hold
hold - نگه دارید
verb - فعل
UK :
US :
داشتن چیزی در دست، دست یا بازو
حرکت دادن دست یا چیزی در دست در جهت خاصی
برگزاری یک جلسه، حزب، انتخابات و غیره در یک مکان خاص یا در یک زمان خاص
کاری کردن که چیزی در یک موقعیت خاص بماند
داشتن یک شغل یا موقعیت خاص، به ویژه یک شغل مهم
to have a particular title or record because you have won a competition are the best at something etc
داشتن یک عنوان یا رکورد خاص، زیرا در یک مسابقه برنده شده اید، در چیزی و غیره بهترین هستید
برای نگه داشتن چیزی برای استفاده در مواقع نیاز
to agree not to give something such as a ticket a place at a restaurant a job etc to anyone except a particular person
موافقت کنید که چیزی مانند بلیط، مکان در رستوران، شغل و غیره را به هیچکس به جز یک شخص خاص ندهید
کسی را در جایی نگه دارم و اجازه ندهی برود
داشتن عقیده یا اعتقاد خاص
داشتن یا مالکیت رسمی پول، سند، شرکت و غیره
داشتن فضایی برای گنجاندن مقدار خاصی از چیزی
آنقدر قوی بودن که بتواند وزن چیزی یا کسی را تحمل کند
برای ماندن در یک مقدار، سطح یا نرخ خاص، یا مجبور کردن چیزی به این کار
برای ادامه دادن به واقعی بودن، خوب بودن، در دسترس بودن و غیره
در عبارات خاصی استفاده می شود تا به کسی بگوید صبر کند یا کاری انجام نده
صبر کنید تا فردی که با او تماس گرفته اید آماده پاسخگویی باشد
اگر یک ارتش مکانی را در اختیار داشته باشد، آن را کنترل می کند یا از آن در برابر حمله دفاع می کند
برای ایجاد یک نت موسیقی برای مدت زمان خاصی ادامه یابد
اگر آینده چیزی را رقم بزند، ممکن است این اتفاق بیفتد
کیفیت خاصی داشته باشد
چیزی را خیلی محکم بگیری و رها نکنی
محکم نگه داشتن چیزی مخصوصاً به این دلیل که نمی خواهید آن را بیاندازید یا گم کنید
محکم گرفتن کسی یا چیزی، بستن انگشتان یا بازوها به دور آنها
چیزی را در دست یا دستان خود بگیرید و آن را بگیرید
محکم گرفتن چیزی، به ویژه به روشی مصمم
گرفتن چیزی به طور ناگهانی و اغلب با خشونت
محکم نگه داشتن چیزی یا کسی برای حمایت از خود
برای ادامه نگه داشتن چیزی
عمل نگه داشتن چیزی با دست
کنترل، قدرت یا نفوذ بر چیزی یا کسی
جعبه بزرگی در دست داشت.
دست در دست داشتند (= دست راست یک نفر که دست چپ دیگری را گرفته است).
موش را از دمش گرفتم.
دختر دست پدرش را محکم گرفته بود.
بچه را در آغوش گرفته بود.
کاپیتان برنده جام را در هوا نگه داشت.
عاشقان به هم نزدیک بودند.
ناله کرد و سرش را نگه داشت.
زندانی سرش را بین دستانش گرفته بود.
او شروع به رقصیدن کرد و دستانش را با هیجان روی سینه اش گرفت.
سرت را بالا نگه دار.
این موقعیت را برای شمارش 10 نگه دارید.
چوب توسط یک گیره در موقعیت خود قرار می گیرد.
مردم دستمال را روی دهان خود می گرفتند.
مجبور شدم شکمم را در (= عضلات را صاف بکشم) تا زیپ شلوار جینم را ببندم.
من در را برای شما باز نگه می دارم.
فکر نمی کنم آن شاخه وزن شما را تحمل کند.
وقتی او را به طبقه بالا می برد، به او اجازه داد بیشتر وزنش را نگه دارد.
چندین تکه چوب که به هم متصل شده اند می توانند وزن بیشتری نسبت به یک تکه نگه دارند.
این بشکه 25 لیتر گنجایش دارد.
این هواپیما حدود 300 مسافر را در خود جای می دهد.
جعبه داخلی پنیر را نگه می دارد و سوراخ هایی در آن وجود دارد.
هر ظرف 180 لیتری حداکثر سه کیسه زباله را در خود جای می دهد.
نمی دانم آینده چه خواهد بود.
این تحقیق کلید درک زندگی را در اختیار دارد.
او هر ماه با تمام کارکنانش جلسه ای برگزار می کند.
وزیر امور خارجه انگلیس با سران دو کشور گفتگو کرد.
او قبلاً با سهامداران ایرلندی مذاکره کرده است.
It's impossible to hold a conversation with all this noise.
با این همه سروصدا نمی توان گفت و گو کرد.
کنفرانس بعدی در اوهایو برگزار خواهد شد.
این کشور اولین انتخابات آزاد خود را پس از 20 سال برگزار می کند.
grip
گرفتن
خرس
clasp
گیره
grasp
فهم
clench
فشردن
clutch
کلاچ
حمل
خود
در اختیار داشتن
دارند
cling to
چسبیدن به
فرمان
پایبند
adhere
رسیدگی
clinch
نخل
امن است
تصاحب کردن
اعمال کردن
فشار دادن
wield
نگه دارید
wring
به
نزدیک بمان
نزدیک نگه داشتن
رها نکن
در دست داشته باشد
قاپیدن
گیر
snatch
snag
رهایی
relinquish
رها کردن
surrender
تسلیم شدن
liberate
آزاد کردن
رایگان
loosen
شل کردن
شل
باز کردن
unfasten
از دست دادن
unloosen
لغو کردن
بی دست
undo
دادن
unhand
پیشنهاد
بازده
بخشید
دست برداشتن از
تحویل دادن
حجم معاملات
رها کن
متوقف کردن
دريافت كردن
سوء تفاهم
کافر شدن
رد کردن
misunderstand
disbelieve
forsake