choice

base info - اطلاعات اولیه

choice - انتخاب

noun - اسم

/tʃɔɪs/

UK :

/tʃɔɪs/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [choice] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • We are faced with a difficult choice.


    ما با انتخاب سختی روبرو هستیم.


  • زنان مجبور به انتخاب بین خانواده و شغل می شوند

  • We aim to help students make more informed career choices.


    هدف ما این است که به دانش آموزان کمک کنیم تا انتخاب های شغلی آگاهانه تری داشته باشند.

  • I am sure you have made the right choice.


    من مطمئن هستم که شما انتخاب درستی کرده اید.

  • Resources are finite, and choices have to be made between competing priorities and needs.


    منابع محدود هستند و باید بین اولویت ها و نیازهای رقابتی انتخاب شود.

  • There is a wide range of choices open to you.


    طیف گسترده ای از انتخاب ها برای شما باز است.

  • If I had the choice I would stop working tomorrow.


    اگر حق انتخاب داشتم از فردا دست از کار میکشم.

  • He had no choice but to leave (= this was the only thing he could do).


    چاره ای جز رفتن نداشت (= این تنها کاری بود که از دستش بر می آمد).

  • She's going to do it. She doesn't have much choice really does she?


    او این کار را انجام می دهد. او حق انتخاب زیادی ندارد، نه؟

  • This government is committed to extending parental choice in education.


    این دولت متعهد به گسترش انتخاب والدین در آموزش است.

  • After a delicious meal with free wine the choice is yours: a quiet drink in the bar the late night disco or a stroll along the beach beneath a starry sky.


    بعد از یک غذای خوشمزه با شراب رایگان، انتخاب با شماست: یک نوشیدنی آرام در بار، دیسکوی آخر شب یا قدم زدن در امتداد ساحل در زیر آسمان پرستاره.

  • Sandy had to tell his tale in halting Italian. Since Franco spoke no English, he had no choice in the matter.


    سندی مجبور شد داستان خود را در توقف ایتالیایی تعریف کند. از آنجایی که فرانکو انگلیسی صحبت نمی کرد، در این مورد چاره ای نداشت.

  • This colour wasn't my first choice.


    این رنگ اولین انتخاب من نبود.

  • She's the obvious choice for the job.


    او انتخاب واضحی برای این شغل است.

  • Hawaii remains a popular choice for winter vacation travel.


    هاوایی همچنان یک انتخاب محبوب برای سفر در تعطیلات زمستانی است.

  • She wouldn't be my choice as manager.


    او انتخاب من به عنوان مدیر نخواهد بود.

  • I don’t like his choice of friends (= the people he chooses as his friends).


    من از انتخاب دوستانش خوشم نمی آید (= افرادی که او به عنوان دوستان خود انتخاب می کند).

  • The menu has a good choice of desserts.


    منو انتخاب خوبی از دسرها دارد.

  • There wasn't much choice of colour.


    انتخاب رنگ زیادی وجود نداشت.

  • I can't decide. There's too much choice.


    نمی توانم تصمیم بگیرم. انتخاب خیلی زیاد است

  • I wouldn't go there by choice.


    من به دلخواه آنجا نمی روم.

  • I wouldn't have come to this bar by choice!


    من با انتخاب به این بار نمی آمدم!


  • این نرم افزار انتخابی برای استفاده تجاری است.


  • جایزه اول یک وعده غذایی دو نفره در رستوران مورد نظر شما خواهد بود.

  • As I see it we have two options…


    همانطور که می بینم ما دو گزینه داریم…

  • Students have the option of studying abroad in their second year.


    دانشجویان این امکان را دارند که در سال دوم خود در خارج از کشور تحصیل کنند.

  • You can be paid in cash weekly or by cheque monthly: those are the two alternatives.


    شما می توانید به صورت نقدی به صورت هفتگی یا با چک ماهانه پرداخت کنید: این دو گزینه هستند.

  • We need to explore a wide range of possibilities.


    ما باید طیف وسیعی از احتمالات را بررسی کنیم.

  • The possibilities are endless.


    امکانات بی پایان هستند.

  • There are two main reasons why I think it’s the best option: first there's the cost and second the quality.


    دو دلیل اصلی وجود دارد که به نظر من بهترین گزینه است: اول، هزینه و دوم، کیفیت.

  • I think/​believe it's the right thing to do because it gives everyone a fair chance.


    من فکر می کنم / معتقدم که این کار درستی است زیرا به همه فرصت مناسبی می دهد.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • رد کردن

  • rejectee


    مردود

لغت پیشنهادی

rapped

لغت پیشنهادی

slaying

لغت پیشنهادی

consonant