sell
sell - فروش
verb - فعل
UK :
US :
دادن چیزی به کسی در ازای پول
ارائه چیزی به مردم برای خرید
تا مردم بخواهند چیزی بخرند
توسط مردم خریداری شود
تلاش برای وادار کردن کسی به پذیرش یک ایده یا طرح جدید یا پذیرفته شدن
برای ارسال کالا به کشور دیگری برای فروش
برای خرید و فروش نوع خاصی از کالاها به عنوان بخشی از تجارت خود
در دسترس قرار دادن چیزی برای خرید
to sell your house or your business so that you can move to a different place or do something different
خانه یا تجارت خود را بفروشید تا بتوانید به مکان دیگری نقل مکان کنید یا کاری متفاوت انجام دهید
برای فروش چیزها در یک رویداد خاص به شخصی که بیشترین پول را ارائه می دهد
فروختن چیزی مخصوصاً چیزی که کیفیت پایینی دارد
برای فروش چیزهای ارزان در خیابان همچنین در مورد فروش مواد مخدر غیرقانونی و پورنوگرافی استفاده می شود
برای خرید و فروش مقادیر زیادی کالا یا افراد غیرقانونی
دادن اموال، دارایی ها، کالاها، خدمات و غیره به کسی در ازای پول
برای خرید چیزی در دسترس مردم باشد
با قیمتی خاص برای فروش عرضه می شود
برای تشویق مردم به خرید چیزی
به مقدار زیاد خریداری شود
تا مردم را با توانایی ها و ویژگی های خوب خود تحت تاثیر قرار دهید
محصول، ایده، خدمات و غیره که شما می فروشید یا سعی می کنید بفروشید
زمانی که یک فروشنده فشار زیادی را به کار می گیرد تا مشتری را وادار به خرید چیزی کند
when someone tries to encourage and persuade a customer to buy something rather than using a lot of pressure
زمانی که شخصی به جای اعمال فشار زیاد، سعی می کند مشتری را تشویق و ترغیب به خرید چیزی کند
دادن چیزی به دیگری در ازای پول
به روش یا مقادیر ذکر شده خریداری شود. به قیمت ذکر شده فروخته می شود
متقاعد کردن کسی که یک ایده یا طرح خوب است و احتمالاً موفق خواهد بود
دادن چیزی یا انجام خدمت در ازای پول
متقاعد کردن کسی برای پذیرش یک ایده یا برنامه یا باعث پذیرش چیزی
در مقادیر یا روش مشخص شده خریداری شود
من به تازگی دوچرخه ام را فروخته ام.
پدرش ورشکست شد و خانواده مجبور شدند خانه خود را بفروشند.
هیئت مدیره با فروش شرکت موافقت کرد.
سهام در بازار آزاد فروخته شد.
ما به آنها قیمت خوبی ارائه دادیم اما آنها نمی فروشند.
این شورا در حال برنامه ریزی برای فروش زمین به توسعه دهندگان برای مسکن است.
من ماشینم را به قیمت 800 پوند به جیمز فروختم.
من ماشینم را به جیمز به قیمت 800 پوند فروختم.
آنها کسب و کار را با سود/زیان فروختند (= زمانی که آن را به دست آوردند/از دست دادند).
با ضرر فروختند.
آنها هرگز بیش از آنچه می توانند با قیمت خوب بفروشند، نمی خرند.
اکثر سوپرمارکت ها طیف وسیعی از محصولات ارگانیک را به فروش می رسانند.
آیا شما تمبر می فروشید؟
برای فروش بیمه
His books are sold worldwide.
کتاب های او در سراسر جهان فروخته می شود.
او تصمیم گرفت کارش را بفروشد تا بتواند مخارج خانواده اش را تامین کند.
آنها فروش عینک را در سال 1783 آغاز کردند.
ما این نوت بوک های کوچک را به قیمت 1 یورو می فروشیم.
کتاب فروش خوبی داشت و بارها تجدید چاپ شد.
طرح جدید به فروش نرسید (= کسی آن را نخرید).
این مجله در هفته 300000 نسخه می فروشد.
آخرین آلبوم آنها میلیون ها فروخت.
انتظار می رفت این رمان بین 1000 تا 1500 نسخه بفروشد.
هر قلم فقط 50p فروخته می شود.
ممکن است آن را دوست نداشته باشید اما تبلیغات می فروشد.
این کیفیت است که محصولات ما را به فروش می رساند نه قیمت.
اکنون باید تلاش کنیم و ایده را به مدیریت بفروشیم.
شما واقعاً باید در یک مصاحبه شغلی خود را بفروشید.
ما واقعاً با این ایده فروخته شدیم.
دولت از ادامه فروش مزرعه خوشحال است.
ژن های مربوط به پوست انسان در هر سلول انسانی وجود دارد.
موجودی
حمل
retail
خرده فروشی
پیشنهاد
peddle
دستفروشی
تجارت
hawk
شاهین
بازار
merchandise
کالا
merchandize
تجاری کردن
wholesale
عمده فروشی
رسیدگی
دارند
huckster
هاکستر
vend
فروش
dispense
توزیع
توزیع کردن
معامله در
مبادله
پیشنهاد برای فروش
retail in
خرده فروشی در
ترافیک در
در کسب و کار باشد
برای فروش گذاشته شود
به بازار عرضه کند
عرضه
flog
شلاق زدن
tout
توت
purvey
پرداخت
فشار دادن
برای فروش داشته باشد
destock
از بین بردن
unstock
خارج کردن انبار
روشن
برداشتن
کنار کشیدن
برش
خلاص شدن از شر
make unavailable
را از دسترس خارج کنید
کشیدن
رها کردن
scrap
باطله
banish
تبعید کردن
خرید
extract
استخراج کردن
دور انداختن
discard
می توان
نوار
تخلیه
axeUK
unload
بیرون انداختن
axeUK
بیرون بردن
dispose of
axUS
پاک کردن
بکش بیرون
خالی
axUS
قرعه کشی
بی توجهی
disregard