type

base info - اطلاعات اولیه

type - نوع

noun - اسم

/taɪp/

UK :

/taɪp/

US :

family - خانواده
typology
نوع شناسی
typical
معمول
atypical
غیر معمول
typological
گونه شناسی
typify
نمونه
typically
معمولا
google image
نتیجه جستجوی لغت [type] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • یک گروه خونی نادر

  • Bungalows are a type of house.


    خانه های ییلاقی نوعی خانه هستند.

  • What type of car do you drive?


    با چه نوع ماشینی رانندگی می کنید؟

  • There are three main types of contract(s).


    سه نوع قرارداد اصلی وجود دارد.


  • من فکر می کنم همین نوع اتفاق می تواند در اینجا رخ دهد.

  • I am not the type of person who gives up easily.


    من از آن دسته افرادی نیستم که به راحتی تسلیم شوم.

  • He grew up listening to different types of music.


    او با گوش دادن به انواع مختلف موسیقی بزرگ شد.

  • She mixes with all types of people.


    او با همه نوع مردم مخلوط می شود.

  • She mixes with people of all types.


    او با افراد مختلف مخلوط می شود.

  • I love this type of book.


    من عاشق این نوع کتاب هستم.

  • I love these types of books.


    من عاشق این نوع کتابها هستم.

  • I love these type of books.


    من عاشق این نوع کتابها هستم


  • برای این نوع کار چه هزینه ای می گیرید؟


  • برای کار از این نوع چه هزینه ای می گیرید؟


  • این اولین خودرو در نوع خود است که این ویژگی طراحی را دارد.

  • She's the artistic type.


    او یک نوع هنری است.

  • He's not the type to be unfaithful.


    او از آن دسته ای نیست که خیانت کند.

  • She's not my type (= not the kind of person I am usually attracted to).


    او نوع من نیست (= نه آن گونه که من معمولاً مجذوبش می شوم).

  • The boss came back from holiday all relaxed and smiling, but now she's reverting to type (= returning to her usual behaviour).


    رئیس با آرامش و خندان از تعطیلات برگشت، اما اکنون به تایپ بازگشته است (= به رفتار معمول خود باز می گردد).

  • True to type (= As he usually does), Adam turned up an hour late.


    درست تایپ (= همانطور که معمولاً انجام می دهد)، آدام یک ساعت دیر آمد.

  • a police-type badge


    یک نشان از نوع پلیس

  • a continental-type cafe


    یک کافه از نوع قاره ای

  • The type was too small for me to read.


    تایپش خیلی کوچیک بود که نتونم بخونم.

  • The important words are in bold type.


    کلمات مهم با حروف درشت هستند.

  • Key paragraphs of the report are set in italic type.


    پاراگراف های کلیدی گزارش به صورت مورب تنظیم شده است.

  • the ideal type of helmet for caving


    نوع ایده آل کلاه ایمنی برای غارنوردی

  • Two broad types of approach can be identified.


    دو نوع کلی از رویکرد را می توان شناسایی کرد.

  • This is a new formula for all skin types.


    این یک فرمول جدید برای انواع پوست است.

  • This exercise is the hardest of its type.


    این تمرین در نوع خود سخت ترین است.

  • a country inn of a type that has all but vanished


    مسافرخانه ای روستایی از نوعی که همه چیز ناپدید شده است

  • The recession is similar in type to that of ten years ago.


    رکود از نظر نوع مشابه با رکود ده سال پیش است.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • atypical


    غیر معمول

  • disorganizationUS


    بی سازمانی ایالات متحده

  • disorganisationUK


    سازماندهی بریتانیا

  • unstylishness


    بی شیک بودن

  • gracelessness


    بی لطفی

  • departure


    عزیمت، خروج

لغت پیشنهادی

erasable

لغت پیشنهادی

attrition

لغت پیشنهادی

awed