actually

base info - اطلاعات اولیه

actually - در حقیقت

adverb - قید

/ˈæktʃuəli/

UK :

/ˈæktʃuəli/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [actually] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • What did she actually say?


    او در واقع چه گفت؟

  • It's not actually raining now.


    الان واقعا بارون نمیاد

  • The book was never actually published.


    این کتاب در واقع هرگز منتشر نشد.

  • I'm glad we were actually able to get the message across.


    خوشحالم که واقعاً توانستیم پیام را منتقل کنیم.

  • That's the only reason I'm actually going.


    این تنها دلیلی است که من واقعاً می روم.


  • افراد زیادی در آنجا هستند که واقعاً می توانند به شما کمک کنند.


  • من نمی خواستم بدون اینکه ابتدا نامه را بخوانم چیزی بگویم.

  • It was actually kind of fun after all.


    بالاخره یه جورایی سرگرم کننده بود

  • The food was not actually all that expensive.


    غذا در واقع آنقدر گران نبود.

  • Our turnover actually increased last year.


    گردش مالی ما در سال گذشته افزایش یافته است.

  • I couldn't believe it had all actually happened.


    باورم نمی شد همه چیز واقعا اتفاق افتاده باشد.

  • We're not American, actually. We're Canadian.


    ما در واقع آمریکایی نیستیم. ما کانادایی هستیم

  • Actually it would be much more sensible to do it later.


    در واقع، انجام آن بعداً بسیار معقول تر خواهد بود.

  • They're not married actually.


    آنها ازدواج نکرده اند، در واقع

  • Actually I'll be a bit late home.


    در واقع، من یک مقدار دیر به خانه می رسم.

  • Actually I'm busy at the moment—can I call you back?


    در واقع، من در حال حاضر مشغول هستم - آیا می توانم به شما زنگ بزنم؟

  • Well actually I think she's done a pretty good job.


    خوب، در واقع، من فکر می کنم او کار بسیار خوبی انجام داده است.

  • I need the actual figures, not an estimate.


    من به ارقام واقعی نیاز دارم، نه تخمین.

  • How long have you been in your present job?


    چه مدت در شغل فعلی خود هستید؟

  • The factory cannot continue its current level of production.


    این کارخانه نمی تواند به سطح فعلی تولید خود ادامه دهد.

  • I didn't actually see her - I just heard her voice.


    من در واقع او را ندیدم - فقط صدایش را شنیدم.

  • So what actually happened?


    پس در واقع چه اتفاقی افتاد؟

  • I didn't like him at first but in the end I actually got quite fond of him.


    اولش دوستش نداشتم، اما در نهایت واقعاً به او علاقه داشتم.

  • I'm one of the few people who doesn't actually like champagne.


    من یکی از معدود افرادی هستم که واقعاً شامپاین را دوست ندارم.

  • Don't tell me he actually paid for you!


    به من نگو ​​که او واقعاً برای تو پول داده است!

  • Alexander looks like he'd be good at sports. Actually he's not.


    الکساندر به نظر می رسد که او در ورزش خوب است. در واقع، او نیست.

  • Actually Gavin, it was Tuesday of last week not Wednesday.


    در واقع، گاوین، سه شنبه هفته گذشته بود، نه چهارشنبه.

  • Do you mind if I smoke? Well actually I'd rather you didn't.


    اگه من سیگار بکشم اشکالی داری؟ خب، در واقع، من ترجیح می دهم که شما این کار را نکنید.

  • We actually had a hard time moving the sofa.


    در واقع به سختی مبل را جابجا کردیم.

  • He actually expected me to pay for his dinner.


    او در واقع انتظار داشت که من هزینه شام ​​او را پرداخت کنم.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • professedly


    ظاهرا

  • supposedly


    نه واقعا


  • به ظاهر


  • فرضا

  • ostensibly


    احتمالا

  • seemingly


    از قرار معلوم، مشخصا

  • allegedly


    به صورت ظاهری

  • putatively


    آشکارا

  • presumably


    گزارش شده است

  • purportedly


    از نظر تئوری

  • evidently


    بالفرض

  • ostensively


    شاید

  • avowedly


    مسلما

  • reportedly


    اعتراف کرد

  • theoretically


    با اعلامیه باز

  • hypothetically


    با همه حساب ها


  • به حساب خودش

  • admittedly


    در یک حدس

  • confessedly


    به بهانه

  • by open declaration


    گفته می شود

  • by all accounts


    ادعا شده است


  • قرار است باشد


  • ادعا کرد

  • under the pretext of


    اظهار داشت که هست

  • said to be


  • purported to be



  • claimed to be


  • professed to be


  • supposably


لغت پیشنهادی

sampling

لغت پیشنهادی

permissions

لغت پیشنهادی

pastime