name

base info - اطلاعات اولیه

name - نام

noun - اسم

/neɪm/

UK :

/neɪm/

US :

family - خانواده
unnamed
بی نام
nameless
نام
name
تغییر نام دهید
rename
برای مثال
namely
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [name] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • What's your name?


    اسمت چیه؟

  • What is/was the name please? (= a polite way of asking somebody’s name)


    لطفا اسمش چیه/بود؟ (= روشی مودبانه برای پرسیدن نام کسی)


  • لطفا نام و آدرس کامل خود را در زیر بنویسید.

  • Leave your name and number (= phone number) and we'll call you later.


    نام و شماره (= شماره تلفن) خود را بگذارید و بعداً با شما تماس خواهیم گرفت.

  • Are you changing your name when you get married?


    وقتی ازدواج کردی اسمت رو عوض میکنی؟

  • She uses her married name at work.


    او در محل کار از نام متاهل خود استفاده می کند.

  • The singer's real name is Bob Rich.


    نام اصلی این خواننده باب ریچ است.

  • His full name was William Augustus Grove.


    نام کامل او ویلیام آگوستوس گروو بود.

  • His father was a painter of the same name.


    پدرش نقاشي به همين نام بود.

  • Do you know the name of this flower?


    آیا نام این گل را می دانید؟

  • Rubella is just another name for German measles.


    سرخجه فقط نام دیگری برای سرخک آلمانی است.

  • The company reopened under a new name.


    این شرکت با نام جدید بازگشایی شد.

  • She first made her name as a writer of children's books.


    او برای اولین بار نام خود را به عنوان نویسنده کتاب های کودکان بر سر زبان ها انداخت.

  • He's made quite a name for himself (= become famous).


    او نامی برای خود ساخته است (= معروف شدن).

  • The college has a good name for languages.


    کالج نام خوبی برای زبان ها دارد.

  • This kind of behaviour gives students a bad name.


    این نوع رفتار نام بدی به دانش آموزان می دهد.

  • a big-name company


    یک شرکت بزرگ

  • brand-name goods


    کالاهای با نام تجاری

  • He is a big name in the world of rock music.


    او نام بزرگی در دنیای موسیقی راک است.

  • Some of the biggest names in the art world were at the party.


    برخی از بزرگ ترین نام های دنیای هنر در این مهمانی حضور داشتند.

  • The event attracted many famous names from the past.


    این رویداد نام های معروف بسیاری را از گذشته به خود جلب کرد.

  • The movie needs some names in it if it’s going to be successful.


    این فیلم اگر بخواهد موفق شود به نام هایی در آن نیاز دارد.

  • The dog was an ugly brute, answering to the name of Spike.


    سگ زشتی بود که به نام اسپایک پاسخ می داد.

  • ‘Patience’ is my middle name!


    «صبر» نام میانی من است!

  • She asked for you by name.


    او شما را به نام خواست.

  • The principal knows all the students by name.


    مدیر همه دانش آموزان را به نام می شناسد.

  • I only know her by name (= I have heard about her but I have not met her).


    من او را فقط به نام می شناسم (= درباره او شنیده ام اما او را ندیده ام).


  • مدیر مدرسه همه بچه های مدرسه را به نام می شناسد.

  • a young actor by the name of Tom Rees


    بازیگر جوانی به نام تام ریس

  • Stop calling me names!


    دست از نام بردن من بردارید!

  • The paper has dragged his name through the mud.


    کاغذ نام او را در گل و لای کشیده است.

synonyms - مترادف

  • عنوان

  • denomination


    فرقه

  • designation


    تعیین


  • رسیدگی

  • appellation


    نامگذاری

  • moniker


    نام

  • cognomen


    معرفت

  • epithet


    اپیدرم

  • appellative


    استینامی


  • شناسایی


  • برچسب

  • monicker


    نام مستعار

  • tag


    برچسب زدن

  • byname


    بر اساس اسم

  • compellation


    اجبار

  • denotation


    دلالت

  • honorific


    افتخاری

  • namesake


    همنام

  • nickname


    مدت، اصطلاح

  • nomenclature


    ناشناس


  • اسم کوچک

  • alias


    سنگ نوشته

  • allonym


    علامت

  • anonym


    امضا

  • forename


    سوبریکت

  • inscription



  • naam


  • pseudonym


  • signature


  • sobriquet


antonyms - متضاد
  • notoriety


    بدنامی

  • infamy


    بدنام کردن

  • disrepute


    ظلم

  • opprobrium


    بی اعتبار کردن

  • discredit


    بی ناموسی آمریکا

  • dishonorUS


    dishonourUK

  • dishonourUK


    نام بد


  • بد نامی


  • شهرت بد

  • ill fame


    بی احترامی

  • ill repute


    بی اهمیتی

  • disrespect


    شرم

  • unimportance


    خواری

  • shame


    بی اهمیت بودن

  • ignominy


    رسوایی

  • insignificance


    رد

  • disgrace


    حقارت

  • disesteem


    نارضایتی آمریکا

  • disapproval


    نارضایتی انگلستان

  • inferiority


    بی توجهی

  • disfavorUS


    خجالت

  • disfavourUK


    ابهام

  • disregard


    ناباوری

  • humiliation


    پستی

  • embarrassment


    بی اعتباری

  • obscurity


    محکومیت

  • disbelief


    بدنام بودن

  • lowliness


  • disreputableness


  • condemnation


  • notoriousness


لغت پیشنهادی

crimson

لغت پیشنهادی

imperialists

لغت پیشنهادی

bursary