jet

base info - اطلاعات اولیه

jet - جت

noun - اسم

/dʒet/

UK :

/dʒet/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [jet] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a jet aircraft/fighter/airliner


    یک هواپیمای جت / جنگنده / هواپیمای مسافربری

  • The accident happened as the jet was about to take off.


    این حادثه زمانی رخ داد که جت در آستانه بلند شدن بود.

  • He flew to Bermuda in his private jet.


    او با جت شخصی خود به برمودا پرواز کرد.

  • The pipe burst and jets of water shot across the room.


    لوله ترکید و فواره های آب در سراسر اتاق شلیک کرد.

  • to clean the gas jets on the cooker


    برای تمیز کردن جت های گاز روی اجاق گاز

  • Little jets of steam spurted from the engine.


    فواره های بخار کمی از موتور به بیرون می جهید.

  • jet beads


    دانه های جت


  • یک هواپیمای جت


  • یک جت شخصی

  • We flew to New York by jet.


    با جت به نیویورک رفتیم.

  • She turned on the hose and a jet of water sprayed across the yard.


    او شلنگ را روشن کرد و یک جت آب در سراسر حیاط پاشید.

  • I think the gas jet must be blocked, because the oven won't light.


    فکر کنم جت گاز باید مسدود بشه چون فر روشن نمیشه.

  • I'm jetting off to New Zealand next week.


    من هفته آینده به نیوزلند می روم.

  • The whale blew a jet of water into the air.


    نهنگ یک جت آب را به هوا پرتاب کرد.

  • He owns a private jet.


    او یک جت شخصی دارد.

  • I’m jetting off to LA next week.


    من هفته آینده به لس آنجلس می روم.

synonyms - مترادف

  • سطح


  • هواپیما

  • aeroplaneUK


    هواپیمای انگلستان

  • airplaneUS


    هواپیمای آمریکا

  • jetliner


    هواپیمای مسافربری

  • airbus


    ایرباس

  • supersonic


    مافوق صوت

  • turbo


    توربو


  • هواپیمای جت

  • supersonic transport


    حمل و نقل مافوق صوت

  • airliner


    ماشین پرنده

  • flying machine


    کشتی هوایی

  • airship


    بادبادک

  • kite


    مهارت


  • جامبو جت


  • زپلین

  • jumbo jet


    بال زدن

  • zeppelin


    بالن

  • blimp


    خردکن

  • dirigible


    بالگرد

  • chopper


    بشقاب پرنده


  • بالون هوای گرم

  • UFO


    بالون

  • flying saucer


    بالون رگبار

  • hot-air balloon


    گوساژ

  • balloon


    اویون

  • barrage balloon


    جت مسافربری

  • Gossage


  • avion



antonyms - متضاد
  • dribble


    دریبل زدن

  • drip


    چکه کردن


  • رها کردن

  • trickle


    سرماخوردگی


  • زمین


  • ماندن


  • اقامت کردن


  • راه رفتن


  • ساکت باش


  • وارد کردن


  • جمع آوری


  • جمع آوری کنید


  • زنگ تفريح


  • متوقف کردن

  • subside


    فروکش کند

  • conceal


    پنهان کردن، پوشاندن


  • حفظ

  • drain


    زه کشی


  • پنهان شدن

لغت پیشنهادی

invaluable

لغت پیشنهادی

apportioned

لغت پیشنهادی

patagonia