distant
distant - غیر صمیمی
adjective - صفت
UK :
US :
دور در فضا یا زمان
unfriendly
غیر دوستانه
عمیقاً به چیزی خصوصی فکر کنید، نه به آنچه در اطراف شما اتفاق می افتد
ارتباط نزدیکی با شما ندارد
خیلی دور
بخشی از خانواده شماست، اما ارتباط نزدیکی با هم ندارند
دور در گذشته یا آینده
خیلی زود
برای توصیف کسی که احساسات زیادی نشان نمی دهد و دوستانه نیست استفاده می شود
کسی که رفتارش از راه دور است، خیلی احساساتی نمی شود و صمیمی نیست.
فایرباگ شانه هایش را بالا انداخت و چشمانش دور بود.
Firebug shrugged, his eyes distant.
همسایه ها خیلی دور به نظر می رسند، اگرچه سعی می کنم دوستانه باشم.
مه در تپه های دور و برخی از تپه های نزدیک آویزان است.
همانطور که او در حال رشد بود، پدرش همیشه دور بود و علاقه چندانی به دستاوردهای او نداشت.
سپس چشمان غمگین او در نوعی رفاقت ناشناس و دور با مورس برخورد کرد: او تقریباً به طور کامل لبخند زد.
Then her sad eyes met Morse's in a sort of distant anonymous camaraderie: she smiled across almost fully.
هاوارد پسر عموی دور مادرم است.
دوربین های دیجیتال با تکنولوژی بالا به طور گسترده در نجوم برای گرفتن نور کم از کهکشان های دور استفاده می شوند.
High-tech digital cameras are used extensively in astronomy to capture dim light from distant galaxies.
مسافرانی از سرزمین های دور برای زیارت امامزاده می آمدند.
جف اخیراً کمی دور شده است.
صدایی جز غرش اقیانوس از راه دور نمی آمد.
به نظر می رسد حتی جمع در نام آنها باعث می شود که آنها را به یک مه عاشقانه دورتر گسترش دهند.
آدلیدا پارا هر هفته هفت گروه سوادآموزی را هماهنگ می کند که ساعات طولانی را با اتوبوس بین شهرک های حلبی نشین دور سپری می کنند.
Adelaida Parra coordinates seven literacy groups each week spending long hours travelling by bus between the distant shanty towns.
در حال حاضر، هواپیما فقط یک نقطه دور در آسمان بود.
برقی از رعد و برق و سپس غرش رعد و برق دوردست شنیده شد.
صدای موسیقی از راه دور
distant stars/planets
ستارگان/سیاره های دوردست
زمانی که با هم گذراندیم اکنون به خاطره ای دور تبدیل شده است.
فرودگاه حدود 20 کیلومتر فاصله داشت.
ستاره ای در فاصله 30000 سال نوری از زمین
صلح فقط یک امید دور بود (= نه خیلی محتمل).
زندگی آنها کاملاً از زندگی او دور به نظر می رسید.
پسرعمو/خاله/خویشاوند دور
صدای پات خیلی سرد و دور از تلفن بود.
او پس از این بیماری از نظر عاطفی از دوستان و خانواده خود فاصله گرفت.
نگاهی دور در چشمانش بود. واضح است که ذهن او درگیر چیز دیگری بود.
دور و حواسش پرت به نظر می رسید.
داستان هایی از گذشته های دور و تاریک
در گذشته های دور این سرزمین پوشیده از جنگل بود.
امیدوارم در آینده ای نه چندان دور دوباره همدیگر را ببینیم.
فقط چند مایل دورتر بود اما به طرز غیر قابل تصوری دور به نظر می رسید.
ذهن قرون وسطایی می تواند بسیار دور به نظر برسد.
صدای موتور کم کم دورتر می شد.
فاصله ستاره ها از زمین بیشتر از خورشید است.
این مکان ها اغلب چندین مایل از یکدیگر فاصله داشتند.
مناطق جغرافیایی دور از جهان است
در سرزمین های دور
وقتی آنها ملاقات کردند، او بسیار سرد و دور بود.
احساس می کرد به طرز عجیبی از او دور شده است.
Their relationship has grown increasingly distant in recent years.
رابطه آنها در سالهای اخیر به طور فزاینده ای دورتر شده است.
در آینده ای نه چندان دور ممکن است شاهد شبیه سازی انسان ها باشیم.
در آینده ای نه چندان دور خانه را عوض خواهیم کرد.
یک کشور دور
او می توانست صدای انفجار آتش بازی را از دور بشنود.
یک خویشاوند/عموزاده دور
در آینده ای دور دوست دارم خانه شخصی داشته باشم.
دور
از راه دور
faraway
خیلی دور
outlying
دور افتاده
removed
حذف شده
عمیق
afar
جداگانه، مجزا
آن طرف
دورتر
yonder
به علاوه
farther
در طول بازو
further
نزدیک نیست
far-off
فراتر از محدوده
far-flung
خارج از گوش
خیلی عقب
خارج از محدوده
خارج از دسترس
گسترده از
مسافت طولانی
بسیار دور شده است
از راه دور تر
long-distance
far removed
در نزدیکی
adjacent
مجاور
adjoining
نزدیک
همسایه ایالات متحده
neighboringUS
همسایه انگلستان
neighbouringUK
بستن
proximate
فوری
در دسترس
nigh
به هم پیوسته
هم مرز
accessible
مرکزی
contiguous
دستی
bordering
در کنار
در كنار
handy
راحت
alongside
متقابل
دور و بر
convenient
فقط دور گوشه
abutting
درونی
همسایه
قابل دسترس
عمومی
close-by
نزدیک در دست
در محله های نزدیک
next-door
محلی
reachable