differently
differently - متفاوت
adverb - قید
UK :
US :
پسران و دختران ممکن است متفاوت رفتار کنند.
او دوست نداشت با او طور دیگری رفتار شود.
دفعه بعد چه کاری متفاوت انجام خواهید داد؟
Eddie comes from an older generation that thought differently than we do.
ادی از نسل قدیمیتری میآید که متفاوت از ما فکر میکردند.
The male bird has a differently shaped head.
پرنده نر دارای سر متفاوتی است.
Are girls treated differently?
آیا با دختران متفاوت رفتار می شود؟
او واقعاً در اطراف او رفتاری متفاوت از دیگران نداشت.
ما می خواهیم کارها را متفاوت انجام دهیم.
او تمایل داشت کمی متفاوت به مسائل نگاه کند.
در غیر این صورت
دیگر
dissimilarly
غیر مشابه
غیر از
unorthodoxly
غیر متعارف
unusually
غیرعادی
به روشی دیگر
بر خلاف روش
به شیوه ای متفاوت
برعکس
poles apart
قطب از هم جدا
vice versa
متضاد
contrastively
به صورت واگرا
divergently
متنوع
contrastingly
متناقض
diversely
ناسازگار
contrarily
نامتجانس
contradictorily
ضد
incompatibly
به هر شکل دیگری
elseways
به هر طریق دیگر
elsewise
به روشی متفاوت
incongruously
به شیوه ای دیگر
conflictingly
یک راه دیگر
antithetically
به هر طریق دیگری
likewise
به همین ترتیب
comparably
قابل مقایسه
به طور مشابه
متقابلا
همچنین
correspondingly
از نو
یکنواخت
غیر قابل تشخیص
uniformly
به همان اندازه
indistinguishably
به طور یکسان
هم ارز
identically
به طور همگن
equivalently
به طرز نزدیک
undistinguishably
هم
homogeneously
همواره
به صورت همخوان
یکسان
consistently
برای بوت کردن
analogously
به روشی مشابه
consonantly
در همان درجه
به همان شیوه
همان
به موازات
in parallel