warning

base info - اطلاعات اولیه

warning - هشدار

noun - اسم

/ˈwɔːrnɪŋ/

UK :

/ˈwɔːnɪŋ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [warning] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I had absolutely no warning.


    من مطلقاً هیچ هشداری نداشتم.

  • to get fair/advance/adequate warning


    برای دریافت اخطار منصفانه/پیشرفت/مناسب

  • Doctors issued a warning against eating any fish caught in the river.


    پزشکان نسبت به خوردن هر گونه ماهی صید شده در رودخانه هشدار دادند.


  • سازمان بهداشت جهانی هشدار خود را درباره سفرهای غیرضروری به جزیره تکرار کرد

  • The bridge collapsed without (any) warning.


    پل بدون (هیچ هشداری) فروریخت.

  • Let me give you a word of warning.


    بگذارید یک هشدار به شما بدهم.

  • Many people continue to ignore warnings about the dangers of sunbathing.


    بسیاری از مردم همچنان هشدارهای مربوط به مضرات آفتاب گرفتن را نادیده می گیرند.

  • The report contained dire warnings about eating too much fat and salt.


    این گزارش حاوی هشدارهای وحشتناکی در مورد مصرف بیش از حد چربی و نمک بود.

  • There was little warning of the coming disaster.


    هشدار کمی در مورد فاجعه آینده وجود داشت.

  • Their deaths would serve as a warning to others.


    مرگ آنها هشداری برای دیگران خواهد بود.

  • The union failed to heed warnings that strike action would lead to the closure of the factory.


    اتحادیه به هشدارها مبنی بر اینکه اعتصاب منجر به تعطیلی کارخانه می شود توجه نکرد.

  • Smoke detectors will sound an alarm to give you a warning that there is a fire in the house


    ردیاب های دود زنگ هشداری را به صدا در می آورند تا به شما هشدار دهند که در خانه آتش گرفته است

  • She went ahead with the interview despite warnings not to speak to foreign journalists.


    او علیرغم هشدارهایی مبنی بر عدم صحبت با خبرنگاران خارجی، مصاحبه را ادامه داد.

  • a flood/tornado warning


    هشدار سیل/گردباد

  • to give somebody a verbal/written/final warning


    اخطار شفاهی/کتبی/نهایی به کسی دادن

  • His employers have placed him on final written warning.


    کارفرمایان او را در آخرین اخطار کتبی قرار داده اند.

  • He gave us a word of warning about going out alone at night.


    او به ما هشدار داد که در شب تنهایی بیرون برویم.

  • He left his wife without warning.


    او بدون هشدار همسرش را ترک کرد.

  • Her words sounded like a veiled warning.


    سخنان او مانند یک هشدار پنهان به نظر می رسید.

  • Hurricane warnings have been posted on their website.


    هشدارهای طوفان در وب سایت آنها منتشر شده است.


  • من به هشدار قبلی در مورد چند نفر نیاز دارم.

  • Let this be a warning to you not to trespass on my land again!


    بگذارید این هشداری باشد برای شما که دیگر به سرزمین من تجاوز نکنید!

  • On 2 April 1916 air-raid warnings sounded throughout Edinburgh.


    در 2 آوریل 1916 هشدارهای حمله هوایی در سراسر ادینبورگ به صدا درآمد.

  • The Institute has sent out a new warning to all businesses.


    این موسسه هشدار جدیدی را به همه مشاغل ارسال کرده است.

  • The dog growled in warning as we approached.


    وقتی نزدیک شدیم سگ به نشانه هشدار غرید.

  • The explosion came 20 minutes after a coded warning to police.


    این انفجار 20 دقیقه پس از یک هشدار رمزگذاری شده به پلیس رخ داد.

  • The police have issued a warning about pickpockets.


    پلیس در مورد جیب بری ها هشدار داده است.

  • The police issued a warning to all drug users in the city.


    پلیس به تمامی مصرف کنندگان مواد مخدر در این شهرستان هشدار داد.

  • The referee gave him a final warning.


    داور آخرین اخطار را به او داد.

  • The sirens sound a warning when fighter planes are sighted.


    با مشاهده هواپیماهای جنگنده، آژیرها هشدار می دهند.

  • The strike sounded a warning to all employers in the industry.


    این اعتصاب هشداری برای همه کارفرمایان در این صنعت بود.

synonyms - مترادف

  • امضا کردن

  • omen


    فال

  • forecast


    پیش بینی


  • اطلاع

  • portent


    نشانه

  • prediction


    پیشگویی

  • premonition


    زنگ خطر. هشدار

  • alarm


    رسالت

  • foreboding


    علامت

  • prophecy


    تهدید


  • هشدار


  • پیش بینی شده

  • alert


    کلمه

  • augury


    آلارم

  • foretoken


    اعلامیه


  • پیش اخطار

  • notification


    نکته


  • تذکر

  • alarum


    پند

  • announcement


    اشاره

  • forewarning


    تلقین

  • tip


    مشاوره

  • admonishment


    پیشنهاد

  • admonition


    چشمک

  • hint


  • intimation


  • presage


  • token


  • counsel



  • wink


antonyms - متضاد
  • disinformation


    اطلاعات نادرست

  • misinformation


    اطلاعات غلط

  • falsehood


    دروغ

  • untruth


    نیمه حقیقت

  • half-truth


لغت پیشنهادی

bolder

لغت پیشنهادی

foolishness

لغت پیشنهادی

system