commission

base info - اطلاعات اولیه

commission - کمیسیون

noun - اسم

/kəˈmɪʃn/

UK :

/kəˈmɪʃn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [commission] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
synonyms - مترادف
  • cut


    برش


  • اشتراک گذاری


  • بخش


  • پرداخت


  • درصد


  • تکه

  • fee


    هزینه

  • remuneration


    پاداش

  • allowance


    کمک هزینه


  • حقوق

  • dividend


    سود سهام

  • compensation


    جبران خسارت


  • قطعه


  • گرفتن

  • pay


    ضربت زدن

  • whack


    توجه

  • stipend


    تقسیم بندی


  • افتخاری

  • apportionment


    گاز گرفتن

  • honorarium


    حق بیمه


  • دلالی

  • premium


    جایزه

  • brokerage


    نکته

  • chunk


    جدا شده

  • bonus


    حق امتیاز

  • tip


    نصفه

  • divvy


    کوانتومی

  • gratuity


  • royalty


  • moiety


  • quantum


antonyms - متضاد

  • افزایش دادن


  • کل

  • juncture


    نقطه اتصال

لغت پیشنهادی

sidelines

لغت پیشنهادی

deftly

لغت پیشنهادی

surfaced