represent

base info - اطلاعات اولیه

represent - نمایندگی کند

verb - فعل

/ˌreprɪˈzent/

UK :

/ˌreprɪˈzent/

US :

family - خانواده
representation
نمایندگی
representative
نماینده
unrepresentative
غیر نماینده
representational
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [represent] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The competition attracted over 500 contestants representing eight different countries.


    این رقابت بیش از 500 شرکت کننده از هشت کشور مختلف را جذب کرد.

  • Local businesses are well represented on the committee (= there are a lot of people from them on the committee).


    مشاغل محلی به خوبی در کمیته حضور دارند (= افراد زیادی از آنها در کمیته هستند).

  • The opening speech was by Bob Alan representing Amnesty International.


    سخنرانی افتتاحیه توسط باب آلن نماینده سازمان عفو ​​بین الملل بود.

  • The President was represented at the ceremony by the Vice-President.


    رئیس جمهور در این مراسم توسط معاون رئیس جمهور نمایندگی شد.

  • The union represents over 200 000 teachers.


    این اتحادیه بیش از 200000 معلم را نمایندگی می کند.

  • The association was formed to represent the interests of women artists.


    این انجمن برای نشان دادن منافع زنان هنرمند تشکیل شد.

  • Ms Dale is representing the defendant (= is his/her lawyer) in the case.


    خانم دیل وکالت متهم (= وکیل او) در این پرونده است.

  • As an MP, it is my duty to represent my constituents.


    به عنوان نماینده مجلس، وظیفه من این است که نماینده رای دهندگانم باشم.

  • He's been chosen to represent Scotland in next year's World Cup Finals.


    او به عنوان نماینده اسکاتلند در فینال جام جهانی سال آینده انتخاب شده است.

  • Each colour on the chart represents a different department.


    هر رنگ در نمودار نشان دهنده بخش متفاوتی است.

  • Wind direction is represented by arrows.


    جهت باد با فلش نشان داده می شود.

  • The artist uses doves to represent peace.


    این هنرمند از کبوتر برای نشان دادن صلح استفاده می کند.

  • It is not clear what these symbols were intended to represent.


    مشخص نیست که این نمادها چه چیزی را نشان می دادند.

  • This contract represents 20% of the company's annual revenue.


    این قرارداد 20 درصد از درآمد سالانه شرکت را تشکیل می دهد.

  • The final figure represents a 12% increase on the number of new jobs created the previous year.


    رقم نهایی نشان دهنده افزایش 12 درصدی تعداد مشاغل جدید ایجاد شده در سال گذشته است.

  • They're investing in low-carbon technologies that represent value for money.


    آنها در حال سرمایه گذاری در فناوری های کم کربن هستند که ارزش پول را نشان می دهد.

  • He got rid of anyone who represented a threat to his authority.


    او از شر هر کسی که تهدیدی برای اقتدار او بود خلاص شد.

  • This role represents a unique opportunity to further your career in healthcare.


    این نقش یک فرصت منحصر به فرد برای پیشبرد حرفه شما در مراقبت های بهداشتی است.

  • The peace plan represents (= is the result of) weeks of negotiation.


    طرح صلح نشان دهنده (= نتیجه) هفته ها مذاکره است.

  • Women and men were represented equally on the teams.


    زنان و مردان به طور مساوی در تیم ها حضور داشتند.

  • Women are disproportionately represented among welfare recipients.


    زنان به طور نامتناسبی در میان دریافت کنندگان رفاه حضور دارند.

  • The project represents all that is good in the community.


    این پروژه نشان دهنده همه چیزهای خوب در جامعه است.

  • Those comments do not represent the views of us all.


    این نظرات بیانگر دیدگاه همه ما نیست.

  • The book purported to represent the lives of ordinary people.


    این کتاب ظاهراً نشان دهنده زندگی مردم عادی است.

  • The carvings represent a hunting scene.


    کنده کاری ها نمایانگر صحنه شکار هستند.

  • The map represents Italy in the 12th century.


    این نقشه نشان دهنده ایتالیا در قرن دوازدهم است.

  • The results are represented in fig. 3 below.


    نتایج در شکل نشان داده شده است. 3 زیر.

  • The Egyptian goddess is represented as a woman with cow's horns.


    الهه مصری به عنوان زنی با شاخ گاو نشان داده شده است.

  • The king is represented as a villain in the play.


    شاه به عنوان یک شرور در نمایشنامه نمایش داده می شود.

  • The risks were represented as negligible.


    خطرات به عنوان ناچیز نشان داده شد.

  • The film represents us as helpless victims.


    فیلم ما را به عنوان قربانیان بی پناه نشان می دهد.

synonyms - مترادف
  • symboliseUK


    نماد انگلستان

  • symbolizeUS


    نماد ایالات متحده

  • embody


    مجسم کردن

  • typify


    نمونه

  • characteriseUK


    characteriseUK

  • characterizeUS


    مشخص کردن ایالات متحده


  • نشان دادن

  • epitomiseUK


    epitomiseUK

  • epitomizeUS


    epitomizeUS

  • exemplify


    مثال زدن


  • نمونه کردن

  • instantiate


    مدل


  • شخصیت کردن

  • personify


    تصویر کشیدن


  • نشان می دهد


  • برابر

  • emblematize


    نمایشگاه


  • بیان


  • انجام دادن


  • تولید کردن


  • صحنه


  • betoken


  • وضع

  • betoken


    تصویر

  • enact


    گنجاندن


  • منظور داشتن

  • incarnate


    منعکس کنند


  • به عنوان عمل کنید




antonyms - متضاد
  • antithesiseUK


    antithesiseUK

  • antithesizeUS


    antithesizeUS


  • مخالفت کنند


  • مخالف بودن

  • disapprove


    رد کردن

  • dissent


    مخالفت

  • contradict


    تناقض دارند


  • اعتراض


  • چالش


  • مسابقه

  • defy


    سرپیچی کردن


  • پیشخوان

  • gainsay


    به دست آوردن

  • disaffirm


لغت پیشنهادی

proverbs

لغت پیشنهادی

barked

لغت پیشنهادی

connections