palm

base info - اطلاعات اولیه

palm - نخل

noun - اسم

/pɑːm/

UK :

/pɑːm/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [palm] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • یک نخل خرما

  • a coconut palm


    یک نخل نارگیل

  • palm leaves/fronds/groves


    برگ خرما / شاخه / بیشه

  • He held the bird gently in the palm of his hand.


    پرنده را به آرامی در کف دستش گرفت.

  • sweaty palms


    کف دست های عرق کرده

  • to read somebody’s palm (= to say what you think will happen to somebody by looking at the lines on their palm)


    خواندن کف دست کسی (= گفتن آنچه فکر می‌کنی برای کسی با نگاه کردن به خطوط روی کف دستش اتفاق می‌افتد)

  • Even before he plays a note he has the audience in the palm of his hand.


    حتی قبل از اینکه یک نت بنوازد، مخاطب را در کف دست دارد.

  • He rubbed his palms against his jeans.


    کف دستش را به شلوار جینش مالید.

  • He showed me the coins in his palm.


    سکه های کف دستش را به من نشان داد.

  • He spread his palms in a gesture of openness.


    کف دستش را به نشانه ی باز بودن باز کرد.

  • He took her hand between his palms and squeezed it.


    دستش را بین کف دستش گرفت و فشرد.

  • His right palm was resting against my neck.


    کف دست راستش به گردنم چسبیده بود.

  • Hold out your arms with the palms facing downwards.


    بازوهای خود را طوری دراز کنید که کف دست ها رو به پایین باشد.

  • She held out her hand to me palm up.


    دستش را به سمت من دراز کرد، کف دستش را بالا گرفت.


  • این دستگاه کوچک در کف دست شما قرار می گیرد.

  • date palms


    نخل خرما

  • palm fronds


    شاخه های خرما

  • The island has long golden beaches fringed by palm trees.


    این جزیره دارای سواحل طلایی طولانی است که در کنار درختان نخل قرار گرفته است.

  • I suspected that he had palmed a playing card.


    من مشکوک بودم که او یک کارت بازی را در دست گرفته است.

  • I wiped my palm on my shirt.


    کف دستم را روی پیراهنم کشیدم.

synonyms - مترادف

  • دست

  • mitt


    دستکش

  • paw


    پنجه

  • meathook


    متهوک

  • hook


    قلاب

  • appendage


    زائده

  • fist


    مشت

  • duke


    دوک

  • manus


    مانوس

  • metacarpus


    متاکارپوس

  • nieve


    نیو

  • nief


    خواهرزاده

  • fin


    باله

  • meat hook


    قلاب گوشت

  • grip


    گرفتن

  • clasp


    گیره

  • grasp


    فهم

  • clutch


    کلاچ

  • knuckles


    بند انگشت

  • clenched fist


    مشت گره کرده

  • clenched hand


    دست گره کرده

  • bunch of fives


    دسته پنج تایی

antonyms - متضاد
  • beating


    كتك زدن


  • شکست

  • drubbing


    داب زدن

  • licking


    لیس زدن


  • ضرر - زیان

  • overthrow


    سرنگونی

  • rout


    پوسته زنی

  • shellacking


    پیرایش

  • trimming


    شلاق زنی

  • whipping


    ضربه زدن

  • trouncing


    گچ کاری

  • plastering


    از دست دادن

  • forfeit


    شستشو

  • washout


    شکست مفتضحانه

  • fiasco


    فلاپ


  • فاجعه

  • flop


    عدم موفقیت


  • تسلیم شدن

  • catastrophe


  • nonachievement


  • surrender


لغت پیشنهادی

minuscule

لغت پیشنهادی

deploying

لغت پیشنهادی

event