represent
represent - نمایندگی کند
verb - فعل
UK :
US :
به طور رسمی برای شخص یا گروهی از افراد صحبت یا اقدامی انجام دهد
صحبت رسمی برای کسی در دادگاه قانون
شکل دادن یا چیزی بودن
انتخاب شدن به مجلس، شورا و غیره توسط مردم در یک منطقه خاص
نشانه یا علامتی بودن که به معنای چیزی است
نماد چیزی بودن
if you represent your country school town etc in a sport you take part in a sports event for that country etc
اگر نماینده کشور، مدرسه، شهر و غیره خود در یک ورزش هستید، در یک رویداد ورزشی برای آن کشور و غیره شرکت می کنید
توصیف کسی یا چیزی به شیوه ای خاص، به ویژه به شکلی که درست نیست
اگر یک نقاشی، مجسمه، قطعه موسیقی و غیره نشان دهنده چیزی یا کسی باشد، آنها را نشان می دهد
to speak or go somewhere officially in order to state the views, opinions etc of another person or group of people
صحبت کردن یا رفتن به جایی رسمی به منظور بیان دیدگاه ها، نظرات و غیره شخص یا گروهی از مردم
اگر چیزی نمایانگر نسبت چیز دیگری باشد با آن برابر است
اگر بخشی از یک نمودار، نمودار و غیره چیزی را نشان دهد، آن اطلاعات را نشان می دهد
صحبت کردن، عمل کردن یا حضور رسمی برای شخص یا افراد دیگری
نماینده مجلس یا کنگره و غیره برای یک منطقه خاص
فردی از یک کشور، مدرسه و غیره باشد که در یک مسابقه است
ابراز یا شکایت از چیزی، به شخص صاحب قدرت
برای نشان دادن یا توصیف چیزی یا کسی
نشانه یا نماد چیزی بودن
نتیجه چیزی بودن یا چیزی بودن
صحبت کردن، عمل کردن یا حضور رسمی برای یک فرد یا گروه
نشان دادن یا توصیف چیزی، یا نشانه یا نماد چیزی بودن
صحبت کردن برای یک شخص، سازمان و غیره
برای دفاع از کسی در دادگاه حقوقی
چیزی بودن یا برابر بودن با چیزی
اگر بخشی از یک تصویر یا نقاشی نشان دهنده چیزی باشد، اطلاعات خاصی را نشان می دهد
شکی نیست که این نوع جدید تایر نشان دهنده یک پیشرفت بزرگ در ایمنی جاده است.
This approach stems from a strongly held belief that voluntary action represents a major force for positive environmental change.
این رویکرد از این باور قوی سرچشمه میگیرد که کنش داوطلبانه نیروی اصلی برای تغییرات مثبت محیطی است.
Einstein's theory represented a significant departure from previous theories.
نظریه انیشتین نشان دهنده انحراف قابل توجهی از نظریه های قبلی بود.
اتحادیه های کارگری نماینده کارگران آمبولانس دیروز با افزایش 5 درصدی دستمزد موافقت کردند.
آدمک ها نرهای بالغ با اندازه متوسط را نشان می دهند.
حروف منفرد یا ترکیب حروف، صداهای آوایی مختلف را نشان می دهند.
The competition attracted over 500 contestants representing eight different countries.
این رقابت بیش از 500 شرکت کننده از هشت کشور مختلف را جذب کرد.
Local businesses are well represented on the committee (= there are a lot of people from them on the committee).
مشاغل محلی به خوبی در کمیته حضور دارند (= افراد زیادی از آنها در کمیته هستند).
سخنرانی افتتاحیه توسط باب آلن نماینده سازمان عفو بین الملل بود.
رئیس جمهور در این مراسم توسط معاون رئیس جمهور نمایندگی شد.
این اتحادیه بیش از 200000 معلم را نمایندگی می کند.
این انجمن برای نشان دادن منافع زنان هنرمند تشکیل شد.
خانم دیل وکالت متهم (= وکیل او) در این پرونده است.
به عنوان نماینده مجلس، وظیفه من این است که نماینده رای دهندگانم باشم.
او به عنوان نماینده اسکاتلند در فینال جام جهانی سال آینده انتخاب شده است.
هر رنگ در نمودار نشان دهنده بخش متفاوتی است.
جهت باد با فلش نشان داده می شود.
این هنرمند از کبوتر برای نشان دادن صلح استفاده می کند.
مشخص نیست که این نمادها چه چیزی را نشان می دادند.
این قرارداد 20 درصد از درآمد سالانه شرکت را تشکیل می دهد.
رقم نهایی نشان دهنده افزایش 12 درصدی تعداد مشاغل جدید ایجاد شده در سال گذشته است.
آنها در حال سرمایه گذاری در فناوری های کم کربن هستند که ارزش پول را نشان می دهد.
او از شر هر کسی که تهدیدی برای اقتدار او بود خلاص شد.
این نقش یک فرصت منحصر به فرد برای پیشبرد حرفه شما در مراقبت های بهداشتی است.
طرح صلح نشان دهنده (= نتیجه) هفته ها مذاکره است.
زنان و مردان به طور مساوی در تیم ها حضور داشتند.
زنان به طور نامتناسبی در میان دریافت کنندگان رفاه حضور دارند.
این پروژه نشان دهنده همه چیزهای خوب در جامعه است.
این نظرات بیانگر دیدگاه همه ما نیست.
این کتاب ظاهراً نشان دهنده زندگی مردم عادی است.
کنده کاری ها نمایانگر صحنه شکار هستند.
این نقشه نشان دهنده ایتالیا در قرن دوازدهم است.
نتایج در شکل نشان داده شده است. 3 زیر.
الهه مصری به عنوان زنی با شاخ گاو نشان داده شده است.
شاه به عنوان یک شرور در نمایشنامه نمایش داده می شود.
خطرات به عنوان ناچیز نشان داده شد.
فیلم ما را به عنوان قربانیان بی پناه نشان می دهد.
symboliseUK
نماد انگلستان
symbolizeUS
نماد ایالات متحده
embody
مجسم کردن
typify
نمونه
characteriseUK
characteriseUK
characterizeUS
مشخص کردن ایالات متحده
نشان دادن
epitomiseUK
epitomiseUK
epitomizeUS
epitomizeUS
exemplify
مثال زدن
نمونه کردن
instantiate
مدل
شخصیت کردن
personify
تصویر کشیدن
نشان می دهد
برابر
emblematize
نمایشگاه
بیان
انجام دادن
تولید کردن
صحنه
betoken
وضع
betoken
تصویر
enact
گنجاندن
منظور داشتن
incarnate
منعکس کنند
به عنوان عمل کنید