attribute

base info - اطلاعات اولیه

attribute - صفت

verb - فعل

/əˈtrɪbjuːt/

UK :

/əˈtrɪbjuːt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [attribute] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She attributes her success to hard work and a little luck.


    او موفقیت خود را به سخت کوشی و کمی شانس نسبت می دهد.

  • The power failure was attributed to the recent storms and high winds.


    قطعی برق به طوفان های اخیر و بادهای شدید نسبت داده شده است.

  • This play is usually attributed to Shakespeare.


    این نمایشنامه را معمولاً به شکسپیر نسبت می دهند.

  • a quote that has often been falsely attributed to George Patton


    نقل قولی که اغلب به دروغ به جورج پاتون نسبت داده شده است

  • The committee refused to attribute blame without further information.


    کمیته بدون اطلاعات بیشتر از انتساب سرزنش خودداری کرد.

  • Ancient peoples attributed magical properties to the stones.


    مردمان باستان خواص جادویی را به سنگ ها نسبت می دادند.

  • The goals commonly attributed to management are status power salary and security.


    اهدافی که معمولاً به مدیریت نسبت داده می شود، موقعیت، قدرت، حقوق و امنیت است.

  • Organizational ability is an essential attribute for a good manager.


    توانایی سازمانی یک ویژگی ضروری برای یک مدیر خوب است.

  • Self-confidence is a rare attribute in a 17-year-old.


    اعتماد به نفس یک ویژگی نادر در یک نوجوان 17 ساله است.

  • She has the physical attributes to become a championship swimmer.


    او دارای ویژگی های فیزیکی برای تبدیل شدن به یک شناگر قهرمانی است.

  • A key attribute of the new service will be flexibility.


    ویژگی کلیدی سرویس جدید انعطاف پذیری خواهد بود.

  • What are the skills and personal attributes needed for success?


    مهارت ها و ویژگی های شخصی مورد نیاز برای موفقیت چیست؟

  • a positive/negative attribute


    یک ویژگی مثبت/منفی

  • Her success can be attributed to three main factors.


    موفقیت او را می توان به سه عامل اصلی نسبت داد.

  • This idea has long been attributed to Keynes, but in fact he was not the first to think of it.


    این ایده از دیرباز به کینز نسبت داده شده است، اما در واقع او اولین کسی نبود که به آن فکر کرد.

synonyms - مترادف

  • کیفیت


  • علامت


  • ویژگی


  • مشخصه


  • امضا کردن


  • صفت

  • trait


    جنبه


  • عنصر


  • انگ

  • hallmark


    نقطه


  • شخصیت


  • توجه داشته باشید


  • خصوصیات عجیب و غریب

  • peculiarity


    فرق - تمیز - تشخیص


  • بعد، ابعاد، اندازه


  • خاص بودن

  • idiosyncrasy


    نشانگر

  • marker


    عجیب و غریب

  • particularity


    مهر

  • quirk


    سمبل

  • stamp


    محبت


  • نسبت دادن

  • affection


    معیار

  • attribution


    تشخیص

  • criterion


    خاص

  • diagnostic


    دست زدن به

  • indicator


    تقوا


  • تفاوت



  • differentia


antonyms - متضاد
  • nonfeature


    غیر ویژگی

  • missing element


    عنصر گم شده

لغت پیشنهادی

droves

لغت پیشنهادی

wineries

لغت پیشنهادی

accents