lost
lost - گمشده
adjective - صفت
UK :
US :
زمان گذشته و فعل ماضی از دست دادن
اگر گم شوید، نمی دانید کجا هستید و نمی توانید راه خود را به جایی بیابید
اگر چیزی گم شد، آن را داشتید اما اکنون نمی توانید آن را پیدا کنید
lost time or opportunities have not been used in the way that would have given you the greatest advantage
از زمان یا فرصت های از دست رفته به گونه ای استفاده نشده است که بیشترین مزیت را به شما بدهد
فروش، تجارت و غیره که می توانستید داشته باشید اما نداشتید
thinking so hard about something or being so interested in something that you do not notice what is happening around you
آنقدر در مورد چیزی فکر می کنید یا آنقدر به چیزی علاقه دارید که متوجه نمی شوید چه اتفاقی در اطراف شما می افتد
که دیگر وجود ندارد یا شما دیگر ندارید
a US drama television series about the lives of people who survive on a tropical island after a plane flying between Sydney and Los Angeles crashes. The series has won both Emmy and Golden Globe awards.
یک سریال تلویزیونی درام آمریکایی درباره زندگی افرادی است که پس از سقوط هواپیمای بین سیدنی و لس آنجلس در یک جزیره گرمسیری زنده می مانند. این سریال برنده جایزه امی و گلدن گلوب شده است.
نمیدانید کجا هستید و چگونه به یک مکان بروید
اگر چیزی گم شود، هیچ کس نمی داند کجاست
اعتماد به نفس ندارند و نمی دانند در یک موقعیت خاص چه باید بکنند
giving so much attention to what you are doing that you are not conscious of anything else that is happening around you
آنقدر به کاری که انجام می دهید توجه می کنید که از هیچ چیز دیگری که در اطرافتان اتفاق می افتد آگاه نیستید
(از شخصی) که نمی تواند راه شما را بیابد، یا (از یک مورد) پیدا نمی شود
confused, or not able to understand or appreciate
گیج شده، یا قادر به درک یا قدردانی نیست
ماضی ساده و ماضی از دست دادن
فیل گرام از تگزاس که در رقابت مقدماتی ریاست جمهوری در برابر دول شکست خورد.
نیروهای جبهه، به ویژه، درصد بسیار بالایی از بهترین مردان خود را در سال 1968 از دست دادند.
او به شدت خون از دست داده بود و به زمین افتاده بود.
Read in studio A man severely brain damaged in an operation more than twenty-five years ago has lost his fight for compensation.
در استودیو بخوانید مردی که بیش از بیست و پنج سال پیش در یک عمل جراحی به شدت آسیب مغزی دیده بود، مبارزه خود را برای غرامت شکست داده است.
وقتی پدر و مادرم فوت کردند ایمانم را از دست دادم.
Thus the would-be entrepreneur can keep drawing benefits, and if the business fails, they haven't lost out.
بنابراین، کارآفرین بالقوه میتواند به کسب منافع ادامه دهد، و اگر کسبوکار شکست بخورد، ضرر نکرده است.
ما همیشه در لندن گم می شویم.
We're completely lost.
ما کاملا گم شده ایم
ما در جنگل گم شدیم.
خسته، گرسنه و ناامیدانه گم شده بودم.
من همچنان به دنبال آن فایل گم شده هستم.
یک گربه / سگ / حیوان خانگی گم شده
دعوتنامه شما باید در پست گم شده باشد.
تمام موارد کارت های گم شده یا دزدیده شده را بلافاصله گزارش دهید.
همراه با تاخیر در پرواز، گم شدن چمدان شایع ترین دلیل شکایت مسافران است.
بدون یک فرم پشتیبان، این داده ها برای همیشه از بین می روند.
دزدی دریایی میلیون ها ضرر از دست رفته استودیوهای فیلم را به همراه دارد.
این اعتصاب هزاران پوند از دست دادن تجارت آنها را به همراه داشت.
lost sales/profits/earnings
فروش/سود/درآمد از دست رفته
او در تلاش است تا جوانی از دست رفته خود را پس بگیرد.
داستانی تلخ و تلخ از عشق از دست رفته
از فرصت از دست رفته (= تلف شده) برای عذرخواهی از او پشیمان شد.
هنر گمشده نامه نویسی
بعد از مرگ مادرم خیلی احساس گم شدن کردم.
ما بدون کمک شما گم می شدیم
او یک روح گمشده است (= شخصی که به نظر نمیرسد میداند چه کاری انجام دهد و به نظر ناراضی است).
آنقدر سریع صحبت کردند که گم شدم.
یک دقیقه صبر کن - من گم شدم.
من در ابتدا کمی گم شده بودم، اما به سرعت متوجه اتفاقاتی که در این سریال مفصل می افتاد، افتادم.
همه چیز از دست نرفته است - ما هنوز بانک ها را برای دریافت وام امتحان نکرده ایم.
در فکر گم شدن
شوخی های او به طور کامل برای اکثر دانش آموزان از بین رفت.
وقتی او به موسیقی گوش می دهد، دنیا را گم کرده است.
بهش بگو گم بشه
«ماشین را به ما قرض بده، نه؟» «گم شو!»
اکنون باید سخت کار کنم تا زمان از دست رفته را جبران کنم.
هیچ عشقی بین او و همسرش گم نشده است.
missing
گم شده
misplaced
نابجا
absent
غایب
mislaid
گمراه شده
wayward
خودسر
disappeared
ناپدید شد
forgotten
فراموش شده
vanished
از بین رفت
out-of-place
خارج از محل
strayed
منحرف شده
gone
رفته
gone astray
به بیراهه رفته
gone missing
جایی نیست که پیدا شود
بی حساب شده
پنهان شده است
unaccounted for
نامرئی
hidden
غیر قابل جبران
invisible
سرگردان
irrecoverable
AWOL
obscured
دور انداختن
wandering
بین ترک ها افتاده
AWOL
بیرون از پنجره
از دست رفته
fallen between cracks
غیر قابل برگشت
بیراهه
long-lost
غیر قابل کشف
irretrievable
غیر قابل مکان یابی
astray
undiscoverable
undetectable
unlocatable
