insist

base info - اطلاعات اولیه

insist - اصرار کنید

verb - فعل

/ɪnˈsɪst/

UK :

/ɪnˈsɪst/

US :

family - خانواده
insistence
اصرار
insistent
اصرار دارد
insistently
با اصرار
google image
نتیجه جستجوی لغت [insist] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I didn't really want to go but he insisted.


    من واقعاً نمی خواستم بروم اما او اصرار کرد.

  • Stay and have lunch. I insist!


    بمون و ناهار بخور من پافشاری می کنم!

  • ‘Please come with us.’ ‘Very well then if you insist.’


    «لطفاً با ما بیایید.» «بسیار خوب، اگر اصرار دارید.»

  • She insisted on him wearing a suit


    اصرار کرد که او کت و شلوار بپوشد

  • She insisted on his wearing a suit


    او اصرار داشت که او کت و شلوار بپوشد

  • He insists that she come.


    اصرار می کند که بیاید.

  • He insists that she should come.


    اصرار می کند که باید بیاید.

  • He insisted on his innocence.


    او بر بی گناهی خود اصرار داشت.

  • He insisted (that) he was innocent.


    او اصرار داشت (که) بی گناه است.

  • The government has always insisted that this was not the case.


    دولت همیشه تاکید کرده که اینطور نیست.

  • ‘It's true,’ she insisted.


    او اصرار کرد: «درست است.

  • She demanded an immediate explanation.


    او خواستار توضیح فوری شد.

  • All candidates will be required to take a short test.


    همه داوطلبان ملزم به شرکت در آزمون کوتاه خواهند بود.

  • I expect to be paid promptly for the work.


    من انتظار دارم به سرعت برای کار پرداخت شود.

  • I didn’t want to go but he insisted.


    من نمی خواستم بروم اما او اصرار کرد.

  • We insist on the highest standards at all times.


    ما همیشه بر بالاترین استانداردها اصرار داریم.

  • You’re asking too much of him.


    تو از او زیاد می خواهی

  • He quietly but firmly insisted.


    آرام اما محکم اصرار کرد.

  • I'm paying for this—no, I absolutely insist.


    من برای این هزینه می پردازم - نه، من کاملاً اصرار دارم.

  • The company insisted that the money be paid immediately.


    شرکت اصرار داشت که پول فوراً پرداخت شود.

  • She loudly insisted that she had a right to stay.


    او با صدای بلند اصرار کرد که حق دارد بماند.

  • She still insists her critics are wrong.


    او همچنان اصرار دارد که منتقدانش اشتباه می کنند.

  • Jackson has repeatedly insisted that the allegations were false.


    جکسون بارها بر دروغ بودن این اتهامات تاکید کرده است.

  • Greg still insists (that) he did nothing wrong.


    گرگ همچنان اصرار دارد (که) هیچ اشتباهی نکرده است.

  • Please go first - I insist!


    لطفا اول برو - اصرار دارم!

  • She insisted on seeing her lawyer.


    او اصرار داشت که با وکیلش ملاقات کند.

  • I heard a soft insistent rapping at the door.


    صدای رپ ملایم و اصراری از در شنیدم.

  • She was insistently cheerful.


    او مصرانه شاد بود.

synonyms - مترادف

  • ادعا کردن


  • اعلام


  • حفظ


  • مطالبه


  • حالت

  • avow


    قول

  • aver


    معدل

  • affirm


    تایید

  • contend


    مبارزه کردن

  • profess


    حرفه ای

  • allege


    رای دادن

  • avouch


    مدعی

  • proclaim


    تایید کردن

  • purport


    سوگند

  • asseverate


    جر و بحث


  • تلفظ کنید


  • اعتراض

  • pronounce


    حکم


  • نگه دارید

  • warrant


    نذر


  • مطرح کردن

  • vow


    مطبوعات


  • تاکید بر انگلستان

  • propound


    تاکید ایالات متحده


  • فشار

  • emphasiseUK


    تکرار کنید

  • emphasizeUS


    تکرار


  • نمایندگی کند

  • reiterate




antonyms - متضاد

  • انکار

  • gainsay


    به دست آوردن


  • رها کردن


  • کویر

  • endure


    تحمل کن


  • فراموش کردن


  • پاسخ

  • tolerate


    تحمل كردن

  • contradict


    تناقض دارند


  • اختلاف نظر

  • repudiate


    رد کردن

  • disaffirm


    مخالفت کنند

  • refute


    چالش


  • پیشخوان


  • مسابقه


  • مناقشه


  • منفی

  • disprove


    پاک کردن

  • controvert


    بی اعتبار کردن

  • rebut


    منفجر شود


  • نفی کردن

  • debunk


    مخالف با

  • discredit


    سلب مسئولیت


  • با

  • negate


    مخالفت از


  • خلاف واقع اعلام کند

  • disclaim


    اشتباه گرفتن


  • dissent from


  • declare untrue


  • confute


لغت پیشنهادی

jug

لغت پیشنهادی

clipped

لغت پیشنهادی

hang