pick

base info - اطلاعات اولیه

pick - انتخاب

verb - فعل

/pɪk/

UK :

/pɪk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [pick] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Pick a number from one to twenty.


    یک عدد از یک تا بیست را انتخاب کنید.

  • They are picking the final team this weekend.


    آنها در حال انتخاب تیم نهایی این آخر هفته هستند.

  • It's time to pick a side (= decide who you support).


    وقت آن است که یک طرف را انتخاب کنید (= تصمیم بگیرید که از چه کسی حمایت می کنید).

  • He picked his words carefully.


    کلماتش را با دقت انتخاب کرد.

  • At the beach we picked a spot to sit down.


    در ساحل، جایی را برای نشستن انتخاب کردیم.

  • He has been picked to play in this week's game.


    او برای بازی در این هفته انتخاب شده است.

  • Have you been picked for the team?


    آیا برای تیم انتخاب شده اید؟

  • It was picked as the best film in the competition.


    این فیلم به عنوان بهترین فیلم این رقابت انتخاب شد.

  • to pick grapes/strawberries/cotton


    چیدن انگور/توت فرنگی/پنبه

  • flowers freshly picked from the garden


    گل های تازه چیده شده از باغ

  • The common was a great place to go blackberry picking.


    معمولی محل خوبی برای چیدن توت سیاه بود.

  • She picked bits of fluff from his sweater.


    تکه‌های کرک از ژاکتش برداشت.

  • He picked the nuts off the top of the cake.


    آجیل را از روی کیک برداشت.

  • Names were picked at random out of a hat.


    اسامی به صورت تصادفی از یک کلاه انتخاب شدند.


  • برای برداشتن بینی خود (= انگشت خود را داخل بینی خود قرار دهید تا مخاط خشک شده از بین برود)


  • برای چیدن دندان های خود (= از یک تکه چوب یا پلاستیک تیز کوچک برای جدا کردن تکه های غذا از روی دندان های خود استفاده کنید)

  • The dogs picked the bones clean (= ate all the meat from the bones).


    سگ ها استخوان ها را پاک چیدند (= تمام گوشت را از استخوان خوردند).

  • You have to take any job you can get—you can't pick and choose.


    شما باید هر شغلی را که می توانید انتخاب کنید، انتخاب کنید.

  • I need to pick your brains: what can you tell me about credit unions?


    من باید مغز شما را انتخاب کنم: در مورد اتحادیه های اعتباری چه چیزی می توانید به من بگویید؟

  • He had drunk too much and was ready to pick a fight with anyone who crossed his path.


    او بیش از حد مشروب خورده بود و آماده بود تا با هرکسی که از راه او عبور می کرد دعوا کند.

  • She tried to pick a quarrel with me.


    او سعی کرد با من دعوا کند.

  • It was easy to pick holes in his arguments.


    به راحتی می شد در استدلال های او سوراخ کرد.

  • The burglars must have picked the lock on the back door.


    سارقان حتما قفل در پشتی را برداشته اند.

  • The back pocket on a pair of jeans is the easiest one to pick.


    جیب پشت شلوار جین راحت ترین انتخاب است.

  • Their case was torn to shreds by the defence lawyer.


    پرونده آنها توسط وکیل مدافع تکه تکه شد.

  • The company picked up the tab for his hotel room.


    شرکت برگه اتاق هتل او را برداشت.


  • دولت به اخذ شهریه کالج برای برخی از دانشجویان ادامه خواهد داد.

  • You cannot live your children's lives for them; you can only be there to pick up the pieces when things go wrong.


    شما نمی توانید زندگی فرزندان خود را برای آنها زندگی کنید. شما فقط زمانی می توانید آنجا باشید که قطعات را انتخاب کنید.

  • The train began to pick up speed.


    قطار شروع به افزایش سرعت کرد.

  • She picked her way delicately over the rough ground.


    راهش را با ظرافت از روی زمین ناهموار انتخاب کرد.

  • We picked our way carefully over the jagged rocks.


    راهمان را با احتیاط از روی سنگ های دندانه دار انتخاب کردیم.

synonyms - مترادف

  • انتخاب کنید


  • برگزیدن


  • نام


  • گرفتن


  • ترجیح می دهند


  • نامزد کردن

  • nominate


    دستچین

  • handpick


    طرفدار ایالات متحده

  • favorUS


    favourUK

  • favourUK


    اتخاذ کردن


  • برچسب زدن

  • tag


    مشخص كردن

  • specify


    شناسایی


  • انتخاب کردن

  • opt


    علامت

  • optate


    ضربه زدن


  • نقل قول

  • tap


    تصمیم بگیرید


  • حل و فصل شود


  • جدا کردن

  • opt for


    چاق برای


  • گیلاس چیدن


  • رفع کنید


  • رای دادن

  • plump for


    دست انتخاب

  • cherry-pick


    الک کردن


  • مرتب کردن


  • hand-pick


  • sift out



antonyms - متضاد
  • deselect


    لغو انتخاب کنید

  • unchoose


    انتخاب کردن


  • رد کردن

  • discard


    دور انداختن


  • رد


  • برداشتن


  • چشم پوشی

  • ditch


    گودال

  • dump


    زباله


  • کاهش می یابد


  • رشد


  • گیاه


  • طرد کردن

  • spurn


    کنار گذاشته شود


  • پایین بیاورند


  • پراکنده کردن

  • disperse


    تقسیم کنید


  • از هم پاشیدن

  • dissipate


    قرار دادن


  • بی توجهی

  • disregard


    جداگانه، مجزا


  • خرج کردن


  • گسترش


  • کم محلی کردن

  • rebuff


    میان بر

  • snub


    روگذر

  • bypass


    اجتناب کنید

  • overpass


    اجازه ندادن

  • shun


    اختلاف نظر

  • disallow



لغت پیشنهادی

shocker

لغت پیشنهادی

aneurysm

لغت پیشنهادی

archives