shoot

base info - اطلاعات اولیه

shoot - شلیک

verb - فعل

/ʃuːt/

UK :

/ʃuːt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [shoot] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Don't shoot—I surrender.


    شلیک نکن - من تسلیم شدم.


  • پلیس به ندرت برای کشتن تیراندازی می کند (= تلاش برای کشتن افرادی که به آنها تیراندازی می کنند).

  • The soldiers were given orders to shoot on sight (= as soon as they saw somebody).


    به سربازان دستور داده شد که در هنگام دید (= به محض دیدن کسی) تیراندازی کنند.

  • troops shooting at the enemy


    تیراندازی نیروها به سمت دشمن

  • Have you ever shot a gun before?


    آیا قبلاً به تفنگ شلیک کرده اید؟

  • They shot the lock off (= removed it by shooting).


    قفل را تیراندازی کردند (= با تیراندازی آن را برداشتند).


  • او یک گلوله به سمت من شلیک کرد اما از دست داد.

  • He shot an arrow from his bow.


    از کمانش تیری پرتاب کرد.

  • He shot himself during a fit of depression.


    او در یک حمله افسردگی به خود شلیک کرد.

  • He was left brain-damaged after being shot in the head.


    او بر اثر اصابت گلوله به سرش دچار آسیب مغزی شد.

  • They were shot in the back while trying to escape.


    آنها هنگام تلاش برای فرار از پشت مورد اصابت گلوله قرار گرفتند.

  • A man was shot in the leg.


    مردی از ناحیه پا مورد اصابت گلوله قرار گرفت.

  • In the struggle the burglar was shot with his own gun.


    در این مبارزه سارق با اسلحه خود مورد اصابت گلوله قرار گرفت.

  • Four policemen were fatally shot during the incident.


    در جریان این حادثه چهار پلیس کشته شدند.

  • Three people were shot dead during the robbery.


    در جریان این سرقت سه نفر به ضرب گلوله کشته شدند.

  • Forty people a day are shot and killed in this country.


    روزی چهل نفر در این کشور تیرباران می شوند و کشته می شوند.

  • She was shot to death for a crime she did not commit.


    او به خاطر جنایتی که مرتکب نشده بود به ضرب گلوله کشته شد.

  • Does this gun actually shoot?


    آیا این اسلحه واقعا شلیک می کند؟

  • This is just a toy gun—it doesn't shoot real bullets.


    این فقط یک تفنگ اسباب بازی است - گلوله واقعی شلیک نمی کند.

  • to shoot pheasants


    برای تیراندازی به قرقاول ها

  • They go shooting in Scotland.


    آنها به اسکاتلند تیراندازی می کنند.

  • Cameras ready? OK shoot!


    دوربین ها آماده هستند؟ باشه شلیک کن

  • to shoot a film/video/scene


    برای فیلمبرداری / فیلم / صحنه

  • The film crew returned to the area to shoot more footage.


    گروه فیلمبرداری برای فیلمبرداری بیشتر به منطقه بازگشتند.

  • I managed to shoot a photo of the elephants before they disappeared into the trees.


    من موفق شدم از فیل ها قبل از ناپدید شدن در درختان عکس بگیرم.

  • Where was the movie shot?


    فیلم کجا فیلمبرداری شد؟

  • The movie was shot in black and white.


    این فیلم سیاه و سفید فیلمبرداری شده است.

  • The film is beautifully shot and edited.


    فیلم به زیبایی فیلمبرداری و تدوین شده است.

  • The film was shot on location in Death Valley.


    این فیلم در لوکیشن دره مرگ فیلمبرداری شده است.


  • یک هواپیما در آسمان شلیک کرد.

  • Her hand shot out to grab my wrist.


    دستش بیرون زد تا مچ دستم را بگیرد.

synonyms - مترادف

  • آتش


  • پوسته

  • bombard


    بمباران

  • gun


    تفنگ

  • plug


    پلاگین

  • pop


    ترکیدن

  • pump


    پمپ

  • snipe


    اسنایپ

  • zap


    zap

  • drill


    مته

  • pot


    گلدان

  • bag


    کیسه


  • آتش در


  • آتش بر روی


  • اسلحه پایین


  • آتش باز


  • انتخاب کردن


  • شلیک کردن

  • blaze away


    شعله ور شدن


  • منفجر کردن

  • mow down


    چال کردن


  • آتش باز در


  • آتش باز کردن

  • pull the trigger


    ماشه را بکش

  • snipe at


    اسنایپ در


  • اجازه پرواز


  • اجازه پرواز در

  • pump full of lead


    پمپ پر از سرب


  • یک گلوله بگذار

  • put before a firing squad


    قرار دادن در مقابل جوخه تیراندازی


  • رها کن با

antonyms - متضاد
  • backfire


    نتیجه معکوس


  • خرس

  • conceal


    پنهان کردن، پوشاندن


  • ايجاد كردن


  • شکست


  • نگه دارید


  • نگاه داشتن


  • راه رفتن

  • withhold


    خودداری کنید


  • دادن


  • دنبال کردن


  • حفظ


  • شروع کنید

لغت پیشنهادی

blocking

لغت پیشنهادی

frying

لغت پیشنهادی

legalizing