yard
yard - حیاط
noun - اسم
UK :
US :
یک واحد برای اندازه گیری طول، برابر با سه فوت یا 0.91 متر
an enclosed area next to a building or group of buildings, used for a special purpose activity or business
یک منطقه محصور در کنار یک ساختمان یا گروهی از ساختمان ها که برای یک هدف، فعالیت یا تجارت خاص استفاده می شود
ناحیه اطراف خانه که معمولاً پوشیده از چمن است
یک منطقه محصور بدون علف در پشت یک خانه کوچک
نام غیر رسمی برای اسکاتلند یارد
یک واحد برای اندازه گیری طول، برابر با 3 فوت یا 0.9144 متر
an enclosed area next to a building or group of buildings, used for a special purpose activity or business
یک واحد اندازه گیری برابر با سه فوت یا تقریباً 91.4 سانتی متر
a unit of measurement equal to three feet or approximately 91.4 centimetres
منطقه ای از زمین که در آن نوع خاصی از کار انجام می شود، اغلب کاری که کالاها از آن فروخته می شود
مساحتی از زمین در کنار ساختمان که معمولاً دارای سطح سختی است و برای مصارف خاصی استفاده می شود
an area of land next to a building that usually has a hard surface and that is used for a special purpose
یک قطعه زمین در کنار خانه که معمولاً برای پرورش گل، چمن و سایر گیاهان استفاده می شود
یک واحد اندازه گیری طول برابر با 3 فوت یا تقریباً 0.914 متر
یک قطعه زمین اطراف یک خانه، معمولاً زمین چمن با درختان و گیاهان دیگر
منطقه ای از زمین در کنار یک ساختمان که برای یک هدف خاص، معمولاً تجاری، استفاده می شود
یک واحد اندازه گیری برابر با 3 فوت یا 91.4 سانتی متر
مساحتی از زمین در کنار ساختمانهایی که برای هدف خاصی مانند ساختن، انبار کردن یا فروش کالا استفاده می شود
an area of land next to buildings used for a particular purpose such as building storing, or selling goods
این هفته Woosnam با راننده خود، Parry 257، میانگین 288 یارد داشت.
او در پنجره ای کمتر از یک یاردی قاب شده بود.
حیاطی که برای همیشه ادامه داشت.
افرادی که او را می شناسند می گویند که او حسی از جهان فراتر از حیاط پشتی بزرگ خود دارد.
حیاط ورزش زندان
چند متری را تا ساحل رد کرد.
من چیزی از مناظر ندیدم. دید به پنجاه یارد کاهش یافت.
جگوار و پروانههای گمشده همسایه، استیو فیشر در حیاط جلویش قدم زد.
این کشتی سال آینده به یارد نیروی دریایی فیلادلفیا منتقل خواهد شد.
توپ در حیاط همسایه ها فرود آمد.
ده یاردی مانده به پایان، او شنید که راننده دیسکاوری از سد راه دور شد.
آنها یک درخت بلوط پیر و زیبا در حیاط جلویی خود دارند.
همسایه همسایه ام داشت حیاطش را آب می داد.
زندانیان را مجبور کردند در حیاط زندان صف بکشند.
بچه ها در حیاط جلوی مدرسه مشغول بازی بودند.
یک حیاط قایق
آنها هنوز در چند متری یکدیگر زندگی می کنند.
یک لباس سفید زیبا با حیاط و متری پارچه
این حادثه در فاصله کمتر از 50 متری خانه وی اتفاق افتاد.
When Dan cooks dinner he always goes the whole nine yards, with three courses and a choice of dessert.
وقتی دن شام میپزد، همیشه 9 یارد را با سه غذا و یک دسر انتخاب میکند.
از دروازه پشتی وارد حیاط شد.
من حیاط کوچک جلویی خود را با علف های بلند تزئین کرده ام.
بیشتر حیاط پر از برگ بود.
او در حیاط ایستاده بود.
حیاط جلویی برای حفظ حریم خصوصی حصار کشی شده است.
از حیاط به طرف خانه من گذشتیم.
پنجره بزرگ خلیج مشرف به حیاط
باید چمن های حیاط را می بریدم.
دو خانه در خیابان تابلوهای حیاط داشتند، یکی برای ترامپ و دیگری برای کلینتون.
حیاط بیرون با چراغ های نارنجی تزئین شده بود.
در تعطیلات از حیاط مدرسه خارج شدم و به خانه دویدم.
زندانیان را به محوطه تمرین بردند.
حیاط با حصار سیمی بلند محصور شده بود.
بچه هایی که در حیاط مدرسه بازی می کنند
از حیاط اصطبل سوار شدند.
یک کارخانه شکلات/سیگار/پوشاک
یک نیروگاه هسته ای
یک کارخانه تولیدی
a cotton/paper/textile/woollen mill
یک کارخانه پنبه / کاغذ / نساجی / پشم
a brickworks
یک آجرکاری
a steelworks
یک کارخانه فولاد
مواد اولیه با بارج به محل کار منتقل می شد.
باغ
چمن
backyard
حیاط خلوت
پچ
clearing
پاکسازی
barnyard
انباری
terrace
تراس
حیاط پشتی
باغ گل
سبز
پاسیو
patio
حیاط
courtyard
منطقه بازی
طرح
پارک
زمینه
grounds
باغ میوه
orchard
تخصیص
allotment
مهد کودک
nursery
واحه
oasis
گارث
parkland
املاک
garth
سرسبزی
باغ ها
greenery
مشترک
gardens
محفظه
گرمخانه
enclosure
هنرستان هنری
hothouse
گلخانه
conservatory
greenhouse
ace
آس
بیت
dab
ضربه زدن
dram
درام
driblet
دریبلت
glimmer
با روشنایی ضعیف تابیدن
تعداد انگشت شماری
hint
اشاره
lick
لیسیدن
مقدار کمی
mite
کنه
mouthful
قلنبه سلنبه
nip
نیش زدن
ounce
اونس
peanuts
بادام زمینی
pinch
نیشگون گرفتن
pittance
کمک هزینه مختصر
scruple
سرکشی
سایه
کوچک
smidgen
smidgeon
smidgeon
لکه. خال
speck
نقطه
پاشیدن
sprinkle
نژاد
sprinkling
خط
strain
سوء ظن
streak
بچه
suspicion
طعم
tad