floor

base info - اطلاعات اولیه

floor - کف

noun - اسم

/flɔːr/

UK :

/flɔː(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [floor] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a wooden/concrete/tiled floor


    یک کف چوبی / بتنی / کاشی

  • His glass fell to the floor and broke.


    شیشه اش روی زمین افتاد و شکست.

  • The body was lying on the kitchen floor.


    جسد کف آشپزخانه افتاده بود.

  • ceramic floor tiles


    کاشی و سرامیک کف

  • The furniture and floor coverings date from the 1920s.


    مبلمان و پوشش کف به دهه 1920 برمی گردد.

  • The alterations should give us extra floor space.


    تغییرات باید به ما فضای بیشتری بدهد.

  • The study was stacked from floor to ceiling with books.


    مطالعه از کف تا سقف با کتاب‌ها انباشته شده بود.

  • The floor of the car was covered in cigarette ends.


    کف ماشین از انتهای سیگار پوشیده شده بود.

  • Their apartment occupies the top floor of the building.


    آپارتمان آنها طبقه بالای ساختمان را اشغال کرده است.

  • Her office is on the second floor.


    دفتر او در طبقه دوم است.

  • a cafe on the mezzanine floor


    یک کافه در نیم طبقه


  • طبقات فوقانی ساختمان شامل اتاق های عمل خواهد بود.

  • the Irish guy who lives two floors above


    مرد ایرلندی که دو طبقه بالاتر زندگی می کند

  • There is a lift to all floors.


    به تمامی طبقات آسانسور وجود دارد.

  • Their house is on three floors (= it has three floors).


    خانه آنها سه طبقه است (= سه طبقه است).

  • the ocean/sea/forest floor


    کف اقیانوس/دریا/جنگل


  • لایه ای از گل ریز روی کف غار پخش شده است.

  • Opposition politicians registered their protest on the floor of the House.


    سیاستمداران مخالف اعتراض خود را در صحن مجلس ثبت کردند.

  • We will now take any questions from the floor.


    اکنون هر گونه سؤالی را از صحن بررسی خواهیم کرد.

  • on the floor of the Stock Exchange (= where trading takes place)


    در طبقه بورس اوراق بهادار (= جایی که معاملات انجام می شود)

  • Prices have gone through the floor (= fallen to a very low level).


    قیمت ها از کف رفته اند (= به سطح بسیار پایین کاهش یافته اند).

  • She held the floor for over an hour.


    او بیش از یک ساعت زمین را نگه داشت.

  • Couples took the floor for the last dance of the evening.


    زوج ها برای آخرین رقص شب به زمین نشستند.

  • She was sitting on the floor watching TV.


    روی زمین نشسته بود و مشغول تماشای تلویزیون بود.

  • I found her lying on the ground.


    او را دراز کشیده روی زمین یافتم.

  • The rocket crashed a few seconds after it left the ground.


    موشک چند ثانیه پس از ترک زمین سقوط کرد.

  • It was good to be back on dry land again.


    خوب بود که دوباره به خشکی برگشتم.

  • They fought both at sea and on land.


    آنها هم در دریا و هم در خشکی جنگیدند.


  • وقتی کامیون نزدیک تر می شد، می توانستید لرزش زمین را احساس کنید.

  • Do you mind sitting on the floor?


    آیا برایتان مهم نیست که روی زمین بنشینید؟

  • I can't sleep on the bare floor!


    من نمی توانم روی زمین برهنه بخوابم!

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • سقف

  • top


    بالا

  • apex


    راس


  • اوج


  • سر

  • crown


    تاج پادشاهی


  • اجلاس - همایش

  • mountaintop


    بالای کوه

  • pinnacle


    نکته

  • vertex


    تاج

  • zenith


    فستیژیوم

  • tip


    acme

  • crest


    گلدسته


  • ارتفاع

  • apogee


    بالاترین امتیاز

  • fastigium


    بالاترین قسمت

  • acme


  • spire



  • highest point


  • highest part


لغت پیشنهادی

knowingly

لغت پیشنهادی

peeks

لغت پیشنهادی

immortal