peace
peace - صلح
noun - اسم
UK :
US :
صلح
پستاندار
صلح طلبی
صلح طلب
صلح آمیز
آرام کردن
به صورت مسالمت آمیز
---
---
وضعیتی که در آن هیچ جنگ و جنگی وجود ندارد
یک موقعیت بسیار آرام و دلپذیر که در آن مزاحم شما نمی شود
احساس آرامش، شادی و عدم نگرانی
توافقی برای توقف دعوا یا مشاجره با یکدیگر برای مدت محدود
an agreement to stop fighting for a limited period of time especially in order to discuss making peace
توافقی برای توقف جنگ برای مدت محدود، به ویژه به منظور بحث در مورد صلح
یک توافق رسمی برای توقف جنگ و بحث در مورد برقراری صلح
وضعیتی که در آن خشونت، بحث و اعتراض وجود ندارد
freedom from war and violence especially when people live and work together happily without disagreements
آزادی از جنگ و خشونت، به ویژه زمانی که مردم با شادی و بدون اختلاف با هم زندگی و کار می کنند
حالتی که در اثر نگرانی، مشکلات، سر و صدا یا اعمال ناخواسته مزاحم یا آزرده نشوید
(a period of) freedom from war or violence esp. when people live and work together without violent disagreements
(دوره ای از) آزادی از جنگ یا خشونت، به ویژه وقتی مردم بدون اختلافات خشونت آمیز با هم زندگی و کار می کنند
آرام و ساکت؛ رهایی از نگرانی یا ناراحتی
آزادی از جنگ و خشونت
بیش از 250000 نفر قبل از دستیابی به توافق صلح جان خود را از دست دادند.
هیلاری برای اولین بار پس از چند روز احساس آرامش کرد، درد و درد برای مدتی کنار رفت.
اکنون شش سال است که صلح در منطقه برقرار است.
چرا آرامش در توجه پولس به دیگران است؟
روند صلح خاورمیانه
بار دیگر، با ناکامی در انتخاب شفاف به اندازه کافی برای صلح، به نظر می رسد که او جنگ را انتخاب کرده است.
آیا نمی توانیم فقط در خانواده آرامش داشته باشیم؟
حالا برو و بگذار با آرامش به کارم ادامه دهم.
What anthropologists stressed was that the State brought safety for the individual peace and the rule of law.
آنچه مردم شناسان بر آن تاکید کردند این بود که دولت امنیت، صلح و حاکمیت قانون را برای فرد به ارمغان آورد.
جستجوی آرامش درونی
نقاشیها با رنگهای محدودشان حس آرامش و تعمق را القا میکنند.
برخی از این کودکان هرگز زمان آرامش را نمی شناسند.
They have no bearing on postwar peace and stability in the area or stopping some other middle-sized gangster swallowing a weaker neighbour.
آنها هیچ تأثیری بر صلح و ثبات پس از جنگ در منطقه یا متوقف کردن یک گانگستر متوسط دیگر در بلعیدن همسایه ضعیفتر ندارند.
ایالات متحده از مسکو و شورشیان خواست تا مذاکرات صلح را از سر بگیرند.
آنها برای آرامش و آرامش به روستا رفته اند.
در سال 1648 صلح وستفالیا به جنگ 30 ساله پایان داد.
او در تمام زندگی خود یکی از اعضای فعال جنبش صلح بود.
ساکنان می گویند که توسعه جدید آرامش منطقه آنها را از بین می برد.
فوتبالیست برتر بابی میمز دوست دارد به آرامش روستای خود در یورکشایر شمالی بازگردد.
صلح جهانی
این دو جامعه در صلح با هم زندگی می کنند.
این کشورها بیش از یک قرن است که در صلح هستند.
peace talks/negotiations
مذاکرات/مذاکرات صلح
روند صلح
یک پیمان صلح / توافق / توافق / معامله
مذاکره کنندگان در تلاش برای برقراری صلح بین جناح های متخاصم هستند.
صلح شکننده بین شمال و جنوب در خطر است.
او از تلاش های آمریکا برای بازگرداندن صلح به کشور انتقاد می کند.
به ارمغان آوردن / ترویج / دستیابی / تضمین صلح
یک نیروی سازمان ملل برای حفظ صلح (= برای جلوگیری از جنگ مردم) فرستاده شده است.
پس از سال ها جنگ، مردم در آرزوی صلح پایدار هستند.
جنبش صلح (= که تلاش می کند با اعتراض، متقاعد کردن سیاستمداران و غیره از جنگ جلوگیری کند)
صلح اوترخت، 1713 (= توافق پایان جنگ)
او دراز کشید و از آرامش عصر تابستان لذت برد.
اگر کمی آرامش و سکوت داشتم بهتر کار می کردم.
I need to check that she is all right just for my own peace of mind (= so that I do not have to worry).
من باید بررسی کنم که او خوب است، فقط برای آرامش خاطر خودم (= تا نگران نباشم).
او هرگز واقعاً با خودش احساس آرامش نمی کرد.
احساس آرامش و آرامش می کردم.
پدرش اکنون در آرامش (= مرده) است.
اتهام آنها برهم زدن آرامش (= رفتار پر سر و صدا و خشونت آمیز) بود.
فقط می خواهد در آرامش بماند (= مزاحم نشود).
آنها به سادگی نمی توانند در صلح با یکدیگر زندگی کنند.
آنها با وجود اختلافاتشان در صلح و آرامش با هم زندگی می کنند.
او با دنیا احساس آرامش می کرد.
وقتی پدرشان در حال مرگ بود با برادرش صلح کرد.
امیدها برای صلح بین دو ملت در حال محو شدن است.
Here's an interesting piece of information.
در اینجا یک اطلاعات جالب است.
صلح ناآرام در روزهای اول آتش بس حاکم شد.
کشور پس از ده سال جنگ در وضعیت آرامش نسبی قرار دارد.
اقدامات کشورش صلح در منطقه را تهدید می کند.
truce
آتش بس
armistice
اصلاح
ceasefire
تنش زدایی
reconciliation
وضوح
de-escalation
معاهده
توافق
اتحاد
accord
مماشات
آشتی
appeasement
هماهنگی
conciliation
مهلت قانونی
concord
مقررات
harmony
شکستن در مبارزه
moratorium
توقف خصومت ها
پایان خصومت ها
تعلیق خصومت ها
آرام سازی
cessation of hostilities
توافقنامه صلح
عشق
suspension of hostilities
صلح طلبی
pacification
زمان صلح
معاهده صلح
اتحاد. اتصال
pacifism
شاخه زیتون
peacetime
مهلت دادن
زنگ تفريح
آرامش
olive branch
respite
lull
جنگ
تعارض
hostility
خصومت
animosity
اختلاف نظر
disagreement
دشمنی
feud
مخالفت
رقابت
rivalry
با وجود
spite
تنش
عمل شنیع
abomination
تضاد
antagonism
بیزاری
aversion
خونریزی
bloodshed
تقابل
confrontation
عدم توافق
disaccord
اعدام
enmity
دعوا کردن
execration
نفرت
خصومت ها
hatred
بدخواهی
hostilities
دافعه
malevolence
تنفر شدید
repulsion
تمسخر
revulsion
آنیموس
scorn
انزجار
abhorrence
خون بد
animus
نبرد
antipathy
مبارزه کن
combat
