fighter

base info - اطلاعات اولیه

fighter - جنگنده

noun - اسم

/ˈfaɪtər/

UK :

/ˈfaɪtə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [fighter] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a jet fighter/fighter jet


    یک جت جنگنده/جت جنگنده


  • یک خلبان جنگنده

  • fighter bases


    پایگاه های جنگنده

  • Rebel fighters still control most of the city.


    جنگجویان شورشی هنوز بیشتر شهر را تحت کنترل دارند.

  • She’s a fighter—if anyone’s going to finish the course she will.


    او یک مبارز است - اگر کسی بخواهد دوره را تمام کند، این کار را خواهد کرد.

  • He had a reputation as a fearless fighter.


    او به عنوان یک مبارز بی باک شهرت داشت.

  • Our daughter has been in and out of hospital with so many different medical issues, but she is a fighter.


    دختر ما با این همه مسائل پزشکی مختلف داخل و خارج بیمارستان شده است، اما او یک مبارز است.

  • a fighter plane/aircraft


    هواپیما/هواپیما جنگنده

  • She proved herself to be a real fighter.


    او ثابت کرد که یک مبارز واقعی است.

  • Ali was the greatest fighter (= boxer) of all time.


    علی بزرگترین مبارز (= بوکسور) تمام دوران بود.

synonyms - مترادف
  • boxer


    بوکسور

  • pugilist


    قاتل

  • prizefighter


    جایزه جنگنده

  • pug


    میناکاری

  • gladiator


    گلادیاتور

  • bruiser


    کبودی

  • wrestler


    کشتی گیر

  • scrapper


    خراش دهنده

  • battler


    مبارز

  • grappler


    گریپلر

  • assailant


    مهاجم

  • duelist


    دوئست

  • jouster


    جوستر

  • slugger


    شلخته

  • dueler


    دوئل

  • prize fighter


    جنگنده جایزه

  • combatant


    رزمنده

  • contender


    مدعی

  • ringster


    ringster

  • sparring partner


    حریف مشت بازی

  • gunfighter


    تفنگچی

  • warrior


    جنگجو

  • sparrer


    اسپارر

  • kick-boxer


    کیک بوکسور

  • counterpuncher


    ضد ضربه زن

antonyms - متضاد
  • peacemaker


    صلح طلب


  • غیر نظامی

  • pacifist


    صلح نیک

  • peacenik


    شهروند


  • غیر رزمنده

  • noncombatant


    کبوتر

  • dove


    معمولی

  • commoner


    در حد متوسط


  • غیر متخاصم

  • nonbelligerent


    ساتیاگراهی

  • peacemonger


    گاندیست

  • satyagrahi


    غیر جنگنده

  • Gandhist


    پستاندار

  • nonfighter


    حافظ صلح

  • pacifier


    صلح دوست

  • peacekeeper


  • peace-lover


  • peace-monger


لغت پیشنهادی

accounts

لغت پیشنهادی

modifying

لغت پیشنهادی

monterey