discuss

base info - اطلاعات اولیه

discuss - بحث و گفتگو

verb - فعل

/dɪˈskʌs/

UK :

/dɪˈskʌs/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [discuss] در گوگل
description - توضیح

  • صحبت کردن در مورد چیزی با شخص یا گروه دیگری به منظور تبادل نظر یا تصمیم گیری در مورد چیزی


  • صحبت کردن یا نوشتن درباره چیزی با جزئیات و در نظر گرفتن ایده ها یا نظرات مختلف در مورد آن


  • در مورد موضوعی با کسی صحبت کنید و ایده ها یا نظرات خود را به یکدیگر بگویید

  • to talk or write about a subject in detail especially considering different ideas and opinions related to it


    صحبت کردن یا نوشتن درباره یک موضوع به طور مفصل، به ویژه با در نظر گرفتن ایده ها و نظرات مختلف مرتبط با آن

  • to talk about something to other people often exchanging ideas or opinions


    صحبت کردن در مورد چیزی با افراد دیگر، اغلب تبادل نظر یا ایده

  • Small groups allow people to interact, discuss and ask questions, which maximizes integration of learning.


    گروه‌های کوچک به افراد اجازه می‌دهند با هم تعامل داشته باشند، بحث کنند و سؤال بپرسند، که ادغام یادگیری را به حداکثر می‌رساند.

  • The report will be discussed at next week's meeting.


    این گزارش در جلسه هفته آینده مورد بحث قرار خواهد گرفت.

  • The book discusses Columbus's voyages, including his landings in America.


    این کتاب در مورد سفرهای کلمب، از جمله فرود او در آمریکا صحبت می کند.

  • Version 4. 2 offers some new editing features in addition to those discussed earlier in this chapter.


    نسخه 4. 2 برخی از ویژگی های ویرایش جدید را علاوه بر مواردی که قبلا در این فصل مورد بحث قرار گرفت، ارائه می دهد.

  • The whole family got together to discuss funeral arrangements.


    تمام خانواده دور هم جمع شدند تا در مورد ترتیب مراسم خاکسپاری صحبت کنند.

  • Only their Gothic Romance novels are listed below; any other romance works will be discussed in the appropriate chapters.


    فقط رمان های عاشقانه گوتیک آنها در زیر فهرست شده است. هر اثر عاشقانه دیگری در فصل های مربوطه مورد بحث قرار خواهد گرفت.

  • We never discuss our financial difficulties in front of the children.


    هیچ وقت مشکلات مالی خود را جلوی بچه ها مطرح نمی کنیم.

  • White House officials met to discuss the budget.


    مقامات کاخ سفید برای بحث در مورد بودجه ملاقات کردند.

  • Typically the conciliation officer will contact each party or their representatives to discuss the case.


    معمولاً افسر مصالحه با هر یک از طرفین یا نمایندگان آنها برای بحث در مورد پرونده تماس می گیرد.

  • We pray and discuss the Lords work.


    ما دعا می کنیم و در مورد کار پروردگار بحث می کنیم.

  • Older people are inhibited about discussing the past because they sense that no-one is interested.


    افراد مسن از بحث در مورد گذشته منع می شوند، زیرا احساس می کنند هیچ کس علاقه ای ندارد.

  • The two families got together to discuss the wedding arrangements.


    دو خانواده دور هم جمع شدند تا در مورد ترتیبات عروسی صحبت کنند.

  • I visited the local teacher's centre where I discussed this self-evaluation project and other similar projects with the warden.


    من از مرکز معلم محلی بازدید کردم و در آنجا درباره این پروژه خودارزیابی و سایر پروژه های مشابه با سرپرست صحبت کردم.

  • Don't make any plans yet - I want to discuss this with Jamie first.


    هنوز هیچ برنامه ای نریز - من می خواهم ابتدا در این مورد با جیمی صحبت کنم.


  • ما باید در مورد چه نوع غذایی در مهمانی صحبت کنیم.

  • It is worth discussing your child's needs in detail and having a few rehearsal sessions before committing yourself to a job.


    ارزش آن را دارد که در مورد نیازهای فرزندتان به تفصیل صحبت کنید و قبل از اینکه خودتان را متعهد به کاری کنید، چند جلسه تمرین داشته باشید.

example - مثال
  • Have you discussed the problem with anyone?


    آیا مشکل را با کسی در میان گذاشته اید؟

  • I'm not prepared to discuss this on the phone.


    من حاضر نیستم در این مورد تلفنی صحبت کنم.

  • to discuss the issue/matter/topic


    برای بحث در مورد موضوع/موضوع/موضوع

  • to discuss a plan/proposal


    برای بحث در مورد یک طرح/پیشنهاد


  • آنها برای گفتگو در مورد امکان همکاری با یکدیگر ملاقات کردند.


  • ما باید بحث کنیم که چه زمانی باید بریم.

  • We briefly discussed buying a second car.


    به طور خلاصه در مورد خرید ماشین دوم صحبت کردیم.

  • They discussed the whole family possibly travelling together.


