symbol
symbol - سمبل
noun - اسم
UK :
US :
نمادگرایی
نمادین
نماد کردن
به صورت نمادین
a picture or shape that has a particular meaning or represents a particular organization or idea
تصویر یا شکلی که معنای خاصی دارد یا سازمان یا ایده خاصی را نشان می دهد
یک حرف، عدد یا علامتی که بیانگر یک صدا، مقدار، یک ماده شیمیایی و غیره است
کسی یا چیزی که نمایانگر یک کیفیت یا ایده خاص است
تصویر، شکل یا مجموعه ای از حروف که معانی خاصی را نشان می دهد
حروف مورد استفاده برای نشان دادن سهام یک شرکت خاص در بازار سهام
علامت، شکل یا شیئی که برای نشان دادن چیز دیگری استفاده می شود
چیزی که برای نشان دادن یک کیفیت یا ایده استفاده می شود
عدد، حرف یا علامتی که در ریاضیات، موسیقی، علوم و غیره استفاده می شود.
An object can be described as a symbol of something else if it seems to represent it because it is connected with it in a lot of people's minds
یک شی را می توان به عنوان نمادی از چیز دیگری توصیف کرد اگر به نظر برسد که آن را نشان می دهد زیرا در ذهن بسیاری از مردم با آن مرتبط است.
هر چیزی که برای نشان دادن چیز دیگری استفاده می شود، مانند یک علامت یا علامت، یک شخص یا یک رویداد
نمادها در ریاضیات، موسیقی و علوم کاربرد دارند و کاربردهای عملی مختلفی نیز دارند
چیزی که موقعیت کسی را در جامعه نشان می دهد
→ ticker
→ تیک تیک
رولینز به عنوان نمادی از جاز مدرن در بهترین حالت خود ظاهر شده است.
مشکل اینجا بود که خانه اجتماعات قدیمی به نماد انزوای مذهبی و فرهنگی تبدیل شده بود.
کبوتر نماد صلح است.
شاهزاده چندین سال به جای نام خود از نماد استفاده می کرد.
اما هیچ کس نمی تواند انکار کند که یک خانه خوب نمادی از موقعیت و ثروت است.
خانم پیگی، کرمیت و بقیه اکنون به عنوان نمادهایی از دوران گذشته شناخته می شوند.
صلیب مهمترین نماد در مسیحیت است.
دیوارها با نمادهای جادویی پوشیده شده بود.
مصریان باستان هیچ نمادی برای «صفر» نداشتند.
H is the scientific symbol for hydrogen.
H نماد علمی هیدروژن است.
کتی فریمن نماد بازی های هزاره است.
نیمه سمت چپ نماد سازنده را مشخص می کند. نیمه سمت راست محصول را مشخص می کند.
He must start with the explanations and commentaries which his informants themselves offer about their symbols.
او باید با توضیحات و توضیحاتی که خود مخبرانش در مورد نمادهایشان ارائه می کنند شروع کند.
Back at field headquarters Hartzog said, field commanders will view symbols that identify different forces on computer screens.
هارتزوگ گفت که در مقر میدانی، فرماندهان میدانی نمادهایی را مشاهده خواهند کرد که نیروهای مختلف را بر روی صفحه نمایش کامپیوتر شناسایی می کنند.
گلدان با نمادهای مذهبی تزئین شده است.
مدرسه جدید نمادی از امید برای آینده ای بهتر است.
ماندلا به نماد مبارزه ضد آپارتاید تبدیل شد.
نماد ریاضی بی نهایت
هتل هایی که این نماد را نمایش می دهند، فعالیت هایی را برای کودکان ارائه می دهند.
سنج نهایی به صدا در می آید.
جغد نمادی از خرد است که به خوبی شناخته شده است.
سردرد ممکن است نشانه استرس باشد.
آنها هیچ اشاره ای به نحوه انجام کار ندادند.
علائم شامل گلودرد است.
افزایش تورم تنها یکی از علائم وضعیت بد اقتصاد بود.
کبوتر نماد جهانی صلح است.
شاخص های اقتصادی
درد قفسه سینه می تواند یک سیگنال هشدار دهنده از مشکلات قلبی باشد.
رنگ سفید همیشه نماد خلوص در فرهنگ های غربی بوده است.
تخم مرغ به عنوان نماد زندگی جدید در نظر گرفته می شود.
چه گوارا نماد قدرتمندی از سرکشی را نشان می دهد.
دیوار برلین نماد عالی جنگ سرد بود.
خودروی شرکت نماد ظاهری وضعیت کارمند است.
روستاییان نمادهای باروری را به مزارع بردند تا از برداشت خوب اطمینان حاصل کنند.
نماد قدرت سلطنتی
نماد شیمیایی مس چیست؟
فهرستی از نمادهای استفاده شده در نقشه در فهرست آورده شده است.
فهرستی از نمادهای آوایی در جلوی فرهنگ لغت آورده شده است.
تمام محصولات جنرال موتورز دارای نماد شناسایی هستند.
همیشه در آژانس مسافرتی خود به دنبال نماد ویژه ABTA باشید.
روی بطری علامت جمجمه و استخوان های متقاطع وجود داشت.
این سکه دارای یک نماد یهودی است.
این نماد کوچک به چه معناست؟
هر جا که این نماد را دیدید می توانید از توکن های خود استفاده کنید.
پیامی که با علامت نوشته شده است
emblem
نشان
logo
لوگو
trademark
علامت تجاری
badge
انگ
hallmark
مهر
stamp
تاج
crest
دستگاه
شکل
پرچمدار
insignia
پرچم
ensign
impresa
لوگوگرام
impresa
لوگوتایپ
logogram
تک نگاری
logotype
موتیف
monogram
رون
motif
برچسب زدن
rune
نشانه
seal
توتم
tag
کلفون
token
دلالت
totem
ایدئوگرام
colophon
شعار
denotation
الگو
ideogram
صفت
motto
نام تجاری
طرح
حک
imprint
واقعیت
حقیقت
واقع گرایی
realism
واقعی بودن
actuality
وجود داشتن
جسمانی
verity
جسمانی بودن
actualness
صحت
corporality
قابل لمس بودن
corporeality
اساسی بودن
realness
ملموس بودن
veracity
حقیقت شناسی
palpability
مطلق بودن
substantiality
حضور
tangibility
غیر داستانی
verisimilitude
absoluteness
non-fiction