spot
spot - نقطه
noun - اسم
UK :
US :
یک مکان یا منطقه خاص، به ویژه یک مکان دلپذیر که در آن زمان می گذرانید
a usually round area on a surface that is a different colour or is rougher, smoother etc than the rest
یک ناحیه معمولاً گرد روی سطحی که رنگ متفاوتی دارد یا نسبت به بقیه، خشنتر، صافتر و غیره است
یک علامت کوچک روی چیزی، به ویژه چیزی که توسط یک مایع ساخته شده است
یک ناحیه گرد کوچک قرمز روی پوست کسی که نشان می دهد بیمار است
یک علامت قرمز برآمده کوچک روی پوست شخص، به خصوص روی صورت او
مدت زمان کوتاهی که کسی می تواند در رادیو یا تلویزیون صحبت کند یا اجرا کند
یک موقعیت در لیست چیزها یا در یک رقابت
توجه کردن به کسی یا چیزی، به خصوص زمانی که دیدن یا تشخیص آنها دشوار است
برای دادن امتیاز به بازیکن دیگر در یک بازی
برای خرید یا پرداخت فوری، نه در آینده
شامل تحویل در حال حاضر، نه در آینده
a small usually round area of colour that is differently coloured or lighter or darker than the surface around it
یک ناحیه رنگی کوچک و معمولاً گرد که رنگی متفاوت یا روشنتر یا تیرهتر از سطح اطراف دارد
یکی از بسیاری از نقاط، که یک الگو را تشکیل می دهد
یک دایره برجسته و قرمز کم رنگ روی پوست که موقتی است
مقدار کمی
یک مکان خاص
در مکانی که رویدادی در حال وقوع است یا اخیراً اتفاق افتاده است
بلافاصله. مستقیما
(از دویدن یا پریدن) در یک مکان، بدون حرکت به جلو یا عقب
مدت زمان کوتاهی در نمایشی که به یک مجری خاص داده می شود
دیدن یا توجه کردن به کسی یا چیزی، معمولاً به این دلیل که سخت به دنبال آن هستید
برای تمجید از کسی که متوجه چیزی شده است استفاده می شود
اگر می گویید لکه بینی است (با باران) یعنی چند قطره باران می بارد.
یک علامت، معمولا گرد، که به طور خاص متفاوت است. رنگی از ناحیه اطراف آن
مخصوصا CdnBr لکه یک جوش است.
نقطه همچنین یک شغل در یک سازمان خاص یا یک موقعیت در یک گروه است، به ویژه. در ورزش
دوره زمانی که در طی آن پخش پخش می شود
یک اسپات نیز یک تبلیغ است
دیدن یا توجه کردن به کسی یا چیزی
a television or radio advertisement
یک تبلیغ تلویزیونی یا رادیویی
دوره زمانی که طی آن یک آگهی رادیویی یا تلویزیونی پخش می شود
کدام لکه دارد، پلنگ یا ببر؟
پرنده نر روی منقار خود لکه قرمز دارد.
دامن مشکی با خال های سفید پوشیده بود.
تمام بدن نوزاد با لکه های قرمز کوچک پوشیده شده بود.
لکه بزرگی روی بینی داشت.
هدف از درمانهای آکنه کوتاه کردن مدت زمانی است که فرد دچار لکهها میشود.
نوجوانان نگران لکه های خود بودند
بچه ها همگی سرخک داشتند و خال هایی از بدنشان پخش شده بود.
منافذ بزرگ شده و لکه های روی پوست
ژاکتش با لکه های گلی پوشیده شده بود.
rust spots
لکه های زنگ زدگی
در تمام دیوارها لکه های چربی وجود داشت.
یک نقطه آرام / منزوی / تنها
این مکان مورد علاقه پیاده روی ها و کوهنوردان است.
من 20 دقیقه به دنبال جای پارک نمی گردم.
او خسته شده بود و فقط می خواست جایی برای خواب پیدا کند.
این خلیج به مکانی محبوب برای مسافران بین المللی جوان تبدیل شده است.
او دقیقاً جایی را که از او خواسته بود با او ازدواج کند به من نشان داد.
یک نقطه توریستی
او توپ را روی نقطه پنالتی گذاشت و منتظر سوت بود.
او معمولا کلاهی بر سر می گذارد تا نقطه طاس خود را پنهان کند.
او نقطه ضعف خود را در مورد استیو می دانست.
از پاسخ عصبانی او مشخص بود که من یک نقطه حساس را لمس کرده ام.
او در یک نقطه مشکل است.
آیا می خواهید یک مکان ناهار بخورید؟
او برای خرید یک مکان بیرون رفته است.
با پلیس به محل مزاحمت رسیدیم.
چند نقطه باران را حس کردم.
بعد از ظهر یک نقطه باران بود، اما در غیر این صورت هوا عالی بود.
یک مکان مهمان/انفرادی
دو تیم برای کسب مقام اول می جنگند
speck
لکه. خال
stain
لکه دار کردن
علامت
smudge
لک کردن
blotch
لکه
dot
نقطه
پچ
speckle
لک
daub
ضماد کردن
fleck
فلک
taint
ترکیدن
لکه دار شدن
splotch
عیب
blemish
پاشیدن
ضربه زدن
spatter
داپل
dab
تغییر رنگ
dapple
نقطه چشم
discoloration
ماکولا
eyespot
ماکول
macula
لکه دار
macule
پتشی
mottle
پیپ
petechia
اسمیر
pip
پوزخند زدن
smear
اسپلاژ
smirch
عروسک
splodge
splosh
dollop
jot
clarity
وضوح
cleanliness
پاکیزگی
plainness
ساده بودن
blank
جای خالی
honorUS
افتخار ایالات متحده
honourUK
HonourUK
esteem
احترام
سود
توجه
مزیت - فایده - سود - منفعت
perfection
کمال
استحکام - قدرت
praise
ستایش
blessing
برکت
تصویب
cleanness
تمیزی
irresponsibility
بی مسئولیتی
exoneration
تبرئه
کمک
exculpation
افزایش
خلوص
enhancement
زینت
purity
اصلاح
ornament
بهبود
refinement
آراستگی
زیبایی
embellishment
تزیین
adornment
decoration