنی

  • learnedly


    به صورت فکری

  • intellectively


    از نظر ادراکی

  • perceptually


    درونی

  • innerly


    مفهومی

  • conceptually


    به صورت مغزی

  • brainily


    از نظر احساسی

  • emotionally


    متفکرانه

  • thoughtfully


لغت پیشنهادی

agonizingly

لغت پیشنهادی

warrior

لغت پیشنهادی

triplets