truck

base info - اطلاعات اولیه

truck - کامیون

noun - اسم

/trʌk/

UK :

/trʌk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [truck] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • یک راننده کامیون

  • a 10-ton truck


    یک کامیون 10 تنی

  • Scott got a full time job driving a truck.


    اسکات یک کار تمام وقت در رانندگی کامیون پیدا کرد.

  • a cattle truck


    یک کامیون گاو

  • a delivery/farm truck


    یک کامیون تحویل / مزرعه

  • a dump/tow/armoured truck


    یک کامیون کمپرسی / یدک کش / زرهی

  • They heard a truck pull up outside.


    آنها شنیدند که یک کامیون بیرون آمد.

  • We in this party will have no truck with illegal organizations.


    ما در این حزب هیچ کامیونی با سازمان های غیرقانونی نخواهیم داشت.

  • Dave wants no truck with change. For him things are just fine as they are.


    دیو هیچ کامیونی با تغییر نمی خواهد. برای او همه چیز همینطور که هست خوب است.

  • A convoy of heavy trucks rumbled past.


    کاروانی از کامیون‌های سنگین از کنارش گذشت.

  • A tanker truck filled with gas exploded on the highway.


    یک تانکر پر از گاز در بزرگراه منفجر شد.

  • The truck came loose from the engine and began to roll backwards.


    کامیون از موتور جدا شد و شروع به غلتیدن به سمت عقب کرد.

  • The only way of getting out of the city was in a cattle truck.


    تنها راه خروج از شهر سوار شدن به ماشین حمل احشام بود.

  • An ammunition truck exploded just yards from the station.


    یک کامیون مهمات در چند متری ایستگاه منفجر شد.


  • یک کامیون بارگیری غلات

  • The soldiers were travelling in the back of the truck.


    سربازان پشت کامیون در حال حرکت بودند.

  • a truck carrying sacks of vegetables


    یک کامیون حامل گونی سبزیجات

  • Zach was playing with a toy truck on the floor.


    زک با یک کامیون اسباب بازی روی زمین بازی می کرد.

  • She heard the truck parking in front of the building.


    صدای پارک کردن کامیون مقابل ساختمان را شنید.

  • The bus crashed into a truck loaded with timber.


    اتوبوس با کامیون پر از چوب برخورد کرد.

  • The road was completely blocked by an overturned truck.


    جاده توسط یک دستگاه کامیون واژگون شده به طور کامل مسدود شد.

  • Hundreds of refugees were herded into cattle trucks for the gruelling ten-hour journey.


    صدها پناهنده برای این سفر طاقت‌فرسا ده ساعته در کامیون‌های گاو سوار شدند.

  • Most of the aid is being trucked into the city although some is arriving by boat.


    بیشتر کمک‌ها با کامیون به داخل شهر فرستاده می‌شوند، اگرچه برخی از آنها با قایق می‌رسند.

  • Most supplies are trucked into the city although some come by rail or plane.


    بیشتر تدارکات با کامیون وارد شهر می شود، اگرچه برخی از آنها از طریق راه آهن یا هواپیما ارسال می شود.

  • Truckers spend long periods away from home.


    کامیون داران مدت طولانی را دور از خانه سپری می کنند.

  • Railroads have lost business to trucking companies.


    راه آهن تجارت خود را به شرکت های حمل و نقل از دست داده است.

  • The union represents truck drivers.


    اتحادیه نماینده رانندگان کامیون است.

  • He drives a delivery truck for the furniture store.


    او یک کامیون تحویل برای فروشگاه مبلمان رانندگی می کند.

  • a heavy/light/pick-up truck


    یک کامیون سنگین / سبک / وانت

  • Car and truck sales plunged 8% last month .


    فروش خودرو و کامیون در ماه گذشته 8 درصد کاهش یافت.

  • a cattle/coal truck


    یک کامیون گاو / زغال سنگ

synonyms - مترادف
  • lorry


    کامیون

  • juggernaut


    نیروی عظیم منهدم کننده

  • pantechnicon


    pantechnicon

  • van


    ون

  • HGV


    HGV

  • bakkie


    باکی

  • dumper


    دامپر

  • pickup


    سوار کردن

  • rig


    دکل

  • tipper


    تخلیه کننده

  • bogie


    بوژی

  • dump


    زباله

  • freighter


    کشتی باری

  • jeep


    جیپ

  • semi


    نیمه

  • waggonUK


    waggonUK

  • wagonUS


    واگن US

  • wheels


    چرخ ها

  • pick-up


    کامیون مفصلی

  • articulated lorry


    هجده چرخ

  • eighteen-wheeler


    وانت باربری

  • pick-up truck


    ماشین باری

  • dumper truck


    چهار چرخ محرک

  • pickup truck


    وسیله نقلیه سنگین

  • four-wheel drive


    کامیون تخلیه کننده

  • heavy goods vehicle


    چهار در هشت

  • tipper truck


    چهار در چهار


  • حمل کننده


  • تریلر

  • transporter


  • trailer


antonyms - متضاد

  • انکار


  • نگه دارید


  • نگاه داشتن


  • رد کردن


  • حفظ

  • conceal


    پنهان کردن، پوشاندن

  • buy


    خرید


  • کشیدن


  • پنهان شدن


  • رها کردن


  • از دست دادن


  • دلسرد کردن

  • discourage


    شکست


  • گرفتن


  • خودداری کنید

  • withhold


    ترک کردن


  • اجتناب کردن


  • اجتناب کنید

  • shun


    رایگان


  • منصرف کردن

  • dissuade


    بی توجهی

  • neglect


    بردن



لغت پیشنهادی

woman

لغت پیشنهادی

bellicose

لغت پیشنهادی

utopian