order

base info - اطلاعات اولیه

order - سفارش

noun - اسم

/ˈɔːrdər/

UK :

/ˈɔːdə(r)/

US :

family - خانواده
disorder
بی نظمی
ordering
مرتب سازی
ordered
سفارش داده شده
disordered
بی نظم
orderly
منظم
disorderly
سفارش
order
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [order] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The names are listed in alphabetical order.


    اسامی به ترتیب حروف الفبا ذکر شده است.

  • The winning scores, in reverse order are as follows.


    امتیازات برنده به ترتیب معکوس به شرح زیر است.

  • Put the words in the correct order.


    کلمات را به ترتیب صحیح قرار دهید.

  • Let's take the problems in a different order.


    بیایید مشکلات را به ترتیب دیگری در نظر بگیریم.

  • arranged in order of preference/importance/priority


    به ترتیب اولویت / اهمیت / اولویت مرتب شده است

  • Scenes in films are often shot out of order.


    صحنه های فیلم اغلب خارج از نظم فیلمبرداری می شوند.

  • Make sure you get the chronological order right.


    مطمئن شوید که ترتیب زمانی را درست انجام داده اید.

  • It was time she put her life in order.


    وقت آن بود که او به زندگی خود نظم دهد.

  • The house had been kept in good order.


    خانه به خوبی حفظ شده بود.


  • قبل از شروع به نوشتن، ایده های خود را به نوعی مرتب کنید.

  • It is one of the functions of art to bring order out of chaos.


    بیرون آوردن نظم از هرج و مرج یکی از کارکردهای هنر است.

  • The army has been sent to maintain order in the capital.


    ارتش برای حفظ نظم در پایتخت اعزام شده است.

  • The police struggled to restore order.


    پلیس برای برقراری نظم تلاش کرد.

  • Some teachers find it difficult to keep their classes in order.


    برخی از معلمان به سختی می توانند کلاس های خود را منظم نگه دارند.

  • He soon brought the rebels to order.


    او به زودی شورشیان را به نظم درآورد.

  • The film was banned as a potential threat to public order.


    این فیلم به عنوان تهدیدی بالقوه برای نظم عمومی توقیف شد.

  • The waiter came to take their orders.


    گارسون آمد تا سفارش آنها را بگیرد.


  • شما سفارش خود را در جلو پیشخوان ثبت کنید.

  • a food/drink(s) order


    سفارش غذا/نوشیدنی

  • an order for steak and fries


    سفارش استیک و سیب زمینی سرخ شده

  • The waiter brought my order.


    گارسون سفارش من را آورد.

  • I would like to place an order for ten copies of this book.


    من می خواهم ده نسخه از این کتاب را سفارش دهم.


  • فرم سفارش آنلاین را تکمیل کنید.

  • order fulfilment/processing


    انجام / پردازش سفارش

  • The machine parts are still on order (= they have been ordered but have not yet been received).


    قطعات دستگاه هنوز در حال سفارش هستند (= سفارش داده شده اند اما هنوز دریافت نشده اند).

  • These items can be made to order (= produced especially for a particular customer).


    این اقلام را می توان به سفارش (= تولید شده به ویژه برای یک مشتری خاص).

  • The stationery order has arrived.


    سفارش لوازم التحریر رسید.

  • Dogs can be trained to obey orders.


    سگ ها را می توان برای اطاعت از دستورات آموزش داد.

  • Their defence was that they were only following orders.


    دفاع آنها این بود که فقط به دستورات عمل می کردند.

  • to disobey/defy orders


    نافرمانی/سرپیچی از دستورات

  • She takes orders only from the president.


    او فقط از رئیس جمهور دستور می گیرد.

synonyms - مترادف

  • توالی


  • ترتیب

  • disposition


    وضع

  • ordering


    مرتب سازی

  • grouping


    گروه بندی


  • ساختار

  • succession


    جانشینی

  • array


    آرایه

  • classification


    طبقه بندی


  • سلسله

  • categorization


    دسته بندی

  • codification


    کدگذاری

  • layout


    چیدمان

  • line-up


    به صف شدن

  • organisationUK


    سازمان انگلستان

  • organizationUS


    سازمان ایالات متحده


  • توزیع

  • placement


    تعیین سطح

  • progression


    پیشرفت

  • setup


    برپایی


  • سیستم

  • systematisationUK


    سیستم سازی انگلستان

  • systematizationUS


    سیستم سازی ایالات متحده

  • disposal


    دسترس


  • فرم


  • خط

  • aligning


    تراز کردن

  • assortment


    مجموعه ای


  • زنجیر


  • ترکیب بندی

  • lineup


antonyms - متضاد

  • بی نظمی

  • unorderedness


    به هم ریختگی

  • disarrangement


    سازماندهی بریتانیا

  • disorderliness


    بی سازمانی ایالات متحده

  • disorganisationUK


    بهم ریختگی

  • disorganizationUS


    نظم نادرست


  • دسته بندی نشده

  • misorder


    گیجی

  • unsortedness


    بهم ریختن


  • درهم ریختن

  • disarray


    آشفتگی

  • irregularity


    muss

  • jumble


    آشوب

  • muddle


    متلاشی شدن

  • messiness


    ویرانی

  • muss


    هوچ پاچ

  • chaos


    خراب می شود

  • discombobulation


    چروکیدگی

  • havoc


    بی قانونی

  • hotchpotch


    پاسخ

  • shambles


    وتو

  • topsy-turviness


    بیکاری

  • lawlessness


    درخواست


  • از هم گسیختگی

  • veto


    گنگ

  • unemployment


    بی ایمانی


  • derangement


  • disjointedness


  • ambiguity


  • unbelief


لغت پیشنهادی

directionless

لغت پیشنهادی

choose

لغت پیشنهادی

responds