interested

base info - اطلاعات اولیه

interested - علاقه مند

adjective - صفت

/ˈɪntrəstɪd/

UK :

/ˈɪntrəstɪd/

US :

family - خانواده
interest
علاقه
disinterest
بی علاقگی
disinterested
بی علاقه
interesting
جالب هست
interestingly
جالب است
disinterestedly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [interested] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He sounded genuinely interested.


    او واقعاً علاقه مند به نظر می رسید.

  • I'm very interested in history.


    من خیلی به تاریخ علاقه دارم.


  • من علاقه خاصی به هنر ندارم.


  • علاقه مندان به عضویت در باشگاه می توانند با آدرس زیر با ما تماس بگیرند.

  • We would be interested to hear your views on this subject.


    مایلیم نظرات شما را در این زمینه بشنویم.


  • یک مخاطب علاقه مند

  • She was watching with a politely interested expression on her face.


    او با حالتی مودبانه و علاقه مند به صورتش تماشا می کرد.

  • There's a talk on Italian art—are you interested (= would you like to go)?


    بحثی در مورد هنر ایتالیایی وجود دارد - آیا شما علاقه مند هستید (= دوست دارید بروید)؟

  • As an interested party I was not allowed to vote.


    من به عنوان یک علاقه مند اجازه رای دادن نداشتم.

  • Interested groups will be given three months to give their views on the new development.


    به گروه های علاقه مند سه ماه فرصت داده می شود تا نظرات خود را در مورد توسعه جدید بیان کنند.

  • There were representatives of all the interested parties at the public meeting.


    در این نشست علنی نمایندگانی از تمامی علاقمندان حضور داشتند.

  • He is completely uninterested in politics.


    او کاملاً بی علاقه به سیاست است.

  • I am not really interested in politics.


    من واقعاً علاقه ای به سیاست ندارم.

  • A solicitor can give you disinterested advice.


    یک وکیل می تواند به شما مشاوره بی غرضی بدهد.

  • The food was dull and uninteresting.


    غذا کسل کننده و غیر جالب بود.

  • As a landowner, he was actively interested in agricultural improvements.


    به عنوان یک مالک زمین، او فعالانه به بهبود کشاورزی علاقه مند بود.


  • بن باید بیش از اندکی به این امکان که تا کنون آن را دنبال کرده باشد علاقه مند بوده است.

  • Carrie was only half interested in the conversation.


    کری فقط نیمی از آن به گفتگو علاقه مند بود.

  • Charles had long been interested in architecture.


    چارلز از مدت ها قبل به معماری علاقه مند بود.

  • He's not in the least bit interested in girls.


    او اصلاً به دختران علاقه ای ندارد.


  • من همیشه علاقه مند به این هستم که مردم چقدر می توانند به یک رویداد متفاوت نگاه کنند.

  • I wasn't interested enough in the argument to take sides one way or the other.


    من به اندازه کافی به این بحث علاقه مند نبودم که به این یا آن طرف طرف بگیرم.

  • If he's seriously interested in applying for the job he'll do it.


    اگر او به طور جدی علاقه مند به درخواست کار باشد، این کار را انجام خواهد داد.

  • She got very interested in politics.


    او به سیاست علاقه زیادی پیدا کرد.

  • She's always been interested in other people.


    او همیشه به افراد دیگر علاقه مند بوده است.


  • ما باید جوانان بیشتری را به این ورزش علاقه مند کنیم.

  • You need to keep your audience interested.


    شما باید مخاطبان خود را علاقه مند نگه دارید.

  • ‘Why do you ask?’ ‘I'm just interested that's all.’


    «چرا می‌پرسی؟» «من فقط علاقه‌مندم، همین.»

  • He didn't seem very interested in what I was saying.


    به نظر می رسید که او چندان علاقه ای به صحبت های من نداشت.

  • She's at that age where she's starting to get interested in boys.


    او در آن سنی است که شروع به علاقه مندی به پسرها کرده است.


  • من علاقه مند هستم در مورد کار شما بیشتر بشنوم.

synonyms - مترادف

  • کنجکاو

  • keen


    تیز

  • fascinated


    مجذوب


  • مشتاق

  • excited


    برانگیخته

  • moved


    نقل مکان کرد

  • attentive


    توجه

  • captivated


    اسیر

  • gripped


    گرفت

  • intent


    قصد

  • riveted


    پرچ شده

  • absorbed


    جذب شده است

  • engrossed


    غرق شده

  • affected


    متأثر، تحت تأثیر، دچار، مبتلا

  • attracted


    جذب کرد

  • focussedUK


    متمرکز در انگلستان

  • focusedUS


    متمرکز ایالات متحده


  • به

  • rapt


    تسخیر کردن

  • agog


    agog

  • drawn


    کشیده شده

  • earnest


    جدی

  • inquiringUS


    درخواست ایالات متحده

  • enquiringUK


    درخواست انگلستان

  • inquisitive


    تحریک شده است

  • intrigued


    چشم مهره ای

  • stimulated


    فضول

  • beady-eyed


    پاسخگو

  • nosy


    جاسوس

  • responsive


  • snoopy


antonyms - متضاد
  • uninterested


    بی علاقه

  • bored


    خسته

  • apathetic


    بی تفاوت

  • detached


    جدا

  • incurious


    کنجکاو

  • indifferent


    بي تفاوت

  • uncaring


    بی توجه

  • unenthusiastic


    غیر مشتاق

  • ignorant


    نادان

  • impartial


    بی طرف

  • unmoved


    بی حرکت

  • wearied


    بی دغدغه

  • inattentive


    غیر کنجکاو

  • unconcerned


    بی عاطفه

  • disinterested


    بی حال

  • uncurious


    سست

  • impassive


    بی احساس

  • dispassionate


    بی پاسخ

  • listless


    فقیر

  • passionless


    منفعل

  • languid


    غیر درگیر

  • emotionless


    نیمه دل

  • unemotional


    بی روح

  • unresponsive


    ولرم

  • lackadaisical


  • passive


  • uninvolved


  • nonchalant


  • half-hearted


  • stolid


  • lukewarm


لغت پیشنهادی

design

لغت پیشنهادی

bloomed

لغت پیشنهادی

setups