different

base info - اطلاعات اولیه

different - ناهمسان

adjective - صفت

/ˈdɪfrənt/

UK :

/ˈdɪfrənt/

US :

family - خانواده
difference
تفاوت
differentiation
تفکیک
differ
فرق داشتن
differentiate
متمایز کردن
google image
نتیجه جستجوی لغت [different] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • American English is significantly different from British English.


    انگلیسی آمریکایی تفاوت قابل توجهی با انگلیسی بریتانیایی دارد.

  • It's slightly different to what I'm used to.


    کمی با چیزی که من به آن عادت کرده ام متفاوت است.

  • He's different than the rest.


    اون با بقیه فرق داره

  • It's completely different now than it was a year ago.


    الان نسبت به یک سال پیش کاملا متفاوت است.

  • People often give very different accounts of the same event.


    مردم اغلب روایت های بسیار متفاوتی از یک رویداد ارائه می دهند.

  • My son's terribly untidy; my daughter's no different.


    پسرم به طرز وحشتناکی نامرتب است. دخترم فرقی نداره

  • The room looks different without the furniture.


    اتاق بدون مبلمان متفاوت به نظر می رسد.

  • Now he spoke in a different and kinder voice.


    حالا با صدایی متفاوت و مهربان تر صحبت می کرد.

  • Let's try a different approach.


    بیایید یک رویکرد متفاوت را امتحان کنیم.

  • Each chapter deals with a different type of business.


    هر فصل به نوع متفاوتی از کسب و کار می پردازد.

  • She offered us five different kinds of cake.


    او به ما پنج نوع کیک پیشنهاد داد.

  • We're helping society in many different ways.


    ما به طرق مختلف به جامعه کمک می کنیم.

  • The programme was about customs in different parts of the country.


    این برنامه درباره گمرکات مناطق مختلف کشور بود.

  • They are sold in many different colours.


    آنها در رنگ های مختلف به فروش می رسند.

  • I looked it up in three different dictionaries.


    من آن را در سه فرهنگ لغت مختلف جستجو کردم.

  • ‘Did you enjoy the play?’ ‘Well, it was certainly different!’


    «آیا از نمایشنامه لذت بردی؟» «خب، مطمئناً متفاوت بود!»


  • من می دانم که آنها در کدام منطقه زندگی می کنند، اما اینکه آیا می توانم خانه آنها را پیدا کنم موضوع دیگری است.

  • That's a whole different matter.


    این یک موضوع کاملا متفاوت است.

  • I don't mind lizards, but snakes are a different matter.


    من از مارمولک ها بدم نمی آید، اما مارها موضوع دیگری هستند.

  • He says he doesn't care about what the critics write but I know different.


    او می گوید برایش مهم نیست منتقدان چه می نویسند، اما من چیز دیگری می دانم.

  • She was a gifted and original artist who marched to a different drummer.


    او یک هنرمند با استعداد و اصیل بود که به سمت یک درامر متفاوت رفت.

  • There are different considerations, often pulling in different directions.


    ملاحظات مختلفی وجود دارد که اغلب به جهات مختلف کشیده می شود.

  • What you have told us puts a different complexion on the situation.


    آنچه شما به ما گفتید وضعیت متفاوتی را نشان می دهد.

  • The joke took on a rather serious complexion when the police became involved.


    زمانی که پلیس درگیر شد، این شوخی رنگی نسبتاً جدی به خود گرفت.

  • These drugs are widely believed to be effective medications. The data however tell a different story.


    اعتقاد بر این است که این داروها داروهای مؤثری هستند. با این حال، داده ها داستان دیگری را بیان می کنند.

  • Paul’s very different from/​to his brother.


    پل با/با برادرش بسیار متفاوت است.

  • This visit is very different from/​to last time.


    این بازدید از/به آخرین بار بسیار متفاوت است.

  • Your trains are different than ours.


    قطارهای شما با قطارهای ما متفاوت است.


  • شما متفاوت از قبل به نظر می رسید.

  • She looked different than I'd expected.


    او متفاوت از آنچه من انتظار داشتم به نظر می رسید.

  • She looked different from what I’d expected.


    او با آنچه من انتظار داشتم متفاوت به نظر می رسید.

synonyms - مترادف
  • dissimilar


    غیر مشابه

  • disparate


    مختلف

  • contrasting


    متضاد


  • متمایز

  • distinctive


    ناسازگار

  • incompatible


    بر خلاف

  • inconsistent


    درگیری


  • متناقض

  • clashing


    متفاوت است

  • conflicting


    غیر صمیمی

  • contradictory


    قابل تشخیص

  • differing


    واگرا

  • discrepant


    غیر قابل مقایسه


  • خاص

  • distinguishable


    تغییر یافته است

  • divergent


    ضد

  • incomparable


    در تضاد

  • incongruent


    در واریانس


  • مخالف

  • altered


    منحرف کننده

  • antithetic


    مثل گچ و پنیر


  • مثل شب و روز

  • at variance


    ناهماهنگ

  • contrary


    غیر یکسان

  • contrastive


    یکسان نیست

  • deviating


  • like chalk and cheese



  • mismatched


  • non-identical



antonyms - متضاد

  • یکسان

  • alike


    همسان

  • identical


    مشابه


  • پسندیدن


  • تطابق

  • matching


    شبیه

  • resembling


    برابر

  • clone


    معادل


  • غیر قابل تشخیص

  • equivalent


    مترادف

  • indistinguishable


    دوقلو

  • synonymous


    قابل مقایسه


  • خبرنگار

  • akin


    هماهنگ

  • analogous


    همگن

  • comparable


    خود همان


  • کربن کپی

  • harmonious


    همسانی

  • homogeneous


    همولوگ

  • homogenous


    تطبیق

  • selfsame


    تقلید کردن

  • carbon-copy


    مساوی

  • homological


    کپی کربن

  • homologous


    قابل تشخیص انگلستان

  • matched


    قابل تشخیص ایالات متحده

  • mimicking


  • synonymic


  • tantamount



  • recognisableUK


  • recognizableUS


لغت پیشنهادی

microbiology

لغت پیشنهادی

Alzheimer’s

لغت پیشنهادی

passer-by