upper

base info - اطلاعات اولیه

upper - بالا

adjective - صفت

/ˈʌpər/

UK :

/ˈʌpə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [upper] در گوگل
description - توضیح

  • در جایگاهی بالاتر از چیز دیگری


  • نزدیک یا بالای چیزی


  • مهم تر از سایر بخش ها یا رتبه ها در یک سازمان، سیستم و غیره

  • further from the sea or further north than other parts of an area


    دورتر از دریا یا شمال‌تر از سایر بخش‌های یک منطقه


  • قسمت بالایی یک کفش که پای شما را می پوشاند


  • در موقعیت یا سطحی بالاتر از چیز دیگری، یا بالاترین بخش بودن چیزی

  • the top part of a shoe that covers a person's foot and to which the heel and the sole are attached


    قسمت بالایی کفشی که پای شخص را می پوشاند و پاشنه و کف آن به آن وصل می شود.

  • a drug that causes a person taking it to feel very active and excited


    دارویی که باعث می شود فردی که آن را مصرف می کند احساس بسیار فعال و هیجانی کند


  • در موقعیت یا سطح بالاتر (از چیز دیگری)، یا بالاترین بخش بودن چیزی


  • قسمت بالایی یک کفش

  • His upper arms were like tree trunks.


    بالای بازوهایش مثل تنه درخت بود.

  • Most meteorites do not make it through Earth's upper atmosphere.


    بیشتر شهاب سنگ ها از اتمسفر بالایی زمین عبور نمی کنند.

  • People had climbed into the upper branches of the tree to escape the rising waters.


    مردم برای فرار از بالا آمدن آب به شاخه های بالای درخت رفته بودند.

  • The upper classes were synonymous to him with the greatness of his country.


    طبقات بالا برای او مترادف با عظمت کشورش بود.

  • Strings of paraffin lamps gleam along the upper decks and dance in the inky water.


    رشته هایی از لامپ های پارافینی در امتداد عرشه های بالایی می درخشند و در آب جوهری می رقصند.

  • An investment firm occupies the upper floors of the building.


    یک شرکت سرمایه گذاری طبقات بالای ساختمان را اشغال می کند.

  • Only two small colonic polyps were found in patients who had an upper gastrointestinal lesion.


    تنها دو پولیپ کوچک کولون در بیمارانی که ضایعه دستگاه گوارش فوقانی داشتند، یافت شد.

  • upper-income consumers


    مصرف کنندگان با درآمد بالا


  • او قبلاً روی لب بالایی موهایش رشد کرده بود.

  • I am wearing my bear claws and flying into the upper regions with the thunderbirds.


    من چنگال های خرس خود را بسته ام و با پرندگان رعد و برق به مناطق بالا پرواز می کنم.

  • He pulled out his upper right-hand desk drawer and felt for the packet of bills.


    کشوی بالای میز سمت راستش را بیرون آورد و برای بسته اسکناس احساس کرد.

  • They had the wedding in the big upper room that occupied the whole of the second floor of their Auntie's pub.


    آنها عروسی را در اتاق بالایی که کل طبقه دوم میخانه عمه آنها را اشغال کرده بود برگزار کردند.

  • Competition is keen and candidates must offer a minimum of an upper second class honours degree together with evidence of satisfactory financial arrangements.


    رقابت مشتاق است و نامزدها باید حداقل مدرک ممتاز درجه دوم را همراه با شواهدی از ترتیبات مالی رضایت بخش ارائه دهند.

  • A child was wailing on one of the upper stories.


    کودکی روی یکی از طبقه های بالا ناله می کرد.

  • Several of her upper teeth were missing.


    چند تا از دندان های بالاییش از دست رفته بود.

example - مثال
synonyms - مترادف
  • topmost


    بالاترین

  • uppermost


    بالا

  • top


    در بالا


  • بالاتر

  • higher


    در بالای سر

  • overhead


    مرتفع

  • elevated


    بلندتر


  • پوشاننده

  • loftier


    بطرف بالا

  • overlying


    بیشتر به بالا

  • upward


    سطح بالاتر

  • further-up


    عالی ترین

  • higher level


    بلندترین

  • higher-level


    دورترین بالا

  • highest


    برتر

  • upmost


    سرپرست

  • loftiest


    عالی

  • furthest up


    سطح

  • superior


    در طبقه بالا

  • superincumbent


    از پله ها

  • supreme


    سطح سطح


  • اوج می گیرد


  • راس

  • upstairs


    آپیکال

  • surface-level


    مرتفع تر

  • culminating


    مرتفع ترین

  • apex


  • apical


  • more elevated


  • most elevated


antonyms - متضاد

  • پایین تر

  • low


    کم


  • زیر

لغت پیشنهادی

debunked

لغت پیشنهادی

baulk

لغت پیشنهادی

inspires