tribe

base info - اطلاعات اولیه

tribe - قبیله

noun - اسم

/traɪb/

UK :

/traɪb/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [tribe] در گوگل
description - توضیح

  • یک گروه اجتماعی متشکل از افرادی از یک نژاد که دارای عقاید، آداب و رسوم، زبان و غیره یکسان هستند و معمولاً در یک منطقه خاص زندگی می کنند که توسط رهبر آنها اداره می شود.

  • a group of people with the same interests – used especially to show disapproval


    گروهی از افراد با علایق یکسان - به ویژه برای نشان دادن مخالفت استفاده می شود

  • a group of related animals or plants


    گروهی از حیوانات یا گیاهان مرتبط


  • یک خانواده بزرگ


  • گروهی از مردم، اغلب از خانواده‌های خویشاوند، که با هم زندگی می‌کنند و زبان، فرهنگ و تاریخ یکسانی دارند، به ویژه آنهایی که در شهرک‌ها زندگی نمی‌کنند.


  • خانواده بزرگ یا گروه دیگری که کسی به آن تعلق دارد


  • گروهی از مردم، اغلب از خانواده های خویشاوند، که در یک منطقه زندگی می کنند و زبان، فرهنگ و تاریخ یکسانی دارند

  • There is a tribe of beetles that specializes in feeding on bitter plants.


    قبیله ای از سوسک ها وجود دارند که در تغذیه از گیاهان تلخ تخصص دارند.

  • Western Australian tribes


    قبایل استرالیای غربی

  • There capitalism dissolved social differentiation - families, castes, clans, tribes, provinces, religions, gender nationality.


    در آنجا، سرمایه داری تمایز اجتماعی را از بین برد - خانواده ها، کاست ها، قبیله ها، قبایل، استان ها، مذاهب، جنسیت، ملیت.

  • The Ghond tribe would only accept food from a Ghond cook.


    قبیله گوند فقط از آشپز گوند غذا می پذیرفت.

  • In recent years, the tribe had been badly affected by diseases brought in by prospecting miners.


    در سال‌های اخیر، این قبیله به شدت تحت تأثیر بیماری‌هایی قرار گرفته بود که توسط معدن‌چیان اکتشاف وارد شده بود.

  • The tribe danced for three days in the hope that the Great Spirits would send them rain.


    این قبیله سه روز رقصیدند به این امید که ارواح بزرگ برایشان باران بفرستند.

  • The tribes which inhabit the Upper Hunter and the adjacent parts of the colony are extremely harmless and well disposed.


    قبایلی که در شکارچی بالا و بخش های مجاور مستعمره زندگی می کنند بسیار بی ضرر و خوش برخورد هستند.

example - مثال
  • They were a nomadic horse-riding tribe.


    آنها یک قبیله کوچ نشین اسب سوار بودند.

  • He had a sudden outburst against the whole tribe of actors.


    او یک طغیان ناگهانی علیه کل قبیله بازیگران داشت.

  • a tribe of cats


    قبیله ای از گربه ها

  • One or two of the grandchildren will be there but not the whole tribe.


    یکی دو تا از نوه ها آنجا خواهند بود، اما نه کل قبیله.

  • The dancers are all members of the Tembu tribe.


    رقصندگان همگی از اعضای قبیله تمبو هستند.

  • They recruited the toughest soldiers from the desert tribes.


    آنها سرسخت ترین سربازان را از قبایل بیابانی به خدمت گرفتند.

  • We spoke to Umbara, the headman of the Ywin tribe.


    با اومبارا، رئیس قبیله یوین صحبت کردیم.

  • a tribe of Amazonian Indians


    قبیله ای از سرخپوستان آمازون

  • the Masai tribe


    قبیله ماسایی

  • We invited Carol's sisters and brothers and their families - the whole Cassidy tribe.


    ما از خواهران و برادران کارول و خانواده هایشان - کل قبیله کسیدی - دعوت کردیم.

  • She has studied Native American tribes from Mexico to Maine.


    او قبایل بومی آمریکا را از مکزیک تا مین مطالعه کرده است.

synonyms - مترادف

  • خانواده

  • clan


    قبیله

  • kin


    خویشاوندان

  • kindred


    خویشاوندی

  • lineage


    دودمان


  • خانه


  • خط

  • kinsfolk


    نژاد


  • مردم


  • خون


  • موجودی

  • folks


    سلسله


  • نوع

  • kinfolk


    کلاس

  • kinfolks


    تیره


  • ملت

  • dynasty


    سپتامبر


  • تقسیم


  • دانه


  • کاست

  • gens


    انجمن


  • هاپو

  • sept


    iwi


  • اتحادیه


  • شبیه

  • caste



  • hapu


  • iwi



  • ilk


antonyms - متضاد
  • nonrelative


    غیر نسبی

  • disaffiliation


    عدم وابستگی

  • dissociation


    تفکیک


  • مخالفت

  • antagonism


    تضاد

  • disunion


    جدایی

  • separation


    جدایش، جدایی

  • dissimilarity


    عدم شباهت

لغت پیشنهادی

retooled

لغت پیشنهادی

americanism

لغت پیشنهادی

imprisoning