withdraw

base info - اطلاعات اولیه

withdraw - کنار کشیدن

verb - فعل

/wɪðˈdrɔː/

UK :

/wɪðˈdrɔː/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [withdraw] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • با این حساب می توانید روزانه تا 300 پوند برداشت کنید.

  • He had withdrawn all the money from their joint account.


    تمام پول را از حساب مشترکشان برداشت کرده بود.

  • Government troops were forced to withdraw.


    نیروهای دولتی مجبور به عقب نشینی شدند.

  • Both powers withdrew their forces from the region.


    هر دو قدرت نیروهای خود را از منطقه خارج کردند.

  • She withdrew her hand from his.


    دستش را از دستش بیرون کشید.

  • In 2016 Britain voted to withdraw from the EU.


    بریتانیا در سال 2016 به خروج از اتحادیه اروپا رای داد.

  • He was forced to withdraw from the competition because of injury.


    او به دلیل مصدومیت مجبور به انصراف از مسابقات شد.

  • The horse had been withdrawn from the race.


    اسب از مسابقه کنار گذاشته شده بود.

  • Workers have threatened to withdraw their labour (= go on strike).


    کارگران تهدید کرده اند که کار خود را پس می گیرند (= اعتصاب می کنند).

  • He withdrew his support for our campaign.


    او حمایت خود را از کمپین ما پس گرفت.


  • مگر اینکه فرم را ظرف هفت روز برگردانید، پیشنهاد پس گرفته خواهد شد.

  • The drug was withdrawn from sale after a number of people suffered serious side effects.


    پس از اینکه تعدادی از افراد دچار عوارض جانبی جدی شدند، این دارو از فروش خارج شد.

  • The newspaper withdrew the allegations the next day.


    روزنامه روز بعد این اتهامات را پس گرفت.

  • Last night he unconditionally withdrew his comments.


    دیشب او بدون قید و شرط نظرات خود را پس گرفت.

  • She's beginning to withdraw into herself.


    او شروع به عقب نشینی در خودش کرده است.

  • She withdrew into her own world.


    او به دنیای خودش عقب نشینی کرد.

  • She hastily withdrew her hand from his.


    با عجله دستش را از دستش بیرون کشید.

  • The government has agreed to withdraw its troops.


    دولت با خروج نیروهایش موافقت کرده است.

  • The troops were forced to withdraw to their own borders.


    نیروها مجبور به عقب نشینی به مرزهای خود شدند.

  • Two thousand troops were withdrawn from the battle zone.


    دو هزار نیرو از منطقه نبرد خارج شدند.

  • the decision to unilaterally withdraw from the occupied territories


    تصمیم برای خروج یکجانبه از سرزمین های اشغالی

  • He always withdrew to his study after dinner.


    او همیشه بعد از شام به اتاق مطالعه خود می رفت.

  • He eventually withdrew in favour of Blair, thought to be the more popular candidate.


    او در نهایت به نفع بلر، که تصور می شود نامزد محبوب تر است، کناره گیری کرد.

  • The US formally withdrew from the anti-ballistic missile treaty.


    آمریکا رسما از معاهده موشک های بالستیک خارج شد.

  • She formally withdrew her resignation.


    او به طور رسمی استعفای خود را پس گرفت.

  • They threatened to withdraw their support from the government.


    آنها تهدید کردند که حمایت خود را از دولت پس خواهند گرفت.

  • This credit card allows you to withdraw up to £200 a day from ATMs.


    این کارت اعتباری به شما امکان می دهد روزانه تا 200 پوند از دستگاه های خودپرداز برداشت کنید.

  • The UN has withdrawn its troops from the country.


    سازمان ملل متحد نیروهای خود را از این کشور خارج کرده است.

  • Eleven million bottles of water had to be withdrawn from sale due to a health scare.


    11 میلیون بطری آب به دلیل نگرانی از سلامت باید از فروش خارج شود.

  • Once in court he withdrew the statement he'd made to the police (= he claimed it was false).


    یک بار در دادگاه، او اظهاراتی را که به پلیس داده بود پس گرفت (= او ادعا کرد که دروغ بوده است).

  • All charges against them were withdrawn after the prosecution's case collapsed.


    پس از فروپاشی پرونده دادستانی، تمامی اتهامات علیه آنها پس گرفته شد.

synonyms - مترادف
  • extract


    استخراج کردن


  • قرعه کشی


  • برداشتن

  • extricate


    خارج کردن


  • کشیدن


  • بکش بیرون


  • بیرون کشیدن


  • بیرون بردن


  • بیرون بیار


  • تولید کردن


  • روشن


  • برو بیرون


  • ماهی بیرون


  • کندن

  • pluck out


    حمل کردن

  • haul out


    مچ گیری

  • wrest


    ریشه کن کردن

  • uproot


    کنجکاوی

  • pry


    چیدن

  • pluck


    بازیابی

  • retrieve


    چنگ زدن

  • yank


    از زیر خاک بیرون بیاورد

  • unearth


    فیزیکی حذف کنید


  • گرفتن


  • درو


  • غلاف کردن

  • reap


    تخلیه

  • unsheathe


    انتخاب

  • unload


    فشار دادن


  • wring


antonyms - متضاد
  • deposit


    سپرده

  • put


    قرار دادن


  • بانک

  • dump


    زباله

  • insert


    درج کنید


  • محل


  • موقعیت


  • نگاه داشتن


  • چوب

  • lodge


    کلبه


  • راندن

  • thrust


    رانش

  • fit


    مناسب

  • slot


    اسلات


  • تنظیم

  • set


    لیز خوردن


  • installUS

  • installUS


    بار


  • جایگزین کردن


  • ترکیدن

  • pop


    اسلاید


  • فروشگاه


  • گوه

  • wedge


    بچسبید


  • installUK

  • instalUK


    صرفه جویی


  • ذخیره کردن

  • stash


    بگذار سر جاش


  • قراردادن در


  • انبار کردن

  • stow


لغت پیشنهادی

APB

لغت پیشنهادی

renamed

لغت پیشنهادی

potassium