sell

base info - اطلاعات اولیه

sell - فروش

verb - فعل

/sel/

UK :

/sel/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [sell] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I recently sold my bike.


    من به تازگی دوچرخه ام را فروخته ام.

  • His father went bankrupt and the family had to sell their home.


    پدرش ورشکست شد و خانواده مجبور شدند خانه خود را بفروشند.

  • The board agreed to sell the company.


    هیئت مدیره با فروش شرکت موافقت کرد.

  • The shares were sold in the open market.


    سهام در بازار آزاد فروخته شد.

  • We offered them a good price but they wouldn't sell.


    ما به آنها قیمت خوبی ارائه دادیم اما آنها نمی فروشند.

  • The council is planning to sell the land to developers for housing.


    این شورا در حال برنامه ریزی برای فروش زمین به توسعه دهندگان برای مسکن است.

  • I sold my car to James for £800.


    من ماشینم را به قیمت 800 پوند به جیمز فروختم.

  • I sold James my car for £800.


    من ماشینم را به جیمز به قیمت 800 پوند فروختم.

  • They sold the business at a profit/loss (= they gained/lost money when they sold it).


    آنها کسب و کار را با سود/زیان فروختند (= زمانی که آن را به دست آوردند/از دست دادند).

  • They sold at a loss.


    با ضرر فروختند.


  • آنها هرگز بیش از آنچه می توانند با قیمت خوب بفروشند، نمی خرند.

  • Most supermarkets sell a range of organic products.


    اکثر سوپرمارکت ها طیف وسیعی از محصولات ارگانیک را به فروش می رسانند.

  • Do you sell stamps?


    آیا شما تمبر می فروشید؟


  • برای فروش بیمه

  • His books are sold worldwide.


    کتاب های او در سراسر جهان فروخته می شود.

  • She decided to sell her work in order to support her family.


    او تصمیم گرفت کارش را بفروشد تا بتواند مخارج خانواده اش را تامین کند.

  • They began selling spectacles in 1783.


    آنها فروش عینک را در سال 1783 آغاز کردند.

  • We sell these little notebooks at €1 each.


    ما این نوت بوک های کوچک را به قیمت 1 یورو می فروشیم.

  • The book sold well and was reprinted many times.


    کتاب فروش خوبی داشت و بارها تجدید چاپ شد.

  • The new design just didn't sell (= nobody bought it).


    طرح جدید به فروش نرسید (= کسی آن را نخرید).

  • The magazine sells 300 000 copies a week.


    این مجله در هفته 300000 نسخه می فروشد.

  • Their last album sold millions.


    آخرین آلبوم آنها میلیون ها فروخت.

  • The novel was expected to sell between 1 000 and 1 500 copies.


    انتظار می رفت این رمان بین 1000 تا 1500 نسخه بفروشد.

  • The pens sell for just 50p each.


    هر قلم فقط 50p فروخته می شود.


  • ممکن است آن را دوست نداشته باشید اما تبلیغات می فروشد.

  • It is quality not price that sells our products.


    این کیفیت است که محصولات ما را به فروش می رساند نه قیمت.

  • Now we have to try and sell the idea to management.


    اکنون باید تلاش کنیم و ایده را به مدیریت بفروشیم.


  • شما واقعاً باید در یک مصاحبه شغلی خود را بفروشید.

  • We were really sold on the idea.


    ما واقعاً با این ایده فروخته شدیم.

  • The government is happy to keep selling off the farm.


    دولت از ادامه فروش مزرعه خوشحال است.

  • Genes for human skin exist in every human cell.


    ژن های مربوط به پوست انسان در هر سلول انسانی وجود دارد.

synonyms - مترادف

  • موجودی


  • حمل

  • retail


    خرده فروشی


  • پیشنهاد

  • peddle


    دستفروشی


  • تجارت

  • hawk


    شاهین


  • بازار

  • merchandise


    کالا

  • merchandize


    تجاری کردن

  • wholesale


    عمده فروشی


  • رسیدگی


  • دارند

  • huckster


    هاکستر

  • vend


    فروش

  • dispense


    توزیع


  • توزیع کردن


  • معامله در


  • مبادله


  • پیشنهاد برای فروش

  • retail in


    خرده فروشی در


  • ترافیک در


  • در کسب و کار باشد


  • برای فروش گذاشته شود


  • به بازار عرضه کند


  • عرضه

  • flog


    شلاق زدن

  • tout


    توت

  • purvey


    پرداخت


  • فشار دادن


  • برای فروش داشته باشد

antonyms - متضاد
  • destock


    از بین بردن

  • unstock


    خارج کردن انبار


  • روشن


  • برداشتن


  • کنار کشیدن

  • cut


    برش

  • rid


    خلاص شدن از شر

  • make unavailable


    را از دسترس خارج کنید


  • کشیدن


  • رها کردن

  • scrap


    باطله

  • banish


    تبعید کردن

  • buy


    خرید

  • extract


    استخراج کردن


  • دور انداختن

  • discard


    می توان

  • can


    نوار


  • تخلیه


  • axeUK

  • unload


    بیرون انداختن

  • axeUK


    بیرون بردن

  • dispose of


    axUS


  • پاک کردن


  • بکش بیرون


  • خالی

  • axUS


    قرعه کشی


  • بی توجهی




  • disregard


لغت پیشنهادی

blackened

لغت پیشنهادی

inconsistency

لغت پیشنهادی

agit-pop