status

base info - اطلاعات اولیه

status - وضعیت

noun - اسم

/ˈsteɪtəs/

UK :

/ˈsteɪtəs/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [status] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • They were granted refugee status.


    به آنها وضعیت پناهندگی داده شد.

  • The party was denied legal status.


    این حزب از وضعیت قانونی محروم شد.

  • The company investigated the immigration status of its workers.


    این شرکت وضعیت مهاجرت کارگران خود را بررسی کرد.

  • She achieved celebrity status overnight.


    او یک شبه به مقام مشهور دست یافت.

  • Women are only asking to be given equal status with men.


    زنان فقط خواستار این هستند که موقعیت برابر با مردان به آنها داده شود.


  • از موقعیت اجتماعی بالایی برخوردار باشد

  • low status jobs


    مشاغل با وضعیت پایین

  • The job brings with it status and a high income.


    این شغل موقعیت و درآمد بالایی را به همراه دارد.

  • This reflects the high status accorded to science in our culture.


    این نشان دهنده جایگاه بالای علم در فرهنگ ما است.


  • وضعیت فعلی درخواست ما برای وجوه چگونه است؟

  • She updated her Facebook status to ‘in a relationship’.


    او وضعیت فیس بوک خود را به در یک رابطه به روز کرد.

  • He has told family and friends of his HIV status.


    او وضعیت HIV خود را به خانواده و دوستانش گفته است.


  • اکثریت به وضعیت کاملا مستقل برای منطقه رای دادند.

  • A referendum produced a massive majority in favour of fully independent status for the region.


    همه پرسی اکثریت گسترده ای را به نفع وضعیت کاملا مستقل برای منطقه ایجاد کرد.

  • Officers could determine their legal status.


    افسران می توانند وضعیت حقوقی خود را تعیین کنند.

  • She applied for resident status but was turned down.


    او برای وضعیت اقامت درخواست داد اما رد شد.

  • The Institute has now achieved full status as part of the University.


    موسسه اکنون به عنوان بخشی از دانشگاه به وضعیت کامل دست یافته است.

  • The organization has charitable status.


    این سازمان دارای وضعیت خیریه است.

  • They argued that the email had no signature and therefore no legal status.


    آنها استدلال کردند که ایمیل بدون امضا و در نتیجه فاقد وضعیت قانونی است.

  • They have acquired refugee status.


    آنها وضعیت پناهندگی را به دست آورده اند.

  • hospitals that have been given foundation status


    بیمارستان هایی که به آنها وضعیت بنیاد داده شده است

  • In 1806 Napoleon raised Bavaria to the status of a kingdom.


    در سال 1806 ناپلئون باواریا را به مقام پادشاهی رساند.

  • They successfully applied for residency status.


    آنها با موفقیت برای وضعیت اقامت درخواست دادند.

  • People employed in high status occupations had lower levels of heart disease.


    افراد شاغل در مشاغل با موقعیت بالا سطح پایین تری از بیماری قلبی داشتند.

  • The only jobs on offer were of low status and badly paid.


    تنها مشاغلی که پیشنهاد می‌شد وضعیت پایین و دستمزد بدی داشتند.

  • They fear a loss of status fear what the neighbours will say.


    آنها از از دست دادن موقعیت می ترسند، می ترسند همسایه ها چه بگویند.

  • They were disgruntled with their low pay and lack of status.


    آنها از دستمزد کم و نداشتن موقعیت ناراضی بودند.

  • At last James had an office that befitted his status.


    بالاخره جیمز دفتری داشت که در خور موقعیت او بود.

  • Women are still denied equal status in the company.


    زنان هنوز از موقعیت برابر در شرکت محروم هستند.


  • حرفه معلمی در انگلستان جایگاه پایینی دارد.

  • They are campaigning to raise the status of nurses.


    آنها برای ارتقای جایگاه پرستاران کمپین می کنند.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • insignificance


    بی اهمیت بودن

  • lowliness


    پستی

  • unemployment


    بیکاری

  • unimportance


    بی اهمیتی

  • worthlessness


    بی ارزشی

  • obscurity


    ابهام

  • irrelevance


    بی ربط بودن

  • obscureness


    مبهم بودن

  • inferiority


    حقارت

  • humility


    فروتنی

  • meekness


    نرمی

  • inadequacy


    بی کفایتی

  • disregard


    بی توجهی

  • disrespect


    بی احترامی

  • commonness


    رایج بودن

  • inconsequentiality


    بی نتیجه بودن

  • modesty


    شهرت بد

  • humbleness


    افسردگی

  • ill repute


    بی فایده بودن


  • کسلی

  • triviality


    ناشناس بودن

  • lowness


    نامحسوس بودن

  • uselessness


    ریز بودن

  • dullness


    در نتیجه

  • anonymity


    بی ناموسی آمریکا

  • inconspicuousness


    عدم

  • tininess


    dishonourUK

  • inconsequence


  • dishonorUS



  • dishonourUK


لغت پیشنهادی

chlorine

لغت پیشنهادی

owed

لغت پیشنهادی

leaked