blot
blot - لکه
verb - فعل
UK :
US :
برای خشک شدن سطح مرطوب با فشار دادن کاغذ یا پارچه نرم روی آن
علامت یا نقطه کثیف روی چیزی، به ویژه ساخته شده توسط جوهر
یک ساختمان، سازه و غیره که زشت است و ظاهر یک مکان را خراب می کند
چیزی که نظر خوبی را که مردم نسبت به کسی یا چیزی دارند، از بین می برد
یک منطقه کوچک از جوهر به اشتباه ساخته شده است
برای خشک کردن یک سطح مرطوب، یا نوشتن با جوهر، با فشار دادن چیزی نرم روی آن
ایجاد لکه یا لکه بر چیزی
با قطرات پراکنده جوهر یک نامه، نقاشی و غیره را خراب کنید
خشک کردن چیزی با استفاده از کاغذ یا پارچه برای جذب مایع
علامت یا نقطه مایع ناخواسته
لکه نیز عیبی است که ظاهر یا آبروی کسی یا چیزی را خراب می کند
آیا دختر حتی پدرش را با حضور همیشگی هوپ به یاد می آورد تا او را محو کند؟
آسمان را پوشاند، آن را به درستی محو کرد.
هر روغن سطحی که بعد از 10-15 دقیقه جذب نشود باید با دستمال پاک شود.
But the last 16 minutes blotted out all the blundering and turned this into an unforgettable classic.
اما 16 دقیقه آخر تمام اشتباهات را از بین برد و این را به یک کلاسیک فراموش نشدنی تبدیل کرد.
By the time I reached the small town of Pinedale the blue sky had been blotted out by ugly sulphurous yellow.
زمانی که به شهر کوچک Pinedale رسیدم، آسمان آبی با رنگ زرد زشت و گوگردی پاک شده بود.
A stage-a melee-heaving bodies-and then a huge hand filled the screen and blotted out everything for an instant.
صحنه ای - بدن های غوغاآمیز - و سپس یک دست بزرگ صفحه را پر کرد و همه چیز را برای یک لحظه محو کرد.
شاید من داشتم گذشته ام را محو می کردم، همانطور که استانی ها انجام می دهند، در عجله خود برای رسیدن به جایی که عمل بود.
کندال و سایه اش تونل پیش رو را خراب کردند.
an ink blot
یک لکه جوهر
اسمم را امضا کردم و کاغذ را پاک کردم.
رژ لبش را زد و سپس با احتیاط لب هایش را با دستمال پاک کرد.
من مقداری قهوه ریخته ام - می توانید برای من دستمال کاغذی بیاورید تا آن را پاک کنم؟
Ink blots covered the page.
لکه های جوهر صفحه را پوشانده است.
این دستگیری لکهای بر آبروی اوست.
علامت
پچ
smudge
لک کردن
نقطه
blotch
لکه
smear
اسمیر
speck
لکه. خال
dab
ضربه زدن
dot
فلک
fleck
لکه دار شدن
smut
اسپلاژ
splodge
پاشیدن
splash
لکه دار کردن
splotch
خط
stain
عیب
streak
پوزخند
blemish
تغییر رنگ
smirch
ضماد کردن
discoloration
لک
daub
جای زخم
blob
علامت مادرزادی
speckle
ترکیدن
scar
پوکه
taint
تغییر شکل
birthmark
لکه دار
کاستی
pockmark
فزونی
disfigurement
mottle
defect
excrescency
مزیت - فایده - سود - منفعت
سود
blank
جای خالی
blessing
برکت
clarity
وضوح
cleanliness
پاکیزگی
honorUS
افتخار ایالات متحده
honourUK
HonourUK
perfection
کمال
توجه
استحکام - قدرت
esteem
احترام
praise
ستایش
تصویب
cleanness
شهرت خوب
افزایش
enhancement
خلوص
purity
زینت
ornament
اصلاح
refinement
بهبود
بی مسئولیتی
irresponsibility
تبرئه
exoneration
کمک
آراستگی
exculpation
زیبایی
تزیین
embellishment
adornment
decoration
