shot

base info - اطلاعات اولیه

shot - شلیک کرد

noun - اسم

/ʃɑːt/

UK :

/ʃɒt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [shot] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • We heard some shots in the distance.


    صدای تیراندازی از دور شنیدیم.

  • Someone took a shot at the car.


    یک نفر به ماشین شلیک کرد.

  • She was killed by a single shot to the head.


    او با یک گلوله به سرش کشته شد.

  • The man fired several shots from his pistol.


    این مرد از اسلحه خود چندین گلوله شلیک کرد.

  • She is a crack shot with a rifle.


    او یک شلیک ترک با تفنگ است.

  • He took a shot from the edge of the box.


    او یک شوت از لبه جعبه گرفت.

  • Taylor scored with a low shot into the corner of the net.


    تیلور با یک ضربه کم به گوشه دروازه گلزنی کرد.

  • She turned and hit a shot that looked like a certain goal.


    او برگشت و ضربه ای زد که شبیه به یک هدف خاص بود.

  • A defender managed to block his shot.


    یک مدافع موفق شد ضربه او را مهار کند.


  • متأسفانه ضربه او به دروازه از دست رفت.

  • England had a few shots on goal.


    انگلیس چند شوت به سمت دروازه داشت.

  • Good shot!


    شوت خوب!

  • Go on—take another shot.


    ادامه دهید - یک عکس دیگر بگیرید.

  • She started the day one shot off the lead.


    او از روزی شروع کرد که یک گل زد.

  • We stood there patiently while he snapped a few shots.


    ما صبورانه آنجا ایستادیم در حالی که او چند گلوله زد.

  • I got some good shots of people at the party.


    عکس های خوبی از مردم در مهمانی گرفتم.

  • I decided to stop and take a quick shot of the street.


    تصمیم گرفتم بایستم و یک عکس سریع از خیابان بگیرم.


  • شات آغازین یک شخصیت در حال قدم زدن در یک صحرا

  • The director is clearly fond of tracking and aerial shots.


    کارگردان به وضوح علاقه مند به ردیابی و نماهای هوایی است.

  • The exterior shots were filmed in Morocco and Malta.


    نماهای بیرونی در مراکش و مالت فیلمبرداری شده است.

  • Round shot whistled over our heads.


    شلیک گلوله ای بالای سرمان سوت زد.

  • Conservationists have called on the government to ban the use of lead shot in shotgun cartridges.


    حامیان محیط زیست از دولت خواسته اند استفاده از گلوله سرب را در فشنگ های تفنگ ساچمه ای ممنوع کند.

  • This statement was the opening shot in the argument.


    این بیانیه آغازین بحث بود.

  • The supermarket fired the first shot in a price war today.


    سوپرمارکت اولین گلوله را در جنگ قیمت امروز شلیک کرد.

  • He couldn't resist taking a cheap shot at his political opponent.


    او نمی توانست در برابر شلیک ارزان به حریف سیاسی خود مقاومت کند.

  • The team are looking good for a shot at the title.


    این تیم برای رسیدن به عنوان قهرمانی خوب است.

  • I've never produced a play before but I'll have a shot at it.


    من قبلاً هرگز نمایشنامه ای تولید نکرده ام، اما در آن تلاش خواهم کرد.

  • I'm willing to give it a shot.


    من حاضرم به آن ضربه بزنم.

  • Just give it your best shot (= try as hard as you can) and you'll be fine.


    فقط به بهترین شکل ممکن (= تا جایی که می توانید تلاش کنید) خوب می شوید.

  • a flu shot (= to protect you against flu)


    واکسن آنفولانزا (= برای محافظت از شما در برابر آنفولانزا)

  • a shot of morphine


    یک شات مورفین

synonyms - مترادف
  • discharge


    تخلیه

  • blast


    انفجار


  • ترک

  • gunfire


    تیراندازی

  • bang


    شلیک کردن

  • blasting


    گزارش


  • شلیک گلوله

  • firing


    گرد


  • رگبار

  • gunshot


    potshot


  • رونق

  • volley


    تصادف در

  • potshot


    ترکیدن


  • درهم کوبیدن


  • ضربه زدن

  • pop


    برخورد

  • smash


    قوز کردن

  • detonation


    کف زدن

  • slam


    ضربه محکم و ناگهانی

  • clash


    پوست کندن

  • whump


    تیراندازی کردن

  • clap


    ضربت زدن


  • thwack

  • peal


    رعد و برق

  • burst


    چه کسی


  • whack


  • thwack


  • thunderclap


  • thunder


  • whomp


antonyms - متضاد
  • backfire


    نتیجه معکوس

لغت پیشنهادی

supplementing

لغت پیشنهادی

honored

لغت پیشنهادی

jude