physically
physically - از نظر فیزیکی
adverb - قید
UK :
US :
در رابطه با بدن شما به جای ذهن یا احساسات شما
به گونه ای که به بدن یا ظاهر کسی مربوط می شود
به گونه ای که به چیزهایی که می توانید ببینید یا لمس کنید یا قوانین طبیعت مربوط می شود
افرادی که از نظر جسمی ناتوان هستند/ناتوان/معلول هستند، استفاده کامل از بدن خود را ندارند.
کشف کنید که چگونه و چه زمانی و چرا از نظر جسمی و روحی خسته می شوید.
در طول روز به اندازه کافی ورزش کنید تا از نظر جسمی و روحی خسته شوید.
مردم می گویند من شبیه مادرم هستم، اما از نظر بدنی بیشتر شبیه پدرم هستم.
The demonstrators offered no resistance and none were physically removed from the site.
تظاهرکنندگان هیچ مقاومتی نشان ندادند و هیچ کدام به صورت فیزیکی از محل خارج نشدند.
Police physically removed Ms. Sanders from City Hall.
پلیس به طور فیزیکی خانم سندرز را از شهرداری خارج کرد.
ذکر این نکته ضروری است که نویسنده در اینجا صحنه هایی را با بعد تیتراژ فیزیکی درج کرده است.
مبارزه با هر یک از آنها غیرممکن فرهنگی بود که از نظر فیزیکی غیرقابل تصور بود.
Hiking helps me keep physically fit.
پیاده روی به من کمک می کند تا از نظر بدنی آماده باشم.
سعی کنید تا حد امکان فعالیت بدنی داشته باشید.
physically disabled people
افراد ناتوان جسمی
او هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی در سلامت کامل است.
physically and emotionally exhausted
از نظر جسمی و روحی خسته شده است
I felt physically sick before the exam.
قبل از امتحان احساس بیماری می کردم.
I don't find him physically attractive.
من او را از نظر بدنی جذاب نمی دانم.
to be physically abused/assaulted/attacked
مورد آزار جسمی/حمله/حمله قرار گرفتن
They were physically prevented from entering the building.
از ورود فیزیکی آنها به داخل ساختمان جلوگیری شد.
a physically demanding job
یک شغل سخت فیزیکی
Physically she hadn’t changed much.
از نظر فیزیکی، او خیلی تغییر نکرده بود.
It's physically impossible to finish by the end of the week.
از نظر بدنی غیرممکن است که تا پایان هفته تمام شود.
Physically I find him very attractive.
از نظر فیزیکی من او را بسیار جذاب می دانم.
معترضان باید به صورت فیزیکی از اتاق خارج می شدند (= آنها را می بردند).
کار از نظر بدنی سخت است (= باید به گونه ای سخت کار کنید که بدن شما را خسته کند).
Special holidays are available for physically handicapped/disabled people (= those lacking the full use of part of their body).
تعطیلات ویژه برای افراد معلول جسمی/معلول (= کسانی که از بخشی از بدن خود استفاده کامل ندارند) در دسترس است.
هیچ کس نمی توانست از آن دیوار بالا برود - از نظر فیزیکی غیرممکن است.
در گوشت
زنده
bodily
بدنی
incarnate
مجسم کردن
به صورت حضوری
در زندگی واقعی
به شکل بدنی
جلوی چشم
before one's eyes
در واقعیت
در مقابل یکی
به شکل انسان
در حضور شخص
به صورت شخصی
شخصا
in propria persona
بدون واسطه
مستقیم
without an intermediary
تک به تک
رو در رو
tête-à-tête
به طور مستقیم
face-to-face
خود
به بزرگی زندگی
در حقیقت
oneself
توسط خود
به صورت دستی
by oneself
manually
mentally
ذهنی
psychologically
از نظر روانی
cerebrally
مغزی
cognitively
از نظر شناختی
intellectually
از نظر فکری
در ذهن
inwardly
در باطن
psychically
روانی
spiritually
از نظر معنوی
subjectively
به صورت ذهنی
rationally
منطقی
در سر
در مغز
academically
از نظر آکادمیک
theoretically
از نظر تئوری
analytically
به صورت تحلیلی
logically
آموختنی
learnedly
به صورت فکری
intellectively
از نظر ادراکی
perceptually
درونی
innerly
مفهومی
conceptually
به صورت مغزی
brainily
از نظر احساسی
emotionally
متفکرانه
thoughtfully