    آنها در مورد اینکه ممکن است کل خانواده با هم سفر کنند صحبت کردند.

  • This topic will be discussed at greater length in the next chapter.


    این موضوع در فصل بعدی به تفصیل مورد بحث قرار خواهد گرفت.

  • The author discusses the economic impact of these changes.


    نویسنده تأثیر اقتصادی این تغییرات را مورد بحث قرار می دهد.

  • The article discusses how teachers can use technology in their classrooms.


    در این مقاله نحوه استفاده معلمان از فناوری در کلاس های درس بحث می شود.

  • The novel's main theme is ‘You reap what you sow’. Discuss. (= in an essay question)


    موضوع اصلی رمان «هر چه بکارید درو می‌کنید». بحث و گفتگو. (= در یک سوال انشا)

  • We talked on the phone for over an hour.


    بیش از یک ساعت تلفنی صحبت کردیم.

  • Have you discussed the problem with anyone?


    من با مدیر در مورد آن صحبت کرده ام.

  • I’ve spoken to the manager about it.


    «آیا می توانم با سوزان صحبت کنم؟» «صحبت می کنم.» (= در ابتدای مکالمه تلفنی)

  • ‘Can I speak to Susan?’ ‘Speaking.’ (= at the beginning of a phone conversation)


    ما فقط از طریق ایمیل ارتباط برقرار می کنیم.


  • دلفین ها از صدا برای برقراری ارتباط با یکدیگر استفاده می کنند.

  • Dolphins use sound to communicate with each other.


    سیاستمداران در اواخر این هفته درباره این لایحه بحث خواهند کرد.

  • Politicians will be debating the bill later this week.


    شما نباید بدون مشورت با من این کار را می کردید.

  • You shouldn’t have done it without consulting me.


    ما باید در مورد وضعیت خانه بحث کنیم.


  • او حاضر به بحث با من نشد.

  • He refused to discuss it with me.


    رالف جلسه ای تشکیل داد تا در مورد نحوه پاسخگویی آنها به این پیشنهاد صحبت کند.

  • Ralph called a meeting to discuss how they should respond to the offer.


    من می خواهم بعداً در این مورد با شما صحبت کنم.


  • من کار را بدون صحبت کردن با خانواده ام نمی پذیرم.

  • I wouldn't accept the job without discussing it with my family first.


    اگر بتوانیم دور میز مذاکره کنیم، شاید بتوانیم بدون نیاز به اقدام بیشتر دادگاه، آن را حل کنیم.


  • بعداً می‌توانیم درباره جزئیات صحبت کنیم.

  • We can discuss the details later.


    از یک انجمن آنلاین می توان برای ارسال اطلاعات، تبادل نظر و بحث در مورد مشکلات استفاده کرد.

  • An online forum can be used to post information exchange ideas and discuss problems.


    برنامه های اصلی برنامه ریزی هر ماه توسط کمیته مورد بحث قرار می گیرد.

  • Major planning applications are discussed by the committee each month.


    برخی از دانش آموزان احساس راحتی نمی کنند که این موضوعات را در حضور همسالان خود مطرح کنند.

  • Some students don't feel comfortable discussing these issues in front of their peers.


    او با مربی خود ملاقات کرد تا درباره بازگشتش به تمرین صحبت کند.

  • She met with her coach to discuss her getting back into training.


synonyms - مترادف

  • مناظره

  • moot


    مورد بحث


  • نشانی


  • جر و بحث

  • ventilate


    تهویه کنید

  • canvas


    بوم

  • canvass


    بوم نقاشی

  • agitate


    به هم زدن

  • air


    هوا


  • اختلاف نظر


  • در نظر گرفتن


  • مورد بحث ومذاکره مجدد قرار دادن


  • صحبت در مورد


  • صحبت از طریق

  • converse about


    صحبت کردن در مورد


  • مطرح کردن


  • نظر دادن در مورد

  • confer about


    مشورت در مورد


  • لمس کنید


  • سرتان را روی هم بگذارید

  • deliberate about


    عمدی در مورد

  • chew over


    بجوید

  • exchange views about


    تبادل نظر در مورد

  • exchange views on


    وزن کردن


  • جوانب مثبت و منفی را در نظر بگیرید

  • consider the pros and cons of


    تراوش کردن

  • thrash out


    لگد زدن در مورد


  • در اطراف پرسه زدن


  • خفاش در مورد

  • bat about


    خفاش در اطراف

  • bat around


antonyms - متضاد
  • skirt


    دامن


  • اجتناب کردن

  • evade


    طفره رفتن

  • circumvent


    دور زدن

  • skip


    جست و خیز کردن

  • sidestep


    کنار گذاشتن

  • hedge


    پرچین

  • equivocate


    مبهم کردن

  • elude


    فرار کردن

  • dodge


    میان بر

  • bypass


    اردک

  • duck


    دایره


  • بورک

  • burke


    در رفتن


  • دور بزن


  • دوری از

  • steer clear of


    دایره ای دور بزن

  • go round in circles


لغت پیشنهادی

bougie

لغت پیشنهادی

agar

لغت پیشنهادی

surer