retain

base info - اطلاعات اولیه

retain - حفظ

verb - فعل

/rɪˈteɪn/

UK :

/rɪˈteɪn/

US :

family - خانواده
retention
حفظ
google image
نتیجه جستجوی لغت [retain] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • برای حفظ استقلال خود

  • He struggled to retain control of the situation.


    او برای حفظ کنترل اوضاع تلاش کرد.

  • The house retains much of its original charm.


    این خانه بسیاری از جذابیت اصلی خود را حفظ کرده است.

  • She retained her tennis title for the third year.


    او برای سومین سال عنوان تنیس خود را حفظ کرد.

  • These plants will need a soil that retains moisture during the summer months.


    این گیاهان در طول ماه های تابستان به خاکی نیاز دارند که رطوبت خود را حفظ کند.

  • This information is no longer retained within the computer's main memory.


    این اطلاعات دیگر در حافظه اصلی رایانه نگهداری نمی شود.

  • She has a good memory and finds it easy to retain facts.


    او حافظه خوبی دارد و به راحتی می تواند حقایق را حفظ کند.

  • You will be paid a retaining fee.


    هزینه نگهداری به شما پرداخت خواهد شد.

  • You will need to retain the services of a lawyer.


    شما باید خدمات یک وکیل را حفظ کنید.


  • او با موفقیت جایگاه خود را به عنوان رئیس ملی جامعه حفظ کرده است.

  • He was allowed to retain his parliamentary seat.


    او اجازه داشت کرسی پارلمان خود را حفظ کند.

  • Her new music largely retains the distinctiveness of the old.


    موسیقی جدید او تا حد زیادی تمایز قدیمی را حفظ کرده است.

  • The president retained her as his chief adviser.


    رئیس جمهور او را به عنوان مشاور ارشد خود ابقا کرد.


  • لطفا خرد بلیط خود را در طول رویداد نگه دارید.

  • Residents of the home are able to retain their independence.


    ساکنان خانه می توانند استقلال خود را حفظ کنند.

  • To retain talent companies must give employees the opportunity to develop.


    برای حفظ استعدادها، شرکت ها باید به کارکنان فرصت توسعه بدهند.


  • او نبرد خود را برای حفظ کنترل شرکت شکست داده است.

  • He managed to retain his dignity throughout the performance.


    او در طول اجرا توانست وقار خود را حفظ کند.

  • She succeeded in retaining her lead in the second half of the race.


    او در نیمه دوم مسابقه موفق شد برتری خود را حفظ کند.

  • I have a good memory and am able to retain (= remember) facts easily.


    من حافظه خوبی دارم و می توانم حقایق را به راحتی حفظ کنم (= به خاطر بسپارم).

  • The sea retains the sun's warmth longer than the land.


    دریا بیشتر از خشکی گرمای خورشید را حفظ می کند.

  • Francis retained control of the company.


    فرانسیس کنترل شرکت را حفظ کرد.

  • His capacity to retain (= remember) facts was as keen as ever but he had trouble remembering people’s names.


    توانایی او برای حفظ (= به خاطر سپردن) حقایق مثل همیشه مشتاق بود، اما او در به خاطر سپردن نام افراد مشکل داشت.

  • Salespeople have developed novel ways to use the Web to reach or retain customers.


    فروشندگان راه های جدیدی برای استفاده از وب برای دستیابی یا حفظ مشتریان ایجاد کرده اند.


  • اگر تصمیم او را نپذیرفتید، حق اقدام قانونی را برای خود محفوظ خواهید داشت.


  • این گروه کنترل کسب و کار را حفظ خواهد کرد.

  • The family retains a minority stake in the company.


    خانواده سهام اقلیت در شرکت را حفظ می کند.

  • Atkinson retained his post in the enlarged banking group.


    اتکینسون پست خود را در گروه بانکداری بزرگ حفظ کرد.

  • We will retain all of the employees currently employed at the plant.


    ما تمام کارکنانی را که در حال حاضر در کارخانه مشغول به کار هستند حفظ خواهیم کرد.

  • Companies will achieve a competitive advantage by attracting and retaining the best talent.


    شرکت ها با جذب و حفظ بهترین استعدادها به مزیت رقابتی دست خواهند یافت.

  • Recruiting and retaining good staff will be among his top priorities.


    جذب و حفظ کارکنان خوب جزو اولویت های او خواهد بود.

synonyms - مترادف

  • حفظ


  • نگاه داشتن


  • نگه دارید


  • ذخیره

  • reserve


    کنسرو

  • conserve


    در اختیار داشتن


  • صرفه جویی


  • حفظ کردن

  • uphold


    دارند


  • خود

  • own


    ماندگار کردن

  • perpetuate


    خودداری کنید

  • withhold


    فرمان


  • حاوی


  • گرامی داشتن

  • cherish


    بازداشت

  • detain


    لذت ببرید


  • فهم

  • grasp


    گرفتن

  • grip


    شوهر


  • پرورش دادن

  • nurture


    به


  • نگه داشتن


  • چسبیدن به


  • به داشتن ادامه دهد

  • cling to


    ادامه دادن


  • کلاچ بر روی


  • عقب نگه دارید

  • cleave to


  • clutch on to



antonyms - متضاد
  • relinquish


    رها کردن


  • از دست دادن

  • surrender


    تسلیم شدن


  • بازده

  • abdicate


    کناره گیری

  • cede


    واگذار کردن

  • renounce


    صرف نظر کردن


  • استعفا دهد

  • resign


    کنار کشیدن


  • سلب مالکیت

  • dispossess


    قربانی

  • sacrifice


    کویر


  • دور انداختن

  • discard


    متوقف کردن

  • discontinue


    بخشید


  • دست برداشتن از


  • تحویل دادن


  • بخشی با


  • عبور کردن


  • ایستادن


  • نوبت دادن


  • حجم معاملات


  • رها کن


  • عدم


  • خواستن


  • رهایی


  • نیاز


  • زباله


  • dump



لغت پیشنهادی

nationalization

لغت پیشنهادی

uh

لغت پیشنهادی

redraft