craft

base info - اطلاعات اولیه

craft - مهارت

noun - اسم

/kræft/

UK :

/krɑːft/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [craft] در گوگل
description - توضیح

  • شغل یا فعالیتی که در آن چیزهایی را با دستان خود می سازید و معمولاً برای انجام آن به مهارت نیاز دارید


  • یک قایق کوچک

  • an aircraft or spacecraft


    یک هواپیما یا فضاپیما

  • the skills needed for a particular profession


    مهارت های مورد نیاز برای یک حرفه خاص

  • skill in deceiving people


    مهارت در فریب دادن مردم


  • برای ساختن چیزی با استفاده از یک مهارت خاص، به خصوص با دستان خود


  • وسیله نقلیه از نوع خاصی


  • مهارت یک نوع خاص

  • a job or activity that takes a lot of skill usually one in which you make things using your hands and special tools


    شغل یا فعالیتی که به مهارت زیادی نیاز دارد، معمولاً کاری که در آن با استفاده از دست و ابزار خاص، چیزهایی درست می کنید


  • مهارت و تجربه، به ویژه در رابطه با ساخت اشیاء؛ شغل یا فعالیتی که نیاز به مهارت و تجربه دارد یا چیزی که با استفاده از مهارت و تجربه تولید شده است


  • وسیله نقلیه ای برای سفر روی آب یا هوا

  • to make objects, especially in a skilled way


    برای ساختن اشیا، به ویژه به روشی ماهرانه

  • relating to food or drink made using traditional methods by small companies, or companies and people that do this


    مربوط به غذا یا نوشیدنی ساخته شده با روش های سنتی توسط شرکت های کوچک یا شرکت ها و افرادی که این کار را انجام می دهند


  • مهارت در دانستن نحوه انجام یا ساختن کاری، یا شغل یا فعالیتی که به چنین مهارتی نیاز دارد

  • a boat aircraft or spacecraft


    یک قایق، هواپیما یا فضاپیما

  • Craft and cunning are necessary for the scheme to work.


    کاردستی و حیله گری برای کارکرد این طرح ضروری است.

  • Look instead at any self-organising galleries in your area art and craft co-operatives, societies, guilds, and so on.


    به جای آن به گالری های خودسازمانده در منطقه خود، تعاونی های هنری و صنایع دستی، جوامع، اصناف و غیره نگاه کنید.

  • There were no survivors from either craft.


    هیچ بازمانده ای از هر دو کشتی وجود نداشت.

  • I intend to detonate it as the first craft land.


    من قصد دارم آن را به عنوان اولین زمین کاردستی منفجر کنم.

  • Search and rescue craft were at the scene of the crash this morning.


    ناوهای جستجو و نجات صبح امروز در محل سقوط هواپیما حضور داشتند.

  • But a rotating craft exerts Coriolis forces, which work in a different direction from a centripetal force.


    اما یک کشتی دوار نیروهای کوریولیس را اعمال می کند که در جهتی متفاوت از نیروی مرکزگرا عمل می کنند.

  • A love of gardening easily combines with the craft of flower pressing, as one leads naturally into the other.


    عشق به باغبانی به راحتی با هنر پرس گل ترکیب می شود، زیرا یکی به طور طبیعی به دیگری منتهی می شود.

  • He then deals with the craft itself offering valuable advice on film types and exposure.


    او سپس به خود این هنر می پردازد و توصیه های ارزشمندی در مورد انواع فیلم و قرار گرفتن در معرض نمایش ارائه می دهد.

  • I have worked in this craft a long time so I am very appreciative of my success.


    من مدت زیادی در این صنعت کار کرده ام، بنابراین از موفقیت خود بسیار قدردان هستم.

  • There were craft workshops, shops and counting houses for the commercial and artisan community.


    کارگاه های صنایع دستی، مغازه ها و شمارش خانه ها برای جامعه تجاری و صنعتگر وجود داشت.

example - مثال
  • traditional crafts like basket-weaving


    صنایع دستی سنتی مانند سبد بافی

  • a craft fair/workshop


    نمایشگاه/کارگاه صنایع دستی

  • chefs who learned their craft in top hotels


    سرآشپزهایی که هنر خود را در هتل های برتر آموختند

  • the writer’s craft


    هنر نویسنده

  • He knew how to win by craft and diplomacy what he could not gain by force.


