possibly

base info - اطلاعات اولیه

possibly - احتمالا

adverb - قید

/ˈpɑːsəbli/

UK :

/ˈpɒsəbli/

US :

family - خانواده
possibility
امکان پذیری
impossibility
عدم امکان
possible
ممکن است
impossible
غیر ممکن
impossibly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [possibly] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • It was possibly their worst performance ever.


    این احتمالاً بدترین عملکرد آنها بود.


  • شاید به دلیل تفاوت سنی آنها، ادامه دادن با او دشوار بود.

  • ‘Will you be around next week?’ ‘Possibly.’


    «هفته آینده می‌شوی؟» «احتمالاً.»

  • ‘I’m sure he didn’t mean to be rude.’ ‘Quite possibly (= you may be right), but the damage has been done.’


    «مطمئنم که او قصد بی ادبی نداشت.» «احتمالاً (= ممکن است حق با شما باشد)، اما آسیب وارد شده است.»

  • Last year his mother died, possibly due to heart failure.


    سال گذشته مادرش احتمالاً به دلیل نارسایی قلبی فوت کرد.


  • یک نوع محبوب اما احتمالا خطرناک از رژیم غذایی افراطی

  • You can't possibly mean that!


    شما احتمالاً نمی توانید این منظور را داشته باشید!


  • چطور ممکن است فکر کنید که من با آن کاری دارم!

  • He turned out to be the nicest guy you could possibly imagine.


    معلوم شد که او خوب ترین مردی است که می توانید تصور کنید.


  • چه چیزی ممکن است اشتباه باشد؟


  • آیا ممکن است آن پنجره را باز کنید؟

  • I will come as soon as I possibly can.


    در اولین فرصت میام.


  • آنها تمام تلاش خود را برای بهبود وضعیت انجام دادند.

  • We don’t want these rumours to spread if we can possibly avoid it.


    اگر بتوانیم از آن اجتناب کنیم، نمی‌خواهیم این شایعات منتشر شود.

  • I don't see what more he could possibly do.


    نمی‌دانم او چه کاری می‌توانست انجام دهد.

  • I can't possibly tell you that!


    من نمی توانم این را به شما بگویم!

  • You can't possibly carry all those bags.


    شما نمی توانید همه آن کیف ها را حمل کنید.

  • ‘Let me buy it for you.’ ‘That's very kind of you but I couldn't possibly (= accept).’


    «بگذار آن را برایت بخرم.» «این از نظر شما بسیار مهربان است، اما من نمی‌توانم (= قبول کنم).»

  • Most cybercrime involves traditional crimes, such as theft and fraud, being committed in new ways. Phishing is perhaps/possibly/probably the best-known example of this.


    بیشتر جرایم سایبری شامل جرایم سنتی مانند سرقت و کلاهبرداری است که به روش های جدید انجام می شود. فیشینگ شاید/احتمالا/احتمالاً شناخته شده ترین نمونه از این باشد.

  • It seems/appears that the more personal data which organizations collect the more opportunity there is for this data to be lost or stolen.


    به نظر می رسد/به نظر می رسد که هر چه سازمان ها داده های شخصی بیشتری را جمع آوری کنند، فرصت بیشتری برای گم شدن یا سرقت این داده ها وجود دارد.

  • It seems clear that introducing national ID cards would do little to prevent identity theft.


    به نظر واضح است که معرفی کارت ملی کمک چندانی به جلوگیری از سرقت هویت نمی کند.

  • It could be argued that the introduction of national ID cards might actually make identity theft easier.


    می توان ادعا کرد که معرفی کارت های شناسایی ملی ممکن است در واقع سرقت هویت را آسان تر کند.


  • این امکان وجود دارد که / ممکن است تنها راه برای محافظت از خود در برابر سرقت هویت DNA اجتناب از ایجاد پایگاه های داده ملی DNA باشد.

  • It's pretty much inevitable that prices will go up this year.


    افزایش قیمت ها در سال جاری تقریباً اجتناب ناپذیر است.

  • I think it's likely to rain this afternoon.


    فکر می کنم امروز بعد از ظهر احتمالاً باران می بارد.

  • I’m probably going to be away then.


    من احتمالاً در آن زمان دور خواهم بود.

  • I guess there's a fifty per cent chance that they'll say no.


    من حدس می زنم که پنجاه درصد احتمال دارد که نه بگویند.

  • It's unlikely but not totally impossible I suppose.


    بعید است، اما نه کاملا غیر ممکن، فکر می کنم.

  • They can't possibly/​really be serious about buying a boat!


    آنها نمی توانند / واقعاً در مورد خرید یک قایق جدی باشند!

  • Let's start without them. They're bound to be late.


    بیایید بدون آنها شروع کنیم. حتما دیر می رسند

  • He may possibly decide not to come in which case there's no problem.


    او ممکن است تصمیم بگیرد که نیاید، در این صورت مشکلی وجود ندارد.

synonyms - مترادف

  • شاید

  • conceivably


    قابل تصور


  • به طور عملی

  • feasibly


    احتمال دارد


  • احتمالا

  • perchance


    به طور بالقوه


  • تصادف

  • mayhap


    به وقوع پیوستن

  • peradventure


    مورد


  • خوشبختانه

  • haply


    میتوانست باشد

  • percase


    می تواند باشد


  • به احتمال زیاد

  • hopefully


    ممکن است


  • برای همه می داند


  • غیرممکن نیست


  • قابل تصور است


  • در محدوده امکان


  • به طور قابل اعتماد

  • for all one knows


    منطقی

  • not impossibly


    قابل قبول

  • it is conceivable


    از نظر تئوری


  • imaginably


  • credibly


  • reasonably


  • mayhaps


  • plausibly



  • presumably


  • theoretically


antonyms - متضاد
  • impossibly


    غیر ممکن

  • improbably


    غیر محتمل


  • بعید

  • implausibly


    غیر قابل قبول

  • questionably


    سوال برانگیز

  • dubiously


    به طرز مشکوکی

  • inconceivably


    غیر قابل تصور

  • doubtfully


    با شک

  • absurdly


    غیر منطقی


  • هرگز

  • unrealistically


    غیر واقعی

  • incredibly


    بطور باور نکردنی

  • unbelievably


    باور نکردنی

  • preposterously


    مضحک

  • unreasonably


    به طرز عجیبی

  • inanely


    بی جهت

  • unduly


    نامتجانس

  • irrationally


    غیر قابل تحمل

  • unthinkably


    به طرز مسخره ای

  • illogically


    به صورت مسخره

  • incongruously


    با خنده

  • intolerably


    قابل توجه

  • ridiculously


    به طرز تکان دهنده ای

  • farcically


    ناگفتنی

  • laughably


    فوق العاده

  • remarkably


    به طرز شگفت آور

  • shockingly


  • unspeakably


  • extraordinarily


  • astonishingly


  • unplausibly


لغت پیشنهادی

autonomy

لغت پیشنهادی

applejack

لغت پیشنهادی

honest