yard

base info - اطلاعات اولیه

yard - حیاط

noun - اسم

/jɑːrd/

UK :

/jɑːd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [yard] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • They have a gorgeous old oak tree in their front yard.


    آنها یک درخت بلوط پیر و زیبا در حیاط جلویی خود دارند.

  • My next-door neighbor was watering her yard.


    همسایه همسایه ام داشت حیاطش را آب می داد.

  • The prisoners were made to line up in the prison yard.


    زندانیان را مجبور کردند در حیاط زندان صف بکشند.

  • The children were playing in the yard at the front of the school.


    بچه ها در حیاط جلوی مدرسه مشغول بازی بودند.


  • یک حیاط قایق

  • They still live within yards of each other.


    آنها هنوز در چند متری یکدیگر زندگی می کنند.


  • یک لباس سفید زیبا با حیاط و متری پارچه

  • The accident happened less than 50 yards from his home.


    این حادثه در فاصله کمتر از 50 متری خانه وی اتفاق افتاد.

  • When Dan cooks dinner he always goes the whole nine yards, with three courses and a choice of dessert.


    وقتی دن شام می‌پزد، همیشه 9 یارد را با سه غذا و یک دسر انتخاب می‌کند.

  • He entered the yard through the back gate.


    از دروازه پشتی وارد حیاط شد.

  • I've landscaped my tiny front yard with tall grasses.


    من حیاط کوچک جلویی خود را با علف های بلند تزئین کرده ام.

  • Most of the yard was covered with leaves.


    بیشتر حیاط پر از برگ بود.

  • She was standing in the yard.


    او در حیاط ایستاده بود.

  • The front yard is fenced for privacy.


    حیاط جلویی برای حفظ حریم خصوصی حصار کشی شده است.

  • We crossed the yard to my house.


    از حیاط به طرف خانه من گذشتیم.

  • the huge bay window overlooking the yard


    پنجره بزرگ خلیج مشرف به حیاط

  • I had to cut the grass in the yard.


    باید چمن های حیاط را می بریدم.

  • Two houses in the street had yard signs, one for Trump and one for Clinton.


    دو خانه در خیابان تابلوهای حیاط داشتند، یکی برای ترامپ و دیگری برای کلینتون.

  • The outside yard was decorated with orange lights.


    حیاط بیرون با چراغ های نارنجی تزئین شده بود.

  • I left our school yard at recess and ran home.


    در تعطیلات از حیاط مدرسه خارج شدم و به خانه دویدم.

  • The prisoners were taken to the exercise yard.


    زندانیان را به محوطه تمرین بردند.

  • The yard was enclosed by a high wire fence.


    حیاط با حصار سیمی بلند محصور شده بود.

  • kids playing in the school yard


    بچه هایی که در حیاط مدرسه بازی می کنند

  • They rode out of the stable yard.


    از حیاط اصطبل سوار شدند.

  • a chocolate/​cigarette/​clothing factory


    یک کارخانه شکلات/سیگار/پوشاک


  • یک نیروگاه هسته ای


  • یک کارخانه تولیدی

  • a cotton/​paper/​textile/​woollen mill


    یک کارخانه پنبه / کاغذ / نساجی / پشم

  • a brickworks


    یک آجرکاری

  • a steelworks


    یک کارخانه فولاد

  • Raw materials were carried to the works by barge.


    مواد اولیه با بارج به محل کار منتقل می شد.

synonyms - مترادف

  • باغ


  • چمن

  • backyard


    حیاط خلوت


  • پچ

  • clearing


    پاکسازی

  • barnyard


    انباری

  • terrace


    تراس


  • حیاط پشتی


  • باغ گل


  • سبز


  • پاسیو

  • patio


    حیاط

  • courtyard


    منطقه بازی


  • طرح


  • پارک


  • زمینه

  • grounds


    باغ میوه

  • orchard


    تخصیص

  • allotment


    مهد کودک

  • nursery


    واحه

  • oasis


    گارث

  • parkland


    املاک

  • garth


    سرسبزی


  • باغ ها

  • greenery


    مشترک

  • gardens


    محفظه


  • گرمخانه

  • enclosure


    هنرستان هنری

  • hothouse


    گلخانه

  • conservatory


  • greenhouse


antonyms - متضاد
  • ace


    آس

  • bit


    بیت

  • dab


    ضربه زدن

  • dram


    درام

  • driblet


    دریبلت

  • glimmer


    با روشنایی ضعیف تابیدن


  • تعداد انگشت شماری

  • hint


    اشاره

  • lick


    لیسیدن


  • مقدار کمی

  • mite


    کنه

  • mouthful


    قلنبه سلنبه

  • nip


    نیش زدن

  • ounce


    اونس

  • peanuts


    بادام زمینی

  • pinch


    نیشگون گرفتن

  • pittance


    کمک هزینه مختصر

  • scruple


    سرکشی


  • سایه


  • کوچک

  • smidgen


    smidgeon

  • smidgeon


    لکه. خال

  • speck


    نقطه


  • پاشیدن

  • sprinkle


    نژاد

  • sprinkling


    خط

  • strain


    سوء ظن

  • streak


    بچه

  • suspicion


    طعم

  • tad



لغت پیشنهادی

amniotic

لغت پیشنهادی

enriching

لغت پیشنهادی

designates