    او می دانست که چگونه با مهارت و دیپلماسی آنچه را که با زور نمی توانست به دست آورد، به دست آورد.

  • Hundreds of small craft bobbed around the liner as it steamed into the harbour.


    صدها کشتی کوچک در حالی که به داخل بندر می‌رفت دور تا دور این کشتی می‌چرخیدند.

  • a landing/pleasure craft


    یک کشتی فرود/لذت

  • Sheep shearing is a highly skilled craft.


    چیدن گوسفند یک صنعت بسیار ماهر است.

  • Subjects taught include art and craft drama and languages.


    موضوعات تدریس شده شامل هنر و صنایع دستی، نمایش و زبان است.

  • The men practised various traditional crafts, such as carving toys out of bone.


    این مردان صنایع دستی سنتی مختلفی مانند حکاکی اسباب بازی از استخوان را انجام می دادند.

  • comedians plying their craft for an agency


    کمدین هایی که برای آژانس کار می کنند

  • a carpenter who is a real master of his craft


    نجار که استاد واقعی کار خود است

  • the craft of furniture making/sewing/glassblowing


    هنر مبل سازی / دوخت / شیشه دمی

  • political/literary craft


    صنایع سیاسی/ادبی

  • rural/ancient/traditional crafts


    صنایع دستی روستایی / باستانی / سنتی

  • craft workers (= skilled workers)


    کارگران صنایع دستی (= کارگران ماهر)

  • naval/civilian/patrol/rescue craft


    شناور نیروی دریایی / غیرنظامی / گشتی / نجات

  • 18 craft (= boats) set out in the race.


    18 کاردستی (= قایق) در مسابقه به راه افتادند.

  • These bracelets were crafted by Native Americans.


    این دستبندها توسط بومیان آمریکا ساخته شده است.

  • a beautifully crafted silver brooch


    یک سنجاق سینه نقره ای زیبا

  • With a craft gin, this ethos of care and attention goes from grain to glass.


    با یک جین کاردستی، این اخلاق مراقبت و توجه از دانه ای به شیشه دیگر تبدیل می شود.


  • در سرتاسر جهان نانوایانی وجود دارند که به روش های سنتی نان می پزند.

  • He talked about the craft of writing popular fiction.


    او از مهارت نوشتن داستان های عامه پسند صحبت کرد.

  • I love to do all kinds of crafts and sewing.


    من عاشق انجام انواع کاردستی و خیاطی هستم.

synonyms - مترادف

  • مهارت

  • art


    هنر


  • توانایی

  • aptitude


    صلاحیت - استعداد - شایستگی

  • artistry


    هنری

  • cleverness


    زیرکی

  • knack


    تکنیک


  • تجربه و تخصص

  • adroitness


    قابلیت

  • expertise


    صلاحیت

  • adeptness


    تخصص


  • امکانات

  • competence


    دانش

  • dexterity


    طرز کار

  • expertness


    ساخت، صنعتگری، استادکاری، استادی


  • استعداد

  • know-how


    نابغه

  • skilfulness


    هدیه

  • workmanship


    هنرنمایی

  • craftsmanship


    تصنع

  • deftness


    حیله گری

  • flair


    نبوغ

  • genius



  • proficiency



  • artfulness


  • artifice


  • cunning


  • dexterousness


  • ingenuity


antonyms - متضاد
  • artlessness


    بی هنری

  • ineptitude


    ناتوانی

  • ineptness


    بد اخلاقی

  • maladroitness


    دعوت

  • avocation


    دست و پا چلفتی

  • clumsiness


    سرگرمی


  • جهل

  • ignorance


    عجز

  • inability


    بی کفایتی

  • inadequacy


    عدم

  • incapacity


    باز بودن

  • incompetence


    تفریح


  • حماقت

  • openness


    خواستن

  • recreation


    بی اثر بودن

  • stupidity


    ناتوانی جنسی


  • ناکارآمدی

  • incapability


    ناجوری

  • powerlessness


    بی فایده بودن

  • ineffectiveness


    بی ظرافتی

  • impotence


    عدم تناسب اندام

  • incompetency


    نازک بودن

  • inefficiency


    بی لطفی

  • awkwardness


    بی تخصص

  • uselessness


  • inelegance


  • unfitness


  • insufficiency


  • gaucheness


  • gracelessness


  • inexpertness


لغت پیشنهادی

gifted

لغت پیشنهادی

present

لغت پیشنهادی

news