tribe
tribe - قبیله
noun - اسم
UK :
US :
a social group consisting of people of the same race who have the same beliefs, customs, language etc and usually live in one particular area ruled by their leader
یک گروه اجتماعی متشکل از افرادی از یک نژاد که دارای عقاید، آداب و رسوم، زبان و غیره یکسان هستند و معمولاً در یک منطقه خاص زندگی می کنند که توسط رهبر آنها اداره می شود.
گروهی از افراد با علایق یکسان - به ویژه برای نشان دادن مخالفت استفاده می شود
گروهی از حیوانات یا گیاهان مرتبط
یک خانواده بزرگ
a group of people often of related families, who live together sharing the same language culture and history especially those who do not live in towns or cities
گروهی از مردم، اغلب از خانوادههای خویشاوند، که با هم زندگی میکنند و زبان، فرهنگ و تاریخ یکسانی دارند، به ویژه آنهایی که در شهرکها زندگی نمیکنند.
خانواده بزرگ یا گروه دیگری که کسی به آن تعلق دارد
a group of people often of related families, who live in the same area and share the same language culture and history
گروهی از مردم، اغلب از خانواده های خویشاوند، که در یک منطقه زندگی می کنند و زبان، فرهنگ و تاریخ یکسانی دارند
قبیله ای از سوسک ها وجود دارند که در تغذیه از گیاهان تلخ تخصص دارند.
Western Australian tribes
قبایل استرالیای غربی
There capitalism dissolved social differentiation - families, castes, clans, tribes, provinces, religions, gender nationality.
در آنجا، سرمایه داری تمایز اجتماعی را از بین برد - خانواده ها، کاست ها، قبیله ها، قبایل، استان ها، مذاهب، جنسیت، ملیت.
قبیله گوند فقط از آشپز گوند غذا می پذیرفت.
در سالهای اخیر، این قبیله به شدت تحت تأثیر بیماریهایی قرار گرفته بود که توسط معدنچیان اکتشاف وارد شده بود.
این قبیله سه روز رقصیدند به این امید که ارواح بزرگ برایشان باران بفرستند.
The tribes which inhabit the Upper Hunter and the adjacent parts of the colony are extremely harmless and well disposed.
قبایلی که در شکارچی بالا و بخش های مجاور مستعمره زندگی می کنند بسیار بی ضرر و خوش برخورد هستند.
آنها یک قبیله کوچ نشین اسب سوار بودند.
او یک طغیان ناگهانی علیه کل قبیله بازیگران داشت.
قبیله ای از گربه ها
یکی دو تا از نوه ها آنجا خواهند بود، اما نه کل قبیله.
رقصندگان همگی از اعضای قبیله تمبو هستند.
آنها سرسخت ترین سربازان را از قبایل بیابانی به خدمت گرفتند.
با اومبارا، رئیس قبیله یوین صحبت کردیم.
قبیله ای از سرخپوستان آمازون
قبیله ماسایی
ما از خواهران و برادران کارول و خانواده هایشان - کل قبیله کسیدی - دعوت کردیم.
او قبایل بومی آمریکا را از مکزیک تا مین مطالعه کرده است.
خانواده
clan
قبیله
kin
خویشاوندان
kindred
خویشاوندی
lineage
دودمان
خانه
خط
kinsfolk
نژاد
مردم
خون
موجودی
folks
سلسله
نوع
kinfolk
کلاس
kinfolks
تیره
ملت
dynasty
سپتامبر
تقسیم
دانه
کاست
gens
انجمن
هاپو
sept
iwi
اتحادیه
شبیه
caste
hapu
iwi
ilk
nonrelative
غیر نسبی
disaffiliation
عدم وابستگی
dissociation
تفکیک
مخالفت
antagonism
تضاد
disunion
جدایی
separation
جدایش، جدایی
dissimilarity
عدم شباهت