even

base info - اطلاعات اولیه

even - زوج

adverb - قید

/ˈiːvn/

UK :

/ˈiːvn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [even] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She didn't even call to say she wasn't coming.


    حتی زنگ نزد که بگوید نمی آید.

  • He never even opened the letter (= so he certainly didn't read it).


    او هرگز نامه را باز نکرد (= پس مطمئناً آن را نخوانده است).

  • It wouldn't have been possible 30 years ago maybe even 20.


    30 سال پیش ممکن نبود، شاید حتی 20 سال پیش.

  • It was cold there even in summer (= so it must have been very cold in winter).


    حتی در تابستان نیز آنجا سرد بود (= پس حتماً در زمستان بسیار سرد بوده است).

  • Even a child can understand it (= so adults certainly can).


    حتی یک کودک هم می تواند آن را درک کند (=بنابراین بزرگسالان قطعا می توانند).


  • شما حتی کمتر از من در مورد آن می دانید.

  • She's even more intelligent than her sister.


    او حتی از خواهرش هم باهوش تر است.

  • The Second World War made things even worse.


    جنگ جهانی دوم اوضاع را بدتر کرد.

  • We face an even greater challenge today.


    ما امروز با چالش بزرگتری روبرو هستیم.

  • It's an unattractive building ugly even.


    این یک ساختمان غیرجذاب است، حتی زشت.

  • Even as he shouted the warning the car skidded.


    حتی وقتی او اخطار را فریاد زد، ماشین سر خورد.

  • I'll get there even if I have to walk.


    من به آنجا خواهم رسید، حتی اگر پیاده روی کنم.

  • He is a great leader even if he has many enemies.


    او یک رهبر بزرگ است، حتی اگر دشمنان زیادی داشته باشد.

  • I've shown him the photographs but even now he won't believe me.


    من عکس ها را به او نشان دادم اما حتی الان هم حرفم را باور نمی کند.


  • حتی در آن زمان هم اشتباه خود را نمی پذیرفت.

  • The troops are even now preparing to march into the city.


    نیروها حتی در حال حاضر برای لشکرکشی به داخل شهر آماده می شوند.

  • There are a lot of spelling mistakes; even so it's quite a good essay.


    اشتباهات املایی زیادی وجود دارد؛ با این حال، این مقاله کاملاً خوبی است.

  • I like her even though she can be annoying at times.


    من او را دوست دارم، حتی اگر گاهی اوقات آزاردهنده باشد.

  • Although/​Even though/​Though everyone played well we lost the game.


    هر چند / با وجود اینکه / با اینکه همه خوب بازی کردند، بازی را باختیم.

  • We lost the game although/​even though/​though everyone played well.


    ما بازی را باختیم هرچند/هرچند/هرچند همه خوب بازی کردند.

  • I don't even know where it is.


    من حتی نمی دانم کجاست.

  • Everyone I know likes the smell of bacon - even Mike does and he's a vegetarian.


    همه کسانی که من می شناسم بوی بیکن را دوست دارند - حتی مایک هم بوی بیکن را دوست دارد و او گیاهخوار است.

  • We were all on time - even Chris and he's usually late for everything.


    همه ما سر وقت بودیم - حتی کریس و او معمولاً برای همه چیز دیر می کند.


  • این یک کار بسیار دشوار است - حتی ممکن است یک سال طول بکشد تا آن را تمام کنید.


  • من هرگز گریه نمی کنم. حتی وقتی به خودت خیلی بدی صدمه زدی؟


  • حتی با وجود انبوهی از ابزارهای الکترونیکی، هنوز برای نوشتن یک آهنگ موفق به توانایی موسیقایی نیاز دارید.

  • I tried to reason with him but even as I started to explain what had happened he stood up to leave.


    سعی کردم با او استدلال کنم، اما حتی وقتی شروع کردم به توضیح دادن آنچه اتفاق افتاده بود، ایستاد تا برود.

  • Even if you take a taxi, you'll still miss your train.


    حتی اگر سوار تاکسی شوید، باز هم قطارتان را از دست خواهید داد.

  • I've thought about it so much but even now I can't believe how lucky I was to survive the accident.


    من خیلی به آن فکر کرده ام، اما حتی الان هم نمی توانم باور کنم که چقدر خوش شانس بودم که از تصادف جان سالم به در بردم.

  • I had a terrible headache, but even so I went to the concert.


    سردرد وحشتناکی داشتم، اما با این وجود به کنسرت رفتم.

  • Even though he left school at 16, he still managed to become prime minister.


    با وجود اینکه در ۱۶ سالگی مدرسه را رها کرد، همچنان توانست نخست وزیر شود.

synonyms - مترادف

  • ثابت


  • لباس فرم

  • unvarying


    غیر متغیر

  • unwavering


    تزلزل ناپذیر


  • منظم


  • پایدار


  • بدون تغییر

  • unchanging


    استوار


  • بی تنوع

  • unvaried


    صاف

  • changeless


    ناشکسته

  • invariant


    بی انحراف


  • بی نوسان

  • unbroken


    مستمر

  • undeviating


    مداوم

  • unfluctuating


    متریک

  • continual


    بدون وقفه

  • continuous


    همگن

  • metrical


    سر راست

  • unaltering


    تغییر ناپذیر

  • uninterrupted


    درست شد

  • homogenous


    یکنواخت


  • همیشگی

  • invariable


    بی تزلزل

  • fixed


    بی وقفه

  • sustained


  • persistent


  • monotonous


  • perpetual


  • unfaltering


  • ceaseless


antonyms - متضاد
  • varying


    متفاوت است


  • متغیر

  • irregular


    بی رویه

  • fluctuating


    در حال نوسان

  • nonuniform


    غیر یکنواخت

  • uneven


    ناهموار. ناجور

  • unsteady


    ناپایا

  • alternating


    متناوب

  • erratic


    دمدمی مزاج

  • inconsistent


    ناسازگار


  • تغییر می کند

  • disproportionate


    نامتناسب

  • unequal


    نابرابر

  • unpredictable


    غیر قابل پیش بینی

  • capricious


    ناپایدار

  • unstable


    منحرف کننده

  • deviating


    انتقال

  • inconstant


    متزلزل

  • shifting


    فرار

  • vacillating


    شکسته شده

  • volatile


    قابل انعطاف


  • وافل زدن

  • flexible


    تغییر پذیر

  • waffling


    نا معلوم

  • changeable


    خشن

  • uncertain


    ناهمسان

  • wavering


    بی قرار

  • intermittent




  • unsettled


لغت پیشنهادی

copyrights

لغت پیشنهادی

pained

لغت پیشنهادی

